کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه #عملیات_بدر ✦ ✦ ✦ بعد از مقدا
🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه ✦ ✦ ✦ نمیدانم از دیشب، چند نفر خواب به چشمشان آمد! ولی اذان نشده همه بیدار بودند و در صف دستشویی های ابتکاری لشکر منتظر تجدید وضو ایستاده و بازار خنده و شوخی طبق معمول به پا بود. دستشویی های تعادلی که در هر دو ردیف، سه دستشویی قرار داشت و جمعا به شش عدد می رسید که باید وزن افراد بین آنها تقسیم می شد. اواخر صف بود که یک طرف با هم تخلیه شد و باعث غوطه‌ور شدن کل سازه در آب شد. باز هم سوژه شوخی و خنده فراهم شده بود و بنده خداهایی که دم رفتن باید دنبال لباس خشک می گشتند... نماز صبح خوانده شد و فقط ساعتی تا حرکت به سمت دشمن باقی مانده بود. جنب و جوش عجیبی در این ساعت بین بچه‌ها به راه افتاده بود. از محکم کردن کمربندها گرفته تا پوشیدن حمایل، بستن خشاب ها، آب کردن قمقمه ها، کیف امداد و شیمیایی و.... در گوشه‌ای باز چشمم به سمت داود، فرمانده خوش قد و بالای گروهان خط شکن رفت. زیپ کیف دستی خود را باز کرد و یک دست لباس سبز پاسداری اتو زده بیرون آورد و با دقت به تن کرد، چفیه قرمز عربی به سر انداخت، پیشانی بند عاشقان شهادت را به پیشانی بست و عطری زد و به طرف بلم ها حرکت کرد تا نیروهایش را نظم دهد و سوار کند.(عکس بالا) چه لحظاتی را می گذرانديم. آغوش ها برای خداحافظی هایی که گاه تا قیامت طول خواهند کشید، به روی هم باز شد. حالیت طلبیدن ها و سفارشات و.... 🌹@tarigh3