حوادث سال ۲ هجری باسلام عرض شد که حوادث تاریخ در اسلام را به شکل سالشمار خدمت شما خواهم گفت. این سالهایی که میگم ، مبدا اون از زمان هجرت پیامبره که در ربیع‌الاول بود . منتها اون موقع این مسائل مطرح نبود و بعدها که در زمان حضرت علی ع مبدا سال هجری از اول محرم در نظر گرفته شد ، مورخین اومدند و حوادث را از ربیع‌الاول سال ۱ تا محرم همون سال که بشه ۱۰ ماه گفتند سال ۱ و بعدش دیگه از محرم تا محرم بعدی را گفتند سال ۲ و ۳ و ۴ و.... خلاصه اینکه در سال اول وقایعی اتفاق افتاد که عرض شد. حالا پایه‌های یه دولت اسلامی و یه امت واحده در مدینه تشکیل شده و مبنای اون یک قانون اساسی پذیرفته شده توسط همهء مردم مدینه اعم از مسلمان و مشرک و یهودی بر اساس شرع اسلام است. الان دیگه وقتشه که مسلمانها چند ماموریت را شروع کنند. یکی گسترش اسلام در جزیره‌العرب . دیگری مبارزه با پیمان‌شکنی چند قبیله و تهدیدکردن مدینه و لذا لشکرکشی پیامبر به سمت اونها ، دیگری ممانعت از آزار مسلمانان جامانده در مکه ، دیگری بازپس‌گیری اموال مسلمانان مکه که با هجرت اونها ، مشرکین مصادره کرده بودند. چندتا جنگ در این سال اتفاق افتاد که خدمتتون میگم. چندتا تولد و وفات و چند مورد اسلام آوردن افراد مهم هم داریم که میگم. خب اولین پیمان شکنی که در ابتدای این سال رخ داد ، پیمان‌شکنی قبیله ضَمَره بود . اینها در یه شهر کوچیک در نزدیکی مدینه و بین مکه و مدینه ، به نام شهر ابواء زندگی می‌کردند. ابواء همون جایی هست که گفتیم آمنه ، مادر پیامبر در اونجا دفن شد. اینها وقتی شنیدند که پیامبر در مدینه حکومت تشکیل داده ، داد و بیداد کردند که ما نمی‌خواهیم زیر نظر مدینه باشیم. مسلمانها هم گفتند ، جدی؟ چطور اون‌روز تا حالا ، شما جزو مدینه بودید ولی حالا که می‌خواهیم یه نظم و انظباطی به حجاز بدیم و مثل بقیه کشورها دارای حکومت و دولت بشیم میخواهید مستقل بشید؟ نمیشه که. می‌خواستید تشکیل حکومت را شما شروع کنید تا ما هم میومدیم زیر نظر شما. خلاصه اونها هم گفتند همینه که هست و شروع کردند به تهدید مسلمونها که ما چکارتون میکنیم و الِه و بِلِه. هرچی پیک پیامبر اونها را نصیحت کرد فایده نداشت. آخرالامر پیامبر یه لشکر کوچک فقط از مهاجرین درست کرد و رفت سمت اونا. یادتون باشه پیامبر در ابتدا اصرار داشت که حتی‌الامکان از انصار ، کسی در جنگ شرکت نکنه و به عبارتی پیامبر نمی‌خواست کَلّ بر انصار بشه و برای اونها زحمت درست کنه. تموم لشکر پیامبر ۶۰ نفر شترسوار از مهاجرین بودند و خود پیامبر هم در راس اون قرار داشت. قبیله ضمره در شهر ابواء تا باخبر شدند که پیامبر داره میاد سمت اونها ، ترسیدند و تسلیم شدند. من نمیدونم علت اینکار چی بود. چونکه قبیله ضمره ، نسبتا بزرگ بود و مردان او قبیله بیشتر از ۶۰ نفر بودند ولی زودی تسلیم شدند و پیامبر یه قرارداد صلح با اونها امضا کرد و برگشت. اسم این جنگ شد ، غزوه ابواء و علمدار این لشکر هم حضرت حمزه ع بود. یه دوماه بعدش جنگ بدر رخ داد. ما دوتا جنگ بدر داریم. یکی بدر صغری و یکی هم بدر کبری. اول بدر کبری راه افتاد و دوسال بعدش بدر صغری که البته منجر به جنگ نشد و اون را بعدا در جای خودش میگم. و اما بدر کبری که همون جنگ بدرِمعروف باشه ، در نزدیکی مدینه و در محل چاه‌های بدر راه افتاد و تاریخ اون ۱۷ رمضان سال ۲ بود. این دیگه یه جنگ واقعی بود و منجر به صلح و آشتی و اینا نشد. گفتیم که مسلمانها قبل از هجرت، در مکه مورد اذیت و آزار، شکنجه و تبعید مشرکین بودند و از مناسک حج هم ممانعت می‌شدند و هزار محدودیت دیگه. تازه بعد از هجرت هم ، اموال باقی‌مانده مهاجران، توسط مشرکان قریش مصادره شد با این وجود مسلمونها از سوی خداوند اجازه جنگ با مشرکان قریش را نداشتند و به صبر فرا خوانده می‌شدند. تا اینکه بالاخره خداوند ضمن برشمردن ستم‌هایی که به مسلمونها شده بود ، به اونا اجازه مبارزه با مشرکان را داد. بااین دستور الهی ، اولش مسلمونها به فرماندهی عبدالله بن جحش رفتند یه کاروان کوچیک که از همین اموال مصادره شده درست شده بود را به غنیمت گرفتند . یه نفر از مشرکین هم این وسط کشته شد. قریشیها خیلی ناراحت شدند و در عین حال هم هیچ غلطی نمیتونستند بکنند.بعد از یه مدتی یه کاروان دیگه از قریش رفت که بره شام. خب مدینه هم در مسیر مکه به شام بود. کاروان تجاری قریش که به سرپرستی ابوسفیان از مکه به شام می‌رفت تحت تعقیب مسلمانان قرار گرفت. ابوسفیان ملعون فهمید و مسیر کاروان را عوض کرد و رفت از کنار دریای سرخ رفت شام و رفت به بندر غزه.