کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸 🌱🌸 🌸 #یادت_باشد قسمت 66 دی ماه سال ۹۲ حمید بیست روزی خانه نبود برای ماموریت رفته
🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸 🌱🌸 🌸 قسمت 67 اولین چیزی ‌که بعد از هر ماموریت یا هر بار افسر نگهبانی داخل خانه می آمد دستش بود که یک شاخه گل داشت، همیشه هم گل طبیعی می خرید آن قدر تعداد گل هایی که خریده بود زیاد شده بود، که به حمید گفتم: عزیزم شما که خودت گلی بابت این همه محبتت ممنون، ولی سعی کن به جای گل طبیعی مصنوعی بگیری که بتونیم نگه داریم چون ما اینجا مستأجریم زیادی جای بزرگی نداریم که من بتونم این همه گل رو خشک کنم. بعد از شستن دست و صورتش وقتی سفره غذا را دید اولین کاری که کرد مثل همیشه از سفره عکس انداخت و زبان تشکر بلند شد با همان لباس ها سر سفره نشست و مثل همیشه با اشتها مشغول خوردن غذا شد وسط غذا خوردن بودیم که نگاهش به گوشه آشپزخانه افتاد، یک جعبه پلاستیکی میوه که بیرون آن را نایلون کشیده بودم را دید، پرسید: این جعبه برای چیه؟ لونه کفتر درست کردی؟ گفتم: نه آقا، چون زمستون برف و بارون میاد این جعبه رو درست کردم که گوشه حیاط باشه ،دمپایی ها رو بذاریم زیر این جعبه خیس نشه. لبخندی زد و گفت: ما که فکر نکنم حالا حالا بتونیم خونه بخریم، ان شاءالله نوبت ما که بشه میریم خونه سازمانی اونجا دیگه برای استفاده از سرویس بهداشتی مجبور نیستیم سرمای حیاط رو تحمل کنیم، به حمید گفتم: با اینکه این خونه کوچیک و قدیمیه گاهی وقتا هم که تو نیستی مارمولک پیدا میشه ولی من اینجا رو دوست دارم، با صفایت، بی روح نیست ،تازه حاج خانم و آقای کشاورز هم که همیشه محبت دارن، این چند وقت که تو نبودی چند باری پرسیدن پس پسرمون کجاست؟ سراغ تو رو می گرفتن. حمید گفت: آره واقعا محبت دارن ،ما رو مثل دختر و پسر خودشون می بینن،بعد هم پرسید: راستی خانوم من نبودم اجاره رو دادی؟ گفتم: قرار اجاره ما که دهم هر ماهه،حمید گفت: چون دوست دارم خوش حساب باشیم اجاره رو چند روز زودتر بدیم بهتره، یادت باشه همیشه قبض آب و برق و گاز رو هم دقیق حساب کنیم و سهم خودمون رو به موقع بدیم. ادامه دارد....