باسلام در مورد جنگ جمل و وقایع بعد از اون خیلی بحث هست و از همین وقایع ، خیلی مسائل کلامی ، فقهی ، اجتماعی ، نظامی ، سیاسی ، بصیرتی و....استخراج شده است که البته موضوع بحث نیست و در توان تایپ بنده هم نمیباشد اما از آنجا که نام این کانال ، تاریخ و سیاست است انشالله در آینده نزدیک و به شرط حیات طی یک پخش زنده ، مسائل سیاسی و بصیرتی که می‌توان از جنگ جمل نتیجه گرفت را خدمت شما عرض خواهم کرد. و اما بعد از جنگ جمل ، لشکر علی ع ، به بصره آمدند و علی ع به امور از هم پاشیده بصره تمشیت داد و بیت‌المال را بین مردم و سربازان تقسیم نمود و سربازان مرخص شدند. جنگجویانی از اهالی بصره که بر ضد حکومت قانونی و اسلامی آن حضرت وارد جنگ شده و پس از شکست، زخمی، اسیر و متواری شده بودند، همگی را مورد عفو و بخشش کریمانه خویش قرار داد. علی ع عبدالله بن عباس را حاکم بصره قرارداد و از بصره به کوفه مراجعت کرد .این عبدالله بن عباس ، پسر عمو و شاگرد علی ع و از یاران مخلص او بود که در زمینه‌های مختلف و از جمله تفسیر قرآن خیلی از علی ع بهره برد و آثار و روایات زیادی از او در زمینه تفسیر بجا مانده و شیعه و سنی به این آقا استناد می‌کنند. این آقا یک برادری هم داشت که عبیدالله بن عباس بود و او هم از یاران علی ع و بعدها از یاران و فرماندهان لشکر امام حسن ع شد اما متاسفانه توسط معاویه خریده و با رشوه ، از جنگ کناره گرفت و در تاریخ گم شد. عبدالله بن عباس خیلی مورد وثوق است و خطایی در تاریخ از او گزارش نشده و فقط یک مورد احتمال وجود دارد که گزارش شده در اواخر عمر علی ع ، بیت‌المال بصره را اختلاس کرد و به مکه فرار نمود که البته مورخین شیعه ، این داستان را ساختهء معاویه و ناصبی‌ها می‌دانند. ابن‌عباس ، آدم دانشمند و خطیب و خوش‌سخنی بود و بعد از علی ع هم ، مردم را به سمت امام حسن ع سوق داد . بعدها در قیام عاشورا ، امام حسین ع را همراهی نکرد که مورخین علت آن را نابینا شدن او در اواخر عمر می‌دانند. البته استادم این مسئله را مورد انتقاد قرار می‌داد و یادم هست می‌فرمود که مگر آدم نابینا نمی‌تواند امام حسین ع را همراهی کند؟ یعنی مثلا در روز عاشورا نمی‌توانست با زبانش ، امام را یاری دهد ؟ این ایراد را به محمدبن حنفیه هم می‌گرفت که در جای خود توضیح خواهم داد. القصه بعد از قیام عاشورا ، همین ابن عباس با عبدالله بن زبیر که ادعای خلافت کرده بود بیعت نکرد و عبدالله ملعون هم او را به طائف تبعید کرد . وقتی عبدالملک مروان خلیفه شد این ابن‌عباس در مخالفت با عبدالملک خیلی سخنرانی کرد و عبدالملک هم کسانی را به طائف فرستاد و او را ترور کرد. علی ع پس از ورود به کوفه در رجب سال ۳۶ هجری ، خیلی مورد استقبال کوفیان قرار گرفت و کوفیان از اینکه شهر آنها ، مرکز خلافت می‌شود خیلی خوشحال شدند. اینکه علی ع ، کوفه را مرکز خلافت قرار داد ، دالّ بر این استکه ایشان می‌دانست عنقریب باید به جنگ معاویه برود و می‌دانست که آتش تمام فتنه‌ها از قتل عثمان تا راه‌اندازی جنگ جمل و قتل طلحه و زبیر و پناه دادن به فتنه‌گران ، همه و همه کار این ملعون کافر بوده است. کوفه که مرکز خلافت علی ع شده بود و دمشق که مرکز حکمرانی معاویه بود هر دو در شمال عربستان بودند. یکی در شمال‌شرق و یکی در شمال‌غرب. سرزمینی که بعدها در آن شهر کوفه ساخته شد ، قبل از اسلام جزئی از ایران بود و دمشق هم جزئی از روم شرقی و خیلی از جنگهای ایران و روم شرقی در حدفاصل همین دو شهر روی میداد. بعدا برای شما خواهم گفت که معاویه از همین مسئله استفاده میکرد و مردم دمشق را به جنگ با همان ایرانی‌هایی که قبل از اسلام هم با آنها می‌جنگیدند و حالا پیرو علی ع شده‌اند فرامی‌خواند. یکی از دلایل پیروی بی‌چون و چرای مردم دمشق از معاویه همین مسئله بود که اینها سال‌های سال با ایرانی‌ها جنگ داشتند و وقتی معاویه به آنها گفت که برویم به جنگ کوفیان ، مردم دمشق با روی باز استقبال کردند. اما نگرش مردم کوفه اینطور نبود و علی ع نمی‌خواست از این مسئلهء قومیت برای جنگ با دمشقی‌ها استفاده کند. در نظر علی ع ، جنگ ، بین حق و باطل بود و ربطی به مسائل قبل از اسلام نداشت. خلاصه اینکه علی ع به کوفه رفت و اهالی کوفه استقبال شایانی از آن حضرت به عمل آوردند و از وی درخواست کردند که در کاخ حکومتی این شهر فرود آید. ولی او از رفتن به کاخ حکومتی امتناع نمود و فرمود: به جای کاخ، در فضای باز فرود خواهم آمد. آن‌گاه به مسجد کوفه رفت و دو رکعت نماز به جای آورد و برای اهالی کوفه که برای زیارت آن حضرت و شنیدن صدای روح‌نواز وی لحظه شماری می‌کردند، خطبه‌ای ایراد نمود. بلاغت و فصاحت ملکوتی موجود در فرمایشات حضرت ، کوفیان را مسحور خود کرد.