باسلام یکی از خطاها و انحرافات مسلّم که عمر در واپسین روزهای عمر خود انجام داد ، دستور تشکیل شورای ۶ نفره برای تعیین خلیفه بعد از خودش بود. وقتی ابولولو ، عمر را به طور جدی و باخشونت تمام ، چاقو زد ، عمر به شدت مجروح شد و سه روز بعد هم فوت کرد. در طی همین سه روز بلافاصله دستور تشکیل شورایی متشکل از بزرگان صحابه را داد تا اینها از بین خودشون یک خلیفه تعیین کنند. بعد هم یک سری شروطی گذاشت که کاملا خلاف عقل و شرع بود. از جمله اینکه گفت روش انتخاب ابوبکر در سقیفه بنی‌ساعده اشتباه بوده و این روش شورایی که با مشورت مردم باشد بهتر است. شمارا به خدا ببینید چه اجتهادهایی از خودش کرد و کار اسلام را به کجا کشانید. اگر روش انتخاب ابوبکر اشتباه بوده پس چرا خودت اینقدر دم از سقیفه میزدی و نگذاشتی ابوبکر انصراف بدهد و آن همه الم‌شنگه برای بیعت با ابوبکر راه انداختی؟ دیگر اینکه گفت وقتی رای این شورای ۶ نفره مشخص شد و یک نفر را برای خلافت انتخاب کردند ، هرکس که با این رأی مخالفت کرد گردن او را بزنید. حتی اگر دو نفر یا سه نفر از آنها با این رأی شورا مخالفت کردند هر دو نفر یا سه نفر را بکشید. جل‌الخالق. کجای اسلام نوشته شده که می‌توان گردن یک یا چند نفر را به دلیل مخالفت با رأی چند نفر دیگر زد؟ اگر مثلا علی ع با رأی شورا مخالفت می‌کرد باید کشته میشد؟ این چه حکم ظالمانه و من‌درآوردی است؟ دیگر اینکه ترکیب شورا طوری بود که همه می‌دانستند، عثمان خلیفه می‌شود. افراد شورای ۶ نفره عمر عبارت بودند از علی ع و عثمان و طلحه و زبیر و عبدالرحمن بن عوف و سعد ابی وقاص. بعد شرط گذاشت که اگر اینها دو گروه سه نفره شدند و یک گروه طرفدار آقای x بودند و یک گروه طرفدار آقای y شما بروید ببینید عبدالرحمن بن عوف در کدام گروه است ، رأی همان گروه را اجرا کنید. حالا چرا این عبدالرحمن اینجا مهم شده بود؟ چونکه این آقا شوهرخواهر عثمان بود. از طرفی با سعد ابی وقاص هم دوست صمیمی بود و عمر مطمئن بود که سعد از عبدالرحمن حمایت کامل می‌کند. اتفاقا در همون اول جلسه ، سعد ابی وقاص به نفع عبدالرحمن کنار رفت. خب برادر من ، عُمرخان فاروقی ، از همون اول بگو من دلم میخواهد عثمان ، خلیفه باشد و این شامورتی بازیها هم فیلم است. نمایش است. دلم می‌خواهد تاریخ در مورد من قضاوت بدی نکند. ابن ابی‌الحدید معتزلی در کتاب ارزشمند و چند جلدی خودش به نام شرح نهج‌البلاغه (انشالله یک بار هم در مورد این دانشمند عزیز و بلندپایه سنی‌مذهب خدمت شما مطالبی خواهم گفت) جمله ای می‌گوید که حالا اصل این جمله را یادم نیست اما مضمون آن این استکه همه فتنه‌ها و جنگها و فرقه سازیهای بعد از قتل عمر از این شورای ۶ نفره برخاست. چرا که همه کسانی که توی این شورا شرکت کردند برای خودشون اهلیت خلافت حس کردند. یعنی حس کردند که لایق خلافت هستند که از اونها در این شورا دعوت شده. مثلا همین طلحه و زبیر که بعدها در جنگ جمل ، ادعای خلافت داشتند توی همین شورا بودند. خب حالا توی اون شورا ممکن بود زبیر خلیفه شود و لذا زبیر خودش را برای خلافت آماده کرده بود. به این میگن حس اهلیت و لیاقت خلافت داشتن. القصه نتیجه این شورا شد انتخاب عثمان. حالا این عثمان ، کی بود؟ رئیس و بزرگ قبیله بنی امیه که قبلا داستانش را عرض کردم و گفتم که اینها از قبل از اسلام رقیب سرسخت بنی‌هاشم بودند و تا آخر هم هیچکدامشون ایمان نیاوردند و از بین اونها فقط عثمان ایمان آورده بود. ابوسفیان و پسرانش هم از همین بنی امیه بودند. علی ع بعدهادر خطبه شقشقیه خیلی از این شورا شکوِه کرد اما در اون لحظه مجبور به پذیرش رأی شورا بود و وقتی مردم آمدند در مسجد که با عثمان بیعت کنند ، علی ع فرمود لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنى أَحَقُّ بِها مِنْ غَيْرى‏، وَ وَاللهِ لَأُسَلِّمَنَّ ما سَلِمَتْ أُمُورُ الْمُسْلِمينَ، وَ لَمْ يَكُنْ فيها جَوْرٌ الَّا عَلَىَّ خاصَّةً. ترجمه:خوب مى‏‌دانيد كه من از همه كس به خلافت شايسته‌‏ترم، به خدا سوگند تا هنگامى كه اوضاع مسلمانان رو به راه باشد و در هم نريزد و به غير از من به ديگرى ستم نشود، همچنان خاموش خواهم ماند. بعد از این جریانات عثمان رسما خلیفه شد و بنی امیه را سوار بر مسلمانان کرد و فساد ، گسترش پیدا کرد و همین عبدالرحمن عوف ، به خاطر کارهای عثمان با او قهر کرد و تا پایان عمر با او صحبت نکرد و در همین زمان عثمان هم ، عبدالرحمن ، فوت کرد. بقیه اعضای شورا که طلحه و زبیر و علی ع و سعد ابی وقاص و خود عثمان بودند همگی با دسیسه معاویه کشته شدند که خواهیم گفت. انشالله از فرداشب داستان دوره خلافت عثمان را خدمت شما می‌گویم. @tarikhbekhanim