ماجراے ازدواج جوانے که به امام رضا متوسل شد 🫠💚 یک جوان اصفهانے نزد آقاے دانشمند رسید گفت حاج آقا منو نمیشناسے ولی من پای منبر زیاد میشینم جوونم درسته به تیپم میرسم ولی امام حسین رو با هیچے عوض نمیکنم 💚 یه اتفاقی افتاده تو زندگیم میخوام شما هم بدونے یه روز تو خیابون که میرفتم یه دختری رو دیدم شیفته اش شدم♥️ با خودم گفتم برم ببینم خونه اش کجاست شماره اے نامه اے قلبے چیزے براش بفرستم 💌 یه لحظه خشکم زد گفتم مگه تو پاے منبرا نمیشینے ؟💔 مگه حاج شیخ دانشمند نمی‌گفت و العاقبة للمتقین، ☟ [عاقبت سعید در دنیا و آخرت از آن مردمی است که تقوی پیشه کنند،🪴] گفتم خدایا تو خدایے و منم جوونم خام و نپخته ام اگه این دختر به درد زندگی من میخوره من نمیرم دنبال ناموس مردم ریش و قیچے رو میدم دست خودت💚 خلاصه یه سفر رفتم مشهد الرضا گفتم امام رضا آخوندا میگن راست و دروغشم من نمیدونم هر کی خونه نداره بچه نداره زن نداره مکه میخواد شغل میخواد پول حلال میخواد به امام رضا بگه آهاے امام رضا نه خونه دارم نه شغل دارم نه مکه رفتم نه زن دارم خودت درست کن صبح رسیدم بعد از ظهر برگشتم ✈️ چهار پنج ماه گذشت یه وقت دیدم در خونه رو میزنن باز کردم دیدم یه آقایی یه ماشین پارک کرده دم خانه و یک خانم داخله گفت ببخشید شما علے آقا هستے گفتم بله گفت فامیلتون فلانیه؟ گفتم بله یه وقت رو کرد به خانم تو ماشین گفت بیا خانم پیداش کردیم گفتم ببخشید آقا چیو پیدا کردے 😶! گفت من دیشب خواب آقا امام رضا دیدم صبح بیدار شدم شروع کردم گریه کردن دیدم خانومم هم داره گریه میکنه گفتم چرا گریه میکنے گفت منم خواب امام رضا رو دیدم یه دختر ۱۸ ساله دارم اونم شروع کرد گریه کردن گفتم تو چرا گریه میکنے گفت منم خواب امام رضا دیدم خواب دیدیم آقا آمد به خوابم و گفتن یک داماد برات سراغ دارم اسمش اینه خونه اشم فلان جاست خونه بهش بدھ تو کارخونه ات واردش کن مکه بفرستش برکتش هم ما میدیم💚🦋 بعد رو کرد به پسر و گفت منو امام رضا فرستادھ خلاصه گفتم باید عروس خانم رو دید اینجورے نمیشه که😶‼️ رفتیم خانه عروس خانم پرسیدیم عروس خانم کجاست گفتن تو اتاق رفتیم تو اتاق با عروس خانم حرف بزنیم وقتی وارد شدم شوک وجودمو گرفت دیدم همون دختریھ که تو خیابون دیدمش اما دنبال گناه نرفتم ریش و قیچی و دادم دست خدا(:🩵 اگه طلب جانانه داشته باشین خود خدا براتون درست میکنه(: