باسلام این عثمان بن حنیف که در قسمت قبلی عرض شد ، یکی از یاران باوفای علی ع بود و از صحابی پیامبر. این آقا و برادرانش سهل و عباد همه از یاران علی ع بودند و جزو نیروهای ویژه یا به اصطلاح شرطه‌الخمیس. علی ع او را والی بصره کرد.هنگامی که برپاکنندگان جنگ جمل به بصره وارد شدند، عثمان با آنان مقابله کرد و پس از جنگی شدید که میان آن‌ها درگرفت با آنان پیمان بست که تا ورود امام علی(ع) اقدامی نکنند؛ اما زبیر و یارانش پیمان‌شکنی کردند و شبانه به عثمان و یارانش حمله کردند. بسیاری از یاران عثمان بن حنیف را کشتند و عثمان را پس از شکنجه و کندن ريشش رها کردند. وی پس از رهایی به اردوگاه امیرالمؤمنین (ع) پیوست. علی ع وقتی عثمان بن حنیف را با آن وضعیت فجیع و ریش کنده شده دید گریه کرد و جملی‌ها را نفرین نمود. این عثمان یک بار در زمان امارت بصره در یک مهمانی اشرافی هم شرکت کرد که علی ع نامه‌ای برای او نوشت و او را به اصطلاح خیلی محترمانه توبیخ کرد. این نامه یکی از نامه‌های مشهور نهج‌البلاغه است. در بخشی از این نامه ، علی ع به عثمان بن حنیف می‌فرماید أَمَّا بَعْدُ، یا ابْنَ حُنَیفٍ فَقَدْ بَلَغَنِی أَنَّ رَجُلًا مِنْ فِتْیةِ أَهْلِ الْبَصْرَةِ دَعَاكَ إِلَی مَأْدُبَةٍ فَأَسْرَعْتَ إِلَیهَا اما بعد، ای پسر حنیف، به من خبر رسیده كه مردی از جوانان اهل بصره تو را به مهمانی خوانده و تو هم به آن مهمانی شتافته‌ای، تُسْتَطَابُ لَكَ الْأَلْوَانُ وَ تُنْقَلُ إِلَیكَ الْجِفَانُ وَ مَا ظَنَنْتُ أَنَّكَ تُجِیبُ إِلَی طَعَامِ قَوْمٍ عَائِلُهُمْ مَجْفُوٌّ وَ غَنِیهُمْ مَدْعُوٌّ با غذاهای رنگارنگ، و ظرف‌هایی پر از طعام كه به سویت آورده می‌شده پذیراییت كرده‌اند، خیال نمی‌كردم مهمان شدن به سفره قومی را قبول كنی كه محتاجشان را به جفا می‌رانند، و توانگرشان را به مهمانی می‌خوانند. فَانْظُرْ إِلَی مَا تَقْضَمُهُ مِنْ هَذَا الْمَقْضَمِ فَمَا اشْتَبَهَ عَلَیكَ عِلْمُهُ فَالْفِظْهُ وَ مَا أَیقَنْتَ بِطِیبِ وُجُوهِهِ فَنَلْ مِنْهُ به لقمه‌ای كه بر آن دندان می‌گذاری دقت كن، لقمه‌ای را كه حلال و حرامش بر تو روشن نیست بیرون افكن، و آنچه را می‌دانی از راه‌های حلال به دست آمده بخور. أَلَا وَ إِنَّ لِكُلِّ مَأْمُومٍ إِمَاماً یقْتَدِی بِهِ وَ یسْتَضِی‌ءُ بِنُورِ عِلْمِهِ أَلَا وَ إِنَّ إِمَامَكُمْ قَدِ اكْتَفَی مِنْ دُنْیاهُ بِطِمْرَیهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَیهِ معلومت باد كه هر مأمومی را امامی است كه به او اقتدا می‌كند، و از نور علمش بهره می‌گیرد. آگاه باش امام شما از تمام دنیایش به دو جامه كهنه، و از خوراكش به دو قرص نان قناعت نموده است. أَلَا وَ إِنَّكُمْ لاتَقْدِرُونَ عَلَی ذَلِكَ وَ لَكِنْ أَعِینُونِی بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ معلومتان باد كه شما تن دادن به چنین روشی را قدرت ندارید، ولی مرا با ورع و كوشش در عبادت، و پاكدامنی و درستی یاری كنید. فَوَاللهِ مَا كَنَزْتُ مِنْ دُنْیاكُمْ تِبْراً وَ لاادَّخَرْتُ مِنْ غَنَائِمِهَا وَفْراً وَ لاأَعْدَدْتُ لِبَالِی ثَوْبِی طِمْراً وَ لاحُزْتُ مِنْ أَرْضِهَا شِبْراً وَ لاأَخَذْتُ مِنْهُ إِلَّا كَقُوتِ أَتَانٍ دَبِرَةٍ وَ لَهِی فِی عَینِی أَوْهَی وَ أَوْهَنُ مِنْ عَفْصَةٍ مَقِرَةٍ به خدا قسم من از دنیای شما طلایی نیندوخته، و از غنائم فراوان آن ذخیره‌ای برنداشته، و عوض این جامه كهنه‌ام جامه كهنه دیگری آماده نكرده‌ام. خلاصه بعد از آنکه سپاه عایشه و طلحه و زبیر وارد بصره شدند، در مکانی به نام مربد توقف کردند. مردم بصره هم در مِربَد تجمع کردند. طلحه در خطبه‌ای که در بین مردم بصره ایراد کرد، قصد خود را از جنگ با امام علی، تلاش برای اصلاح امت پیامبر(ص) و ترویج اطاعت خدا بیان کرد.😳😳 طلحه با تمجید فراوان از عثمان، او را خلیفه مظلوم خواند و سپس خود و یارانش را در پی خون‌خواهی عثمان معرفی کرد. زبیر هم سخنانی مشابه بر زبان راند و سپس جمعی از مردم به موافقت با آنان برخاستند و برخی دیگر سخنان طلحه و زبیر را دروغ خواندند و یادآوری کردند که این دو بیشترین مخالفت را با عثمان داشته‌اند. بعد از طلحه و زبیر، عایشه در حالی که درون کجاوه، بر شتر خود سوار بود و با صدایی بلند سخن می‌گفت، عثمان را خلیفه مظلومی خواند که پس از آنکه از گناهانش توبه کرده، به ظلم کشته شده است. عایشه، خواسته خود را کشتن قاتلان عثمان دانست. پس از سخنان عایشه، برخی از مردم او را تصدیق کرده و برخی دیگر او را دروغگو خواندند. این اختلاف باعث درگیری و زد و خورد شد. یعنی آشوب و درگیری بین دو گروه انجامید و کشته‌ها و زخمی‌هایی در پی داشت سپس دو طرف توافق کردند که دارالاماره، بیت‌المال و مسجد بصره، تا ورود امام علی(ع)، در اختیار عثمان بن حنیف باشد و طلحه و زبیر و یاران آن دو آزاد باشند.