باسلام
داستان شیرین ابرهه (ابراهیم) یک واقعیت تاریخی دارد که دانستن اون ، به نظر من خیلی لازمه و این واقعیتی است که در رفرنسهای معتبری مثل تاریخ تمدن ویلدورانت و مختصر تاریخ جهان ام.جی رابرتز هم با ذکر اسناد اومده.
داستان از این قراره که در یمن ، یک یهودی بنام یوسف ذونواس ، قدرتی بههم زد و بر یمن که سالها دست ایران بود و جزئی از ایران محسوب میشد، حاکم گردید. ایران هم که گرفتار جنگ با رومیها بود ، فرصت فکر کردن به قضیه یمن را نداشت.
یمنیها در اون موقع به واسطه تبلیغات روحانیون مسیحی ، دین مسیحی داشتند. این آقای ذونواس شروع به تحمیل یهودیت به یمنیها کرد و آزار و اذیت مسیحیها شروع شد. این آزار و اذیتها به قدری زیاد بود که منجر به دادگاههای تفتیش عقاید و داغ و درفش و اینا گردید. تعداد زیادی مسیحی را مجبور به تغییر دین کرد و هرکس زیربار نمیرفت، آتشش میزد. توی قرآن، این مسیحیها به اصحاب اُخدود معروف هستند و در سوره بروج میفرماید
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الْبُرُوجِ ﴿۱﴾
سوگند به آسمان آكنده ز برج (۱)
وَالْيَوْمِ الْمَوْعُودِ ﴿۲﴾
و به روز موعود (۲)
وَشَاهِدٍ وَمَشْهُودٍ ﴿۳﴾
و به گواه و مورد گواهى (۳)
قُتِلَ أَصْحَابُ الْأُخْدُودِ ﴿۴﴾
مرگ بر آدمسوزان خندق (۴)
النَّارِ ذَاتِ الْوَقُودِ ﴿۵﴾
همان آتش مايه دار [و انبوه] (۵)
إِذْ هُمْ عَلَيْهَا قُعُودٌ ﴿۶﴾
آنگاه كه آنان بالاى آن [خندق به تماشا] نشسته بودند (۶)
وَهُمْ عَلَى مَا يَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِينَ شُهُودٌ ﴿۷﴾
و خود بر آنچه بر [سر] مؤمنان مى آوردند گواه بودند (۷)
وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَنْ يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ ﴿۸﴾
خلاصه اینکه یکی از این مسیحیها یه نامه به قباد اول ، پادشاه ایران نوشت و گفت که تو اونجا با زنها مشغول خوشگذرانی هستی و رعیت تو را اینجا به جرم مسیحی بودن جزغاله میکنند؟
این نامه ، وقتی به دست قباد رسید که روابط ایران و روم (روم شرقی که قبلا
اینجا توضیح دادیم)، خوب شده بود و سفیر روم در دربار قباد حضور داشت.
قباد به سفیر روم گفت : شما که ادعای مسیحیت میکنید ، غیرت ندارید که همکیشهای شما قتل عام بشن؟
سفیر روم نامه را گرفت و برای قیصر روم فرستاد. قیصر روم هم یه نامه به پادشاه اتیوپی که اون موقع مرکز مسیحیت آسیا و آفریقا بود نوشت و گفت که بره پدر این یهودیها را دربیاره.
دولت حبشه (اتیوپی فعلی) یه لشگر مسیحی فراهم کرد و به یمن لشکر کشید. یکی از فرماندهان این لشکر ، ابراهیم بن اصبح بود که در زبان حبشی بهش میگفتند ابرهه.
این ابرهه بعد از جنگ و پیروزی حبشیها خودش ، پادشاه یمن شد.
حالا کار افتاده بود دست مسیحیها. اینها شروع به تبلیغ مسیحیت کردند و دیگه مسیحیت ، دین رسمی یمنیها شد.
بعدش ابرهه یه کلیسای خیلی زیبا و بزرگ توی یمن ساخت و مردم یمن را که خیلی از اونها حتی مسیحیهاشون ، برای زیارت کعبه ، به مکه میرفتند را از رفتن به مکه ، منع کرد و گفت باید بیایید توی کلیسای من. مردم هم گوش نمیکردند تااینکه یه یمنی بتپرست ، جسارتی به کلیسا کرد و به اصطلاح اونجا را ملوّث نمود.
ابرهه هم عصبانی شد و یه لشکر جرّار فراهم کرد که بره کعبه را خراب کنه. این لشکر ، خیلی قوی بود و در اون ، تعداد زیادی فیل هم وجود داشت. اون موقعها در ایران و مناطق تحت نفوذ ایران ، فیل خیلی زیاد بود و در جنگها استفاده میشد. این لشکر معروف شد به اصحاب فیل که به فرمایش قرآن، تحت حمله ابابیل قرار گرفتند و از بین رفتند.
البته در کتب رفرنس تاریخ خارجی که اسم بردم ، میگه که اصحاب فیل همگی مبتلا به آبله شدند و مردند اما قول قرآن برای ما حجت هست و چون قرآن صحبت از ابابیل و سجیل کرده ، ما معتقد به عذاب الهی برای اونها هستیم. قرآن میفرماید
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحَابِ الْفِيلِ ﴿۱﴾
مگر نديدى پروردگارت با پيلداران چه كرد (۱)
أَلَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ فِي تَضْلِيلٍ ﴿۲﴾
آيا نيرنگشان را بر باد نداد (۲)
وَأَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْرًا أَبَابِيلَ ﴿۳﴾
و بر سر آنها دسته دسته پرندگانى ا بابيل فرستاد (۳)
تَرْمِيهِمْ بِحِجَارَةٍ مِنْ سِجِّيلٍ ﴿۴﴾
[كه] بر آنان سنگهايى از گل [سخت] مى افكندند (۴)
فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ ﴿۵﴾
و [سرانجام خدا] آنان را مانند كاه جويده شده گردانيد (۵)