باسلام عرض شد که پیامبر(ص) پس از خروج از غار ثور، با راهنمایی شخصی به نام ابن اُرِیقَط، از بیراهه و در ساحل دریا به سمت مدینه پیش رفتند تا این‌که در منطقه «قدید» به راه اصلی رسیدند. حالا اینجا ممکنه یه سری مباحث کلامی پیش بیاد که مگر پیامبران هم نیاز به راهنما دارند؟ مگه پیامبر ص راه را بلد نبود؟ اینها سوالاتی هست که در پایان بحث زندگی رسول خدا عرض خواهم کرد. خلاصه پیامبر و ابوبکر در چند کیلومتری مدینه و در منطقه‌ای به نام قبا که محل اسکان طایفه بنو عمرو بن عوف بود، مستقر شده و مورد استقبال آنها قرار گرفتند. پیامبر(ص) تصمیم به توقف در قبا گرفته تا علی(ع) و همراهانش به ایشون ملحق بشن؛ به همین دلیل به منزل کلثوم بن هدم که یکى از مشایخ بنى عمرو و مرد صالحى بود، رفتند. وقتی که شب شد ابوبکر از پیامبر(ص) جدا شد و به طرف مدینه اومد و در خانه یکى از انصار مستقر گردید، اما حضرت رسول(ص) همچنان در قبا و در منزل کلثوم، توقف نمودند. چند روز بعد ابوبکر خدمت پیامبر اومد و گفت: یا رسول اللَّه! مردم مدینه اشتیاق دیدار شما را دارند، اینک لازم است به مدینه داخل شوید. حضرت فرمود: من حرکت نخواهم کرد تا این‌که برادرم علی بن ابى طالب به این‌جا برسد. ایشون تا زمان رسیدن امام علی(ع)، فاطمه(س) و تعداد دیگری از بانوان، قبا را ترک نکرد و پس از ورود آنان نیز دو روز دیگر در قبا توقف نمود. بعدش براى عزیمت به مدینه حرکت کردند. خبر حرکت پیامبر(ص) به اوس و خزرج رسید، آنان مسلح شدند و به استقبال آن‌حضرت شتافتند. رسول خدا(ص) صبح روز جمعه از قبا حرکت کردند و ظهر همون روز به محله طایفه بنى سالم رسیدند. این افراد بنی سالم مانع شده و گفتند: یا رسول الله، اکنون در این‌جا فرود آیید؛ زیرا اهل این محل از مجاهدان و فداکاران هستند و شما را از گزند بدخواهان و دشمنان حفظ خواهند کرد. پیامبر(ص) به شتر خود اشاره کرد و فرمود: «خَلُّوا سبیلها فإنها مأمورة» این‌را رها کنید که مأموریتی دارد! بعدش به محله بنى بیاضة رسید. اونها هم همون کلام را گفتند و همون جواب را نیز از پیامبر(ص) شنیدند. این گفت‌وگو با چند طایفه دیگر از انصار تکرار شد تا بالاخره انصار افسار شتر پیامبر(ص) را رها کرده تا این‌که در محله بنى مالک بن‏ نجار و در زمینی که برای دو یتیم از همین طایفه بود، شتر زانو زد. این دوتا یتیم بنابر نقل برخی منابع تحت سرپرستی معاذ بن عفراء بودند. وقتی پیامبر(ص) به اونجا رسید، پرسید، این‌جا برای چه کسی است؟ پاسخ شنیدید که ملک دو یتیم است! معاذ بن عفراء گفت من آن‌دو را راضی می‌کنم. یعنی ازشون میخرم. بنابر این اونجا را به عنوان مسجد و محل زندگی پیامبر انتخاب کردند و تا زمان ساخته شدن مسجد ، پیامبر به خونه ابوایوب انصاری رفت. نقل کرده‌اند که معاذ اونجا را از اون دوتا یتیم خریداری کرد.سپس به پیامبر(ص) عرضه شد که اکنون کجا منزل می‌کنید؟ ابو ایوب خطاب به پیامبر(ص) گفت: منزل من نزدیک‌ترین منزل به این‌جا است، اجازه فرمایید که وسایل شما را ببرم. پیامبر اجازه دادند و ابو ایوب وسایل ایشون را به منزلش برد و پیامبر(ص) در اونجا ساکن گردید. پیامبر تا زمانی که مسجد و حجره‌های کنار اون، که محل سکونت پیامبر(ص) بود، ساخته شد؛ در منزل ابو ایوب بودند و بعد از بنای مسجد از خانه او رفتند. اینکه خانواده پیامبر از جمله فواطم ثلاث و علی ع در کجای مدینه اقامت کردند چیزی نیافتم ولی احتمالا همگی در خانه ابوایوب بودند. یه نکته اینکه در هنگام ساخت مسجد ، برنامه ریزی شد که خانه پیامبر و خانه علی منضمّ به مسجد باشه و درب اونها هم به داخل مسجد باز بشه. بعدها یه سری دیگه از انصار و مهاجرین ، خونه خودشون را کنار مسجد ساختند و به مسجد درب باز کردند که پس از مدتی از طرف خدا دستور صادر شد که درب همه منازل به مسجد بسته بشه بجز درب منزل پیامبر ص و علی ع. به این مسئله سدّالابواب گفتند که خودش یه فضیلت خیلی مهم برای علی ع هست. انشالله مدینه مشرّف بشید و خودتون حدود این مسجد ، توسعهء زمان عثمان ، توسعهء دولت عثمانی و توسعهء دوره فَهد را از نزدیک ببینید که البته قبلا هم یه توضیحی دادیم. القصه ، دومین کار پیامبر در مدینه ، پیمان اُخوت و برادری بود که بهش میگن عقد اُخُوت. برخی منابع میگن که عقد اخوت قبل از اتمام ساخت مسجدالنبی بود و برخی هم میگن بعدش. به هرحال بااین کار اغلب انصار با مهاجرین برادر شدند ولی چند مورد هم بین انصار و انصار یا مهاجرین و مهاجرین بود. از جمله خود پیامبر که از سالها قبل با علی ع پیمان برادری بسته بودند و دیگه حمزه ع که با پسرخوانده پیامبر یعنی زیدبن حارثه پیمان بستند. خب اینا یه سری از وقایع سال اول هجری بود که بشود سال ۱۴ بعثت. حالا انشالله از فرداشب بقيهء وقایع را براساس سال هجرت خدمت شما عرض میکنم. @tarikhbekhanim