✍ برده داری را برده ای بود و خود خوراک پست می خورد و برده را پست تر می خورانید. برده از این حال سرباز زد و از صاحب خویش خواست تا او را بفروشد و فروخت.
🔹دیگری او را خرید که خود سبوس می خورد او را نیز می خوراند.
برده از او نیز خواست تا وی را بفروشد و چنین شد.
مالک تازه خود چیزی نمی خورد و سر او را تراشید و شب او را می نشاند و چراغ بر فرقش می گذاشت و از وی به جای چراغدان استفاده می کرد.
👈اما اینبار برده ماند و تقاضای فروش نکرد تا برده فروشی او را گفت چه چیز تو را به ماندن نزد این مالک وا داشته است؟
گفت:
از آن میترسم که دیگری مرا بخرد و فتیله در چشمم کند و به جای چراغ بکار گیرد...
📗کشکول شیخ بهائی
🔘کارگاه آموزشی/تاریخ بدانیم 👇
🆔
https://eitaa.com/joinchat/2976842002C42d75c84f3