باسلام عرض شد که علی ع در کوفه مستقر شد و امیرانی برای اطراف و اکناف کشور اسلامی تعیین کرد. قبلا و در موقعی که در مدینه بود ، به معاویه نامه نوشت و از او خواست که به مدینه بیاید و بیعت کند و امام ، عبدالله بن عباس را به جای او بفرستد. معاویه امتناع کرد و با تجهیز لشکر جمل ، جنگ جمل را راه انداخت. علی ع در کوفه هم برای معاویه چند نامه نوشت و او را نصیحت کرد و از او خواست که برای بیعت ، به کوفه بیاید. معاویه که به دستور عمر حاکم شامات شده و خیلی از مردم شام به دست او مسلمان شده بودند و در دمشق برای خودش امپراطوری راه انداخته بود ، به هیچ عنوان حاضر نبود که شام را از دست بدهد و در این وهله ، تنها راه نجات از دست علی ع را ، راه اندازی جنگ برای حذف علی ع و خلیفه شدن خودش می‌دانست. لذا برای علی ع نامه نوشت و شرط گذاشت که به یک شرط حاضر است بیعت کند و آن هم اینکه قاتلین عثمان مخصوصا عمار یاسر و مالک اشتر برای قصاص به شام فرستاده شوند. یعنی مثلا یک پیرمرد ۸۰ ساله به نام عماریاسر که در زهد و تقوا ، مثال زدنی بود و از صحابی خاص پیامبر محسوب می‌شد و در جنگهای دوره پیامبر این همه رشادت به خرج داده بود و پدر و مادرش در زیر شکنجه مشرکین مکه شهید شده بودند و خودش هم خیلی شکنجه شده بود را علی ع بگیرد و بفرستد شام پیش معاویه ، تا معاویه‌ای که در طول عمر خود یک لحظه هم اعتقادی به خدا و اسلام نداشته او را قصاص کند. آن هم به خاطر یک ادعای واهی. به خاطر قتل عثمان که خود معاویه متهم اصلی برای قتل او بود. علی ع برای آخرین بار نامه‌ای به معاویه نوشت و با زبان لیّن و استدلال درست از او خواست که بیعت کند . نامه را به جریر بن عبدالله داد تا به دست معاویه برساند. جریر در شام متوجه شد که معاویه لشکری فراهم کرده و قصد حرکت به سمت کوفه را دارد. جریان را به علی ع اطلاع داد. اینجا بود که علی ع دیگر درنگ را جایز ندانست و برای جنگ با معاویه به عنوان یک باغی و طاغی حرکت کرد. افرادی که در لشکر علی ع بودند اغلب از صحابی پیامبر و رزمندگان جنگهای بدر و احد و خیبر و احزاب بودند مثل عمار یاسر ، مالک اشتر ، اویس قرنی ، قیس بن سعد ، فرزندان علی ع ، عبدالله بن عباس ، ابوایوب انصاری ، هاشم بن عتبه و ... و افراد لشکر معاویه ، یا تبعید شدگان به دستور پیامبر بودند یا عوامل شورش بر ضد عثمان و یا افراد فاسدی که در اواخر عمر پیامبر و به زور شمشیر ، و از روی ترس ایمان آورده بودند. یکی از اینها عمرو بن عاص بود که گفتیم در دوران بعثت ، به حبشه رفت برای برگرداندن مسلمانان مهاجر به حبشه و در آنجا نجاشی سیلی آبداری به او زد و او را به مکه بازگرداند. این آقا ، پسر عاص بن وائل بود . عاص بن وائل همان کسی بود که تهمت ابتر بودن را به پیامبر زد و پیامبر را ابتر نامید. چرا که پیامبر پسر نداشت و فقط یک دختر داشت و از نظر اعراب آن دوره مقطوع النسل محسوب میشد. خدا هم سوره کوثر را نازل کرد و خود عاص بن وائل را ابتر نامید و در حالیکه صاحب چند پسر بود به مرور زمان و طی سه نسل ، مقطوع النسل شد. پسر عمروعاص که عبدالله بن عمرو نام داشت و اهل سنت خیلی او را قبول دارند و به او استناد می‌کنند هم در جنگ صفین شرکت داشت که بعدا در مورد او صحبت میکنیم. عبیدالله بن عمر یکی دیگر از فرماندهان لشکر معاویه بود که قبلا راجع به او توضیح دادم و عرض کردم که در ملاعام مشروب می‌خورد و در جریان قتل عمر ، ناجوانمردانه به ايرانيهای ساکن مدینه حمله کرد و تعدادی از آنها را به قتل رساند. وقتی عثمان خلیفه شد ، علی ع پاپیچ عثمان شد که این عبیدالله را قصاص کن . عبیدالله که دید علی ع پیگیر این قضیه است فرار کرد و به شام رفت و حالا در لشکر صفین حاضر شده که در همین جنگ با شمشیر علی ع به دوزخ رفت. یکی هم مروان بن حکم است که چندبار راجع به این ملعون صحبت کرده‌ایم. تنها صحابی نسبتا خوش‌نام لشکر معاویه ، نعمان بن بشیر بود که بعدها معاویه در اواخر عمر ننگینش او را حاکم کوفه کرد و این آقا پدر زن دوم مختار بود که عمره نام داشت. این نعمان بن بشیر که به خاطر مال دنیا ایمانش را به معاویه فروخته بود ، در دوره یزید و در جریان واقعه عاشورا ، امارت کوفه را به عبیدالله بن زیاد واگذار کرد و یزید او را حاکم حمص کرد. اما در مورد شرح حال یاران علی ع مثل مالک و اویس قرنی و قیس بن سعد بن عباده و... رحمه‌الله علیهم اجمعین ، انشالله فرداشب مطالبی خواهم گفت. @tarikhbekhanim