eitaa logo
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
876 دنبال‌کننده
16.5هزار عکس
8.9هزار ویدیو
49 فایل
🌹می ترسم از خودم ▪زمانی که عکس شهدارابه دیواراتاقم چسبوندم، ولی به دیواردلم نه! 🌷منتظرنظرات خوب شما همسنگران هستیم: 🌴ارتباط با خادم الشهدا کانال: 🌹 @yazahrar 🌻لینک کانال: 🌹http://eitaa.com/joinchat/381026320Cb5fdfee742
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🍂 🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه #عملیات_بدر ✦ ✦ ✦ با استقرار
🍂 🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه ✦ ✦ ✦ بعد از شلیک چندین خمپاره خصوصا در بعدازظهر امروز، تعدادی مجروح دادیم و سریعا با قایق آنها را به عقب منتقل کردیم. کماکان فشار دشمن از سمت چهارراه خندق بیشتر می شد و چند قایق از لشکر پنج نصر به سمت لشکر هفت آمدند و بازگشتند. هنوز موفق به الحاق در این منطقه نشده ایم و باید منتظر جریانات فردا می ماند. بعد یک شبانه‌روز پر جریان، شب آرامی را سپری کردیم. آنقدر آرام که بعضی از افراد نماز را تمام قامت بر روی سیل بند خواندند و به پایین آمدند. با اینکه کار اشتباهی بود ولی مقداری حق داشتند چرا که نشسته نماز خواندن در نیم متر، آنهم در شرایط معنوی آن شب، دل را آرام نمی کرد. آرامش شب انسان را به یاد شب گذشته می انداخت. شبی پر جنب و جوش در بین همه بچه‌ها، آنهم یک جا، اما امشب، 😭 باز هم جبر جنگ قلم بر بعضی ها گرفته بود و برخی را توفیق پرواز داده بود. خدایا چگونه باید خبر شهادت بچه‌ها را به خانواده ها می دادیم. چگونه بی آنها باید باز به جبهه می آمدیم. چگونه دوری و فراق دوستان بهتر از جان را باید تحمل می کردیم. اصلاً شهدا کجا را دیدند که از شهادت خود گفتند و وصایا نوشتن. تجربه ای بس سخت و دشوار که باید دلسوختگان انقلاب و امام می چشیدند و آبدیده می شدند. شام مختصری در نایلن های پلاستیکی آوردند و هر کس گودالی را برای گذران شب انتخاب کرد تا صبح فردا چه شاید.... 🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
بین سیل بند تا آب هور کمتر از یک متر بیشتر فاصله نبود. یک متر عقب نشینی مساوی بود با بیش از ده کیلوم
🍂 🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه ✦ ✦ ✦ اوضاع سراسر خط از صبح امروز در حال تغییر به نفع دشمن بود. پاتک های پراکنده سبک‌ و سنگینی در سراسر خط و در نقاط مختلف زده شد که رفع گردید. حملات شیمیایی به صورت پراکنده و در چند نقطه شروع شده و تعدادی مصدوم بهمراه داشته که همگی به عقب منتقل شدند. عراقی ها متوجه شکاف و عدم الحاق در چهارراه استراتژیک خندق شده‌اند و بیشترین فشار را در این ناحیه می آورند. این در حالی است که بچه‌ها با تمام توان تلاش می کنند تا این محل را از دست ندهند. تصاحب این نقطه توسط دشمن، گسترش آنها روی سیل بند را به دنبال خواهد داشت و شکست کل عملیات را. گاهی که فشار دشمن زیاد می شد تحرک عجیبی در جبهه به چشم می آمد. اعم از پراکنده شدن و هجوم دیگر نیروها به سمت نقطه درگیری. طبق گزارش های رسیده تجهیزات زرهی دشمن وارد منطقه شده و آرام آرام خود را برای حمله سنگینی بر روی جاده چهارراه خندق از سمت مقابل آماده می کنند. فرماندهان ما هم در حال برنامه‌ریزی وسیعی برای پیش دستی به آنها هستند. برنامه ای که بتواند سه لشکر را برای مقابله با آنها مهیا و آماده کند.... 🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🍂 🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه #عملیات_بدر ✦ ✦ ✦ اوضاع سرا
