باسلام
به طور کلی روند تغییرات در تاریخ یکی از عبرتانگیزترین مطالعات و تحقیقات دانشمندان است. اینکه چگونه یک شخص تک و تنها در یک بیابان بیآب و علف ندای لاالهالاالله سربدهد و با همین عبارت بر همه حجاز چیره بشود و با هر نیروی مقاومت در مقابل این جمله مبارزه کند و حرف خدا را به کرسی بنشاند و بعد پایهگذار حکومت در سرزمینی بشود که زیر بار هیچ احدالناسی نمیرفتند، و بعد هم دین و اعتقاد خودش را بر نصف کره زمین بقبولاند و از آن استقبال شود و افراد سیاه و سفید و زن و مرد از این اعتقادات دفاع نمایند ، این خودش یکی از مهمترین عبرتها در تاریخ است که جای سالها بحث و بررسی دارد.
چه شد که قریش و مکه که این همه همپیمان در حجاز داشت و قریشی بودن مهمترین امتیاز در عربستان بود و تجارت و زیارت و شعر و فرهنگ و ادبیات و سیاست و مدنیت همه در دست او بود در کمتر از ۲۰ سال ، مغلوب یک تفکر شد و در نهایت موجودیت خود را از دست داد و به دست همانی که تک و تنها از مکه بیرونش کرده بودند فتح شد؟
اینها همه عبرت است و صدالبته جواب همه این سوالها را خداوند در یک جمله از قرآن آورده که میفرماید:
يَآ أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوٓا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ
ای مؤمنان! اگر خدا را یاری كنید، خدا هم شما را یاری میكند و گام هایتان را استوار میسازد؛
محمد - 7
حضرت آیتالله جوادی آملی در قسمتی از تفسیر سوره منافقون میفرماید:
درجریان فتح مکه که اباسفیان منحوس حرکت میکرد میگفت: «لَیْتَ شِعْرِی بِأَیّ شَیْءٍ غَلَبْتنِی» همین طور راه میرفت و با خودش حرف میزد که چه طور شد که اینها پیروز شدند؟ ما با شمشیر میجنگیدیم اینها با چوبدستی! ما سوار داشتیم با شتر بودیم با اسب بودیم، اینها پیاده! ...ما مسلّح بودیم، اینها سلاح نداشتند! وجود مبارک پیامبر(ص) از پشت سر رسید دست روی شانه نحس اباسفیان گذاشت فرمود: «بِاَللهِ غَلَبْتُک»، شما قدرتهای الهی را حساب نکردی.
القصه ، پیامبر پس از ورود به مکه ، شعارش را بر رحمت و شفقت استوار کرد و در جواب بعضی مسلمانان که میگفتند الیوم یومالملحمه (امروز روز کشتار است) ، فرمود بگویید الیوم یومالمرحمه.
چند نفر از این قاعده استثنا شدند و پیامبر فرمود حتی اگر به پرده کعبه آویزان شده باشند باید به قتل برسند.
یکی از اینها هند ، همسر ابوسفیان بود که جسد مبارک حضرت حمزه را مثله کرد و جگرش را به دندان کشید. اما همین زن با شفاعت ابوسفیان بخشیده شد و بعدها ظاهرا مسلمان شد. فرزندان او که فرزندان ابوسفیان ملعون بودند یعنی یزیدبن ابوسفیان و معاویه بن ابوسفیان فرار کردند و به طائف رفتند و بعدها از روی اجبار ظاهرا مسلمان شدند .
وحشی ، غلام یکی از قریشیها که قاتل حضرت حمزه بود. همین شخص هم فرار کرد و وقتی آبها از آسیاب افتاد نزد پیامبر آمد و مسلمان شد.
یکی دیگر عکرمهبن ابیجهل ، پسر ابوجهل ملعون بود که او هم از مکه فرار کرد. همسرش که قبلا مسلمان شده بود نزد پیامبر شفاعت کرد و عکرمه هم بخشیده شد.
در بین اینها همه فقط چهار نفر دست به شمشیر بردند و کشته شدند.
از مسلمانان هم ، فقط یکنفر در بین راه گم شد که توسط یک سری از مشرکین به شهادت رسید.
این هم شاید کم تلفاتترین و در عین حال مهمترین و سرنوشتسازترین جنگ تاریخ بشریت بود که تمام شد اما هنوز هم عدهای سفیه کم عقل ، معتقدند اسلام دین شمشیر و جنگ و خونریزی است و با همین روش پیشرفت کرده.
القصه ، بعد از پایان جنگ ، پیامبر ، علی ع را به داخل کعبه فرستاد تا تمام بتها را بشکند و بیرون بریزد. نقل شده برای این کار لازم بود علی ع کمی ارتفاع بگیرد و لذا بر دوش پیامبر قرار گرفت و اقدام به شکستن بتها کرد.
بعد از اون پیامبر ۱۵ روز در مکه ماند و مردم مکه نزد پیامبر میآمدند و مسلمان میشدند. پیامبر به مسجدالحرام میرفت و نماز جماعت میگذارد و مشرکین با تاسف بسیار این صحنهها را میدیدند. برخی از مشرکین از شرک خودشون دست نکشیدند و حتی اعمال حج را به همان روش جاهلیت انجام میدادند تا اینکه در اواخر سال ۹ هجری آیات اول سوره توبه که به آیه برائت معروفه نازل شد و ۴ ماه به مشرکین فرصت داد که یا مسلمان شوند و یا حق انجام هیچ مناسکی را در مکه ندارند. علت نزول آیات البته مسائلی است که به وقت خود خواهم گفت.
القصه بعداز ۱۵ روز پیامبر اسلام با یک لشکر ۱۲۰۰۰ نفری از مکه به سمت قبائل ثقیف و هوازن حرکت کرد که به جنگ حُنَین معروفه و داستان اون را انشالله فرداشب خدمت شما عرض خواهم کرد.
@tarikhbekhanim