باسلام از امشب حوادث سال ۵ هجری را خدمت شما عرض میکنم. سال ۵ هجری یکی از سال‌های مهم و سرنوشت‌ساز تاریخ اسلامه که از اون به بعدش ، اسلام در مسیر پیشرفت سریع و فراگیر قرار گرفت و تمام مشرکین حجاز متوجه شدند که اسلام ، در حال حاضر قدرت بلامنازع منطقه است و پی به سقوط قریب‌الوقوع خودشون بردند. در سال ۵ سه غزوه مهم اتفاق افتاد که عبارتند از غزوه دومه‌الجندل و غزوه احزاب یا خندق و غزوه بنی‌قریظه. در جریان دومه‌الجندل ،اصلا جنگی اتفاق نیفتاد و وقتی سپاه اسلام به منطقه دومه‌الجندل رسید ، دشمن ، فرار کرده بود و لذا جنگ رخ نداد. این منطقه دومه‌الجندل جزئی از منطقه شام بود که خود شام هم قسمتی از امپراطوری روم شرقی حساب میشد. این منطقه الان در مرز عربستان و اردنه و اون موقع در مسیر تجارت اعراب با شام بود که قبلا این نوع تجارتها را توضیح دادیم. کلمه جندل به معنی قلعه هست و دومه برگرفته از نام فرزند حضرت اسماعیله که دوما نام داشته و لذا اسم این منطقه به معنی قلعهء دوما هست. القصه به پیامبر خبر رسید که مردم دومه‌الجندل به کاروان‌های تجاری مدینه حمله می‌کنند و اقتصاد مدینه را مختل کرده‌اند. پیامبر به عنوان رئیس حکومت اسلامی که کم‌کم داشت فراگیر میشد موظف به حفظ جان و مال مسلمانان بود و لذا سپاهی تدارک دید و شخصا به اون منطقه لشکرکشی کرد. مردم دومه‌الجندل وقتی از نزدیک شدن سپاه اسلام مطلع شدند ، فرار کردند و وقتی لشکر اسلام به اونجا رسید ، کسی اونجا نبود. و لذا پیامبر با بعضی از قبایل اون اطراف یه سری قرارداد بست و برگشت. این اولین برخورد مسلمانان با سرزمین‌های روم شرقی بود که خیلی باعث ترس و دلهره قریش شد و قریشیها دیدند مردمانی که از نظر اونها اصلا عددی نبودند ، الان به جنگ روم شرقی رفتند و از رویارویی با امپراطوری روم هیچ ابائی ندارند. یعنی همین لشکرکشی ساده که منجر به جنگ هم نشد، دماغ قریش را به خاک مالید. والله اینها همه عبرته و ما با خوندن تاریخ اسلام باید به این نتیجه برسیم که مهم‌ترین و موثرترین نوع دفاع ، حمله است. مواظب باشید یک مشت ترسوی بزدل ، شما را از جنگ نترسونند و از شدت ترس به خود دشمن پناه نیارن و دشمن را دلسوز ما جا نزنند. در طول تاریخ و مخصوصا تاریخ اسلام ، این ترسوهای توسری خور و بزدل عامل تبدیل پیروزی به شکست بودند. خب ، جنگ بعدی ، غزوه خندق یا احزابه. اصل داستان جنگ خندق از غزوه بنی‌نضیر شروع شد که دیشب خدمت شما داستانش را گفتم. گفتیم که تعدادی از یهودیان بنی‌نضیر بعد از جنگ ، به قلعه خیبر رفتند و ساکن اونجا شدند. بعدش همگی با هم اعم از بزرگان یهود بنی‌نضیر و خیبر و بنی قریظه و ... رفتند مکه و پیش مشرکین قریش قسم یاد کردند که این شخص ، پیامبر خدا نیست و دروغ میگه و بتهای شما و دین شما و مرام شما از خدای محمد ص و دین محمد ص و مرام مسلمونها بهتره. حتی یهود بنی‌قریظه به مشرکین قول همکاری دادند و گفتند اگر شما حمله کنید ، همزمان ما هم از پشت به مدینه حمله میکنیم و مسلمانان را قیچی میکنیم. این بود که مشرکین که دیگه حالا از مسلمانان میترسیدند و واهمه داشتند ، تحریک شدند که به مدینه حمله کنند. خبر به پیامبر رسید و کار را در مسجد به مشورت گذاشت که انشالله ادامه اون را فرداشب خدمت شما عرض میکنم. @tarikhbekhanim