🍂 🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه ✦ ✦ ✦ شرایط لحظه به لحظه سخت تر شده بود. تا غروب امشب جاده خندق به سمت عراق مملو از تانک و نفربر و ماشین آلات نظامی شده بود. اگر تا صبح کاری نمی شد چهارراه خندق کاملا در دست دشمن قرار می گرفت. قرارگاه نجف در کاری فوری، طرح عملیات محدود شب سوم را به لشکرهای 7 ولیعصر، 25 کربلا و پنج نصر داده بود تا الحاق ناقص شب اول را تکمیل کنند و خطر ایجاد شکاف را رفع نمایند. سرشب نیروهای گردان به سمت چهارراه به راه افتادند. آرپی جی زن ها با ستونی از طعمه های آماده که ناشیانه در روی جاده‌ای پشت سر هم قرار گرفته بودند و این در حالی بود که جاده بیش از یک متر بلندتر از سطح زمین بود و راه فراری نداشتند. تانک های عقب و جلو ابتدا هدف قرار گرفتند و یکی پس از دیگری منهدم گردید. آسمان جاده خندق از دود و آتش قرمز شده و دود غلیظی منطقه را پوشانده بود. خیالمان از بابت پاتک فردا راحت شده بود ولی باز هم خبری از لشکر پنج نصر نبود. گویی دشمن با تمام قوا جلوی آنها را سد کرده و راهی برای الحاق باقی نگذاشته بود. دشمن می دانست اگر الحاق در این نقطه صورت می گرفت دیگر نمی توانست به راحتی آن را بشکند. نیروهای لشکر هفت و گردان کربلا تا بین الطلوعین چهارراه را در اختیار داشت و مقاومت می کرد تا شاید نیروهای دو لشکر دیگر هم برسند که محقق نشد و با جا گذاشتن تعدادی شهید به مواضع خود بازگشتند و سنگرها را برای نبردهای بعدی مستحکم کردند. 🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🍂 🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه #عملیات_بدر ✦ ✦ ✦ شرایط لحظه
🍂 🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه ✦ ✦ ✦ از غافلگیری شب گذشته و آتش بازی دیشب بچه‌ها روی جاده خندق، سکوت عجیبی عراقی ها را فرا گرفته بود. صبح تا ظهر خبری از تک دشمن نشد. فقط مقداری خمپاره و حمله هلی کوپترهای ملخی صورت گرفت که یکی از آنها هدف قرار گرفت و بعد از چند چرخ به دور خود دود غلیظی از آن برخاست و سقوط کرد. سکوت دشمن نگران کننده شده بود و می توانست برنامه وسیعی برای گرفتن چهارراه باشد، ولی رفته رفته و با ورود به بعدازظهر درگیری شدیدی روی چهارراه اتفاق افتاد. بچه هایی که شب گذشته در درگیری حضور داشتند امروز هم محکم و استوار ایستادگی کردند و اجازه پیشروی به آنها ندادند. هر چند تعدادی شهید و زخمی داشتند. یکی از شهدا عبدالرحمن سلیمانپور نام داشت. همانی که برای نجات جان مجروحی که بین دوست و دشمن قرار گرفته بود، به آرزوی خود رسید. ✨خاطرات شخصی عبدالرحمن از افراد تسلیحات بود. همیشه در حسرت دوستان شهیدش می سوخت و آرزوی شهادت را با صدای بلند فریاد می زد. یک شب مانده به عملیات غیب شد و خود را به نیروهای رزمی رسانده بود. عبدالرحمن یکی از نفراتی بود که صبح حرکت در آب واژگون شده بود ولی خنده از لبانش فرو ننشسته بود. او در این عملیات با لیاقت به دیدار دوستان شهیدش شتافت و آسمانی شد. 🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🍂 🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه #عملیات_بدر ✦ ✦ ✦ از غافلگیر
🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه ✦ ✦ ✦ این روزها درگیری به صورت عادی در جبهه جدید در جریان است. گاهی قسمتی از منطقه دست ماست و گاهی دست دشمن. وضعیت ما از لحاظ پشتیبانی جالب نبود. تنها وسایلی که می توانستند از راه آبی برای ما بیاورند تجهیزات سبک بود و از ماشین آلات سنگین تا امروز هیچ خبری نبود. هدف اولیه عملیات گرفتن جاده بصره – العماره بود و تهدید راه مواصلاتی دشمن. هر چند بعضی نیروها در شب اول تا دجله هم رسیدند و وضوی نماز صبح را در همانجا گرفتند ولی حالا روی همان نیم متر مانده بودیم، نه سنگری بود، نه جان پناهی. ولی همچنان گوش به فرمان فرماندهان و آماده برای هر حمله جدیدی به مواضع دشمن بودیم. روز پنجم یا ششم را می گذراندیم. گاهی برای رصد کردن دشمن نگاهی به دشت روبرو می کردیم تا از آنها غاقل نباشیم. آن روز صبح هم همین کار را کردیم. در سه چهار کیلومتر آنطرف تر خط سیاهی مشاهده می کردیم که خیلی دقیق معلوم نبود. دوربین چشمی را اوردم و نگاهی به دشمن انداختم. چیزی که می دیدم تعجبم را برانگیخته بود... 🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه #عملیات_بدر ✦ ✦ ✦ این روزها در
🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه ✦ ✦ ✦ هوا رو به روشنایی می رفت و طبق معمول نگاهی به دشت روبرو انداختیم. از چیزی که می دیدیم چشم هایمان گرد شد. دیگران را هم صدا زدیم تا آنها هم ببینند. چندین ستون چند لایه زرهی کنار هم چیده شده و چون دیواره ای از آهن و فولاد در برابر ما صف کشیده بودند. بالگردی که بر روی آنها در حال رفت و آمد بود نشان می داد فرمانده آنهاست و از بالا آنها را نظام می دهد. بچه های دیگر هم بالای خاکریز آمدند و همه نگاهی به منطقه کردند. چیزی که برایم در آن لحظه جالب بود ، لبخندی بود که روی لب بچه ها نقش بسته بود و تیکه پرانی هایی بود که باز با سوژه ای جدید به راه افتاده بود.. - اگه هر کدوم یه تیر مستقیم بزنه، دیگه خاکریزی برامون نمی مونه. - من که رفتم وسایلم رو جمع کنم. 😅 - آقا جان اصلا آب جزیره بو میده، بدرد موندن نمی خوره.... روحیه ها خوب بود به هیچ وجه تصور عقب نشینی را هم در سر نداشتیم. آنها هم تحرک خاصی نداشتند. باید صبر می کردیم تا ترفند فرماندهان را برای مقابله با آنها بفهمیم. ولی در دل، همه آماده جنگی عاشورایی بودند تا به هر شکل ممکن جلو آنها بایستند و کوتاه نیایند... 🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه #عملیات_بدر ✦ ✦ ✦ هوا رو به
🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه ✦ ✦ ✦ آنروز را گذراندیم تا بعد از ظهر همان روز که دستور جابجایی با نیروهای تازه نفس را به ما دادند. هر چه بود یک روز را روی آب گذرانده بودیم، دو عملیات سنگین کرده و هفت روز در برابر پاتک دشمن ایستاده بودیم و خط چهارکیلومتری را با کمک گردان های دیگر لشکر حفظ کرده بودیم و این در حالی بود که نشسته می خوابیدیم و تغذیه مناسبی نداشتیم. قبل از ورود نیروهای جدید قایق ها رسیدند و سوار شدیم تا به عقب برگردیم. قایق ها بمرور حرکت می کردند و ساعتی نگذشته بود که کل گردان به پد 8 رسید و با لنکروزها به مقر چادرها بازگشتیم. بچه هایی که در عقبه مانده بودند به استقبال آمدند. خبر شهادتها را شنیده بودند و با دیدن ما، جای آنها را خالی می دیدند. بچه ها را بغل می کردند و گریه می کردند. صحنه عجیبی شکل گرفته بود. وقتی نگاه ما به چادرها افتاد، تازه یادمان آمد چقدر جای بچه های سفر کرده در این جمع خالی است. در ارودگاه نه خبری از داود بود، نه رضا، نه عبدالرحمن و نه خیلی های دیگر. شانه ها در آغوش هم به شدت تکان می خورد و اشک ها جاری شده بود. عملیات بدر برای ما تمام شده بود ولی نبرد همچنان در چهارراه خندق و نقاطی دیگر در سمت جنوب منطقه عملیاتی هنوز ادامه داشت و برای حفظ سیل بند مقاومت به شدت ادامه داشت.... 🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه #عملیات_بدر ✦ ✦ ✦ آنروز ر
🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه ✦ ✦ ✦ نبرد بدر همچنان ادامه دارد. یکی دیگر از جاهای مهم منطقه جایی قرار گرفته که لشکر 31 عاشورا جنگ عاشورایی به پا کرده و در کنار دجله اردو زده. فرمانده دلاور آنها مهدی باکری است که می داند عقب نشینی از دجله یعنی شکست عملیات. جنگ زرهی دشمن شروع شده و در کنار آتش پر حجم زرهی از بمباران شیمیایی هم دریغ نکرده و کل جبهه را با موادی که از فرانسه، آلمان و شوروی گرفته آلوده کرده است. محسن رضایی در مورد صحنه نبرد باکری می گوید : می‌خواهم راز دجله را بگویم، درعملیات بدر که لشکر ٣١ عاشورا نقش جدی داشت تلاش می‌کردیم با مهدی ( شهید باکری ) ارتباط بیسیم برقرار کنیم. غلبه آتش و فشار تانک های دشمن زیاد شده بود، از شهید احمد کاظمی خواستم که به مهدی بگوید بازگردد اما او گفته بود جنگ؛ جنگ آتش است و نمی‌توانم برگردم. اتفاقا اینجا جای خوبی است، اگر می‌توانی خودت هم به اینجا بیا. پس از آن خودم هم تلاش کردم که با مهدی صحبت کنم اما او از هم صحبت شدن با من فرار می‌کرد. مهدی بین دوراهی خود و غیرتش مانده بود، غیرتش حکم می‌کرد که بماند و خودش می‌گفت که به عقب بیاید. من می‌دانستم که اگر با او صحبت کنم از طرفی به دلیل آنکه نماینده امام هستم می‌توانم او را بازگردانم.  همچنین بین من و آقا مهدی رابطه دلی خاصی وجود داشت که او را به عقب می‌آورد. تنها تصویری که می‌توانم از آن لحظات ارائه بدهم لحظه حضور حضرت ابوالفضل العباس (ع) کنار رود فرات است. 🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه #عملیات_بدر ✦ ✦ ✦ نبرد بد
🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه ✦ ✦ ✦ دشمن با تمام توان، فشار خود را بر محور الصخره، پد خندق و منطقه کیسه‌ای که تا دجله و جاده بصره العماره پیشروی کرده بودند از آغاز کردند. تانک های پاکسازی نشده مجدداً فعال گشته و پیشروی خود را از سر گرفتند و این در حالی بود که شدت بمباران های هوايی افزایش یافته بود و تا ظهر به نهایت رسید. تمام تلاش فرماندهان، کشاندن درگیری و مقاومت تا شب بود که بتوانند تجدید قوا کرده و با نفوذ به عمق، ماموریت انفجار پل ابوعران را انجام دهند تا مانع ورود بیشتر تانک ها به منطقه شوند. عراقی ها در شب کمتر جنگ می کردند و به پشتوانه زرهی خود بیشترین حملات خود را در ابتدای صبح انجام می دادند. عدم الحاق بعضی یگان ها و رخنه به داخل فرورفتگی رودخانه باعث شد تا دستور عقب نشینی صادر شود و از تلفات نیروها جلوگیری شود. در این بین تعداد زیادی تجهیزات و هواپیما از دشمن ساقط گردید و 17 تیپ منهدم و 15000 نفر از نیروهای دشمن کشته و زخمی و 3200 نفر را به اسارت درآمدند. 🔸 خاطرات شخصی : با خروج موج اول نیروها و رفتن به مرخصی تا آن لحظه کسی از نتیجه عملیات اطلاع چندانی نداشت. همه تصور می کردیم بعد از جایگزینی ما کماکان سیل و پد خندق حفظ شده است. ... 🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه #عملیات_بدر ✦ ✦ ✦ دشمن با
🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه ✦ ✦ ✦ بعد از اتمام مرخصی به پد 8 آمدیم. جبهه آرام شده بود. به چهره بعضی ها که نگاه می کردیم آثار ناراحتی بخوبی به چشم می آمد. چهره پرسشگری به خود گرفتیم و به زمزمه گوش دادیم. خبر پیچیده بود که نیروهای بعد از ما در یک درگیری سخت، از منطقه عملیات بدر عقب نشسته اند و ..... باورمان نمی شد و برایمان خیلی سخت بود که بعد از آن همه زحمت و جانفشانی و دادن بهترین دوستان به عقب برگشته ایم. همه ناراحت و بغض کرده بودند. عقب نشینی و عدم الفتح زیاد دیده بودیم ولی نمیدانم چرا طعم این آنقدر تلخ بود و باورنکردنی! در این بین برادر شاه حسینی جانشین گردان همه را در سنگر بزرگی دعوت کرد تا مطلبی را بگوید. خیلی بی حال وارد سنگر شدیم و بعد از مقدمه ای کاغذی از جیب درآوردند و گفتند امام به شما پیامی داده که برایتان می خوانم. "حضرت امام در این پیام که در تاریخ ۲۷ /۶۳/۱۲ به رزمندگان داده بودند، یادآوری کردند که تمامی اعمال شما چه جنگیدن و یا شکست در راستای ادای تکلیف می باشد و ما مامور به تکلیفیم نه نتیجه، امروز روز استقامت و روز زنده شدن اسلام است و...." و باز برای دلجویی از رزمندگان فرموده بود، مگر امامان معصوم علیهم السلام شکست نداشتند و.... از همین الان آماده شوید برای عملیاتی دیگر. "... 🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه #عملیات_بدر ✦ ✦ ✦ بعد از اتمام
🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه قسمت آخر ✦ ✦ ✦ نمیدانم خدا در این چند سطر چه قدرتی قرار داده بود که آنقدر آرامش بخش بود. نفس ملکوتی حضرت امام کار خود را با دلهای فرزندانش کرده بود و چون فرمانده نظامی بزرگی روحیه رفته را به آنها بازگردانده بود. راستی مگر ما برای نتیجه جنگیده بودیم؟ ما تکلیفی داشتیم که باید ادا می کردیم، که کردیم. پس ناراحتی جایگاهی نداشت. پس از این جلسه چهره ها باز شده بود و کم کم خنده ها بر لبها نشست. حالا به فرموده حضرت امام باید آماده می شدیم برای عملیاتی دیگر. آنهم عملیاتی به بزرگی والفجر 8 که با نیت های خدایی توانست آن همه موفقیت به همراه داشته باشد. پس از چند سال به سراغ برادر شاه حسینی رفتم تا همان برگه پیام امام را که آنروز و در سال 63 قرائت کرده بود در اسناد نگهدارم که ایشان با گشاده رویی آنرا بما داد که در معرض دید شما خوبان قرار گرفت.👆 یاد همه شهدای عملیات بدر گرامی باد. 🌹@tarigh3
. : اگرمن در این عملیات شهید نشدم به مسلمونی من شک کنید 🎙 راوی: شاید جزو معدود افرادی بودیم که تا آخرین دقایق در کنار ایشون بوديم خب ایشون آدمی نبود که فلسفه خونده باشه عرفان خونده باشه فقه وتفسیرو اصول..اینا باشه نبود یه آدم عالیه خاکی .. , یک مقدار خونده بود حکمت بود در معرف بود ولو تحصیلات و مدرک نبود .ولی حکمت داشت قرآن که میخوند حقیقتامیخوند ایمان داشت و مکاشفاتی که داشت که سه چهار نمونه شو همون زمان جنگ شنیدم که قبل از ایشون گفت : اونجا که به من قول داده که من می شم و تو بچه های دیگه مشهور بود که گفته : اگه من تو این عملیات نشم تو مسلمونی خودم شک می کنم. ... 🌹اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج🌹 🌱🕊@tarigh3🕊🌱 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