با سلام
یکی از مسائلی که در سال اول هجری اتفاق افتاد ، تصاعدی شدن دشمنان اسلام و پیامبر بود. قبلا عرض شد که در سه سال اول بعثت که دوره دعوت پنهانی بود ، تقریبا کسی با پیامبر دشمنی نکرد ، اما همینکه پیامبر دعوت خودش را آشکار کرد و شروع به ایراد به بتها و بتپرستی گرفت دشمنی با پیامبر آغاز شد.
حالا یه اتفاق جدید دیگهای هم افتاد و اون تشکیل حکومت توسط پیامبر بود که این مسئله منجر به دو واقعه ناگوار گردید . یکی افزایش تعداد دشمنان اسلام و دیگری ظهور یه دسته از مسلمانان تحت عنوان منافقین.
تمام اینها و دشمنی اینها بر سر حکومت بود. تا وقتی پیامبر در مکه بود و حکومت تشکیل نداده بود ، دشمنان او هم منحصر به مکه بود اما وقتی تشکیل حکومت داد ، دشمنانی از سراسر عربستان پیدا کرد. مضافا براینکه تعدادی از اهالی مدینه که قرار بود قبل از ورود پیامبر به مدینه ، حکومت تشکیل بدهند و از جنگهای طولانی بین اوس و خزرج جلوگیری کنند ، با ورود پیامبر از این کار بازماندند و مردم ، دیگه طرف اونها نرفتند و محبوبیت پیامبر ، همه اونها را به حاشیه برده بود . اینها از همین دوره بود که دستهای به نام منافقین را تشکیل دادند که بیشترین ضربات به پیکره جامعه اسلامی از سمت اینها بود.
و لذا باید گفت که پیدایش دسته منافقین ، از همون سال اول بود و در رأس اینها شخصی به نام عبدالله بن اُبَی قرار داشت که علیرغم مسلمان بودن از هیچ خیانتی نسبت به اسلام و پیامبر عظیمالشأن، فروگذار نکرد. تعداد اینها قابل توجه و اقدامات اونها علیه اسلام اینقدر زیاد بود که علاوه بر اینکه یه سوره جداگانه به نام سوره منافقون در مورد اونها نازل شد ، در بسیاری از جاهای قرآن هم به مذمت اونها پرداخته شده. کار اینها در طول تاریخ اسلام این بود که در آخرین لحظات ، پیروزیهای جبهه حق را تبدیل به شکست کنند. متاسفانه اینها هیچوقت قابل حذف از جامعه اسلامی نبودند چرا که پیامبر و ائمه بعد از ایشون ، مامور به ظاهر افراد بودند و نه باطن اونها. همینکه کسی شهادتین میگفت ، در سلک مسلمانها درمیآمد. مهمترین تفاوت بین حضرت بقیهالله الاعظم عج با سایر ائمه ، در همین مسئله است. چرا که حضرت صاحب الامر ، هم مامور به ظاهر هستند و هم باطن و لذا در جامعه و حکومتی که ایشون تشکیل میدهند جایی برای منافقین نیست و به اصطلاح خبری از مسئله نفوذ که امروزه مهمترین خطر بیخ گوش نظام اسلامی است ، وجود نخواهد داشت انشاءالله.
خب ،دسته دیگری از دشمنان پیامبر هم بودند که از بدو تولد پیامبر ، دشمن بودند و حتی قبل از تولد پیامبر، دشمنی داشتند ولی خب ، پیامبر در درون مکه و بین اقوامش محافظت میشد و اینها نتونستند اقدام به قتل پیامبر بکنند که قبلا گفتیم اینها یهودیان بودند.
وقتی پیامبر به مدینه مهاجرت کرد بااین یهودیان همسایه شد و حالا در خیلی از مسائل تضاد منافع پیش میآمد.
یهودیان میدونستند که آخرین پیامبر در منطقۀ حجاز و یثرب ظهور میکند.
بنابر فرمودۀ قرآن، اینها چنان با اوصاف پیامبر خاتم (ص) آشنا بودند که نسبت به اون همچون فرزندان خود شناخت داشتند،ولی تصوّر آنها این بود که پیامبر (ص) در یثرب ظهور میکند. هنگامی که شنیدند همون کسی که در مکه نبوّتش را اعلام کرده، بهسوی یثرب هجرت کرده، به تردید افتادند که نکنه اون همان موعود تورات باشه . ازاینرو وقتی رسول خدا (ص) در قبا توقف کرده بود، هیئتی از علمای یهود به آن منطقه اومدند و با اون حضرت دیدار کردند.
توی این دیدار، اونا سؤالاتی از رسول اکرم (ص) پرسیدند و وقتی سخنان اون حضرت را شنیدند، یقین پیدا کردند که این شخص همون پیامبر موعوده ولی در نهایت گفتند: «ما به شما ایمان میآوریم، ولی به این شرط که برای ما امتیازاتی در نظر بگیرید». رسول خدا (ص) از منظور اونها پرسید و گفتند: «ما اهل کتاب و یکتاپرست بودهایم، ولی این عربها که به شما ایمان آوردند، مشرک و بتپرست؛ بنابراین ما باید در اسلام بر اینها برتری داشته باشیم». منظور اونها بیشتر دربارۀ بهدست آوردن برتریهای مادّی بود. پیامبر اسلام (ص) سخن اونا را نپذیرفت.
یهودیان گمان میکردند زودتر از هر کسی به اون پیامبر موعود ایمان میارن و با یاری اون بر دشمنان خودشون غلبه پیدا میکنند، اما وقتی دیدند که عربها زودتر اسلام آوردند و آنها عقب افتادند، احساس کردند که اگر اسلام بیاورند در عرض عربها خواهند بود؛ ازاینرو اسلام را نپذیرفتند، اگرچه میدونستند که حضرت محمد (ص) همان پیامبر موعود توراته . وقتی که رسول خدا (ص) به پیشنهاد اونها پاسخ منفی داد، تنها یه تعداد انگشتشماری ازافراد فهیم یهودی مثل عبدالله بن سلام ، اسلام آوردند و بقیه، در مقابل اسلام قرار گرفتند و یه مقدار زیادی از تاریخ اسلام که خواهیم گفت در ارتباط با دشمنی همینها با اسلامه.
خب انشالله بقیه بماند برای فرداشب.
@tarikhbekhanim