باسلام عرض شد که معاویه لع در رجب سال ۶۰ هجری راهی دوزخ شد. معاویه فرزند ابوسفیان و هند جگرخوار بود که در دشمنی با اسلام ، لحظه‌ای تردید نداشتند. در جریان فتح مکه توسط لشکر اسلام ، شب قبل از ورود پیامبر به مکه ، ابوسفیان مجبور به تسلیم شد و مسلمان گردید. فرزندانش به همراه هند به طائف فرار کردند و ایمان نیاوردند. ابوسفیان در مکه ماند و خانه‌اش به دستور پیامبر ص یکی از امان‌خانه‌ها شد و پیامبر فرمود هرکس به خانه ابوسفیان پناه بیاورد در امان است. چرا که در آن موقع این ملعون ، رئیس قریش بود. ابوسفیان چند فرزند پسر داشت که یزید بن ابی‌سفیان و معاویه از بقیه مشهورتر بودند. اینها به طائف فرار کردند و وقتی که حدود یکسال بعد تمام مردم حجاز از جمله اهالی طائف هم مسلمان شدند اینها هم مسلمان شدند. یزید بزرگتر بود و بعد از شهادت پیامبر اسلام ، ابوبکر ، لشکری را عازم فتح شام کرد که یزید بن ابوسفیان و معاویه لع هم در معیت آنها رفتند. نقل شده که خود ابوسفیان هم به این جنگ رفت و یکی از چشمان خود را از دست داد. ابوسفیان قبلا در جاهلیت یک چشم خود را از دست داده بود و به اصطلاح ، اَعور شده بود و در این جنگ کاملا کور شد و به اصطلاح ، اعمی شد. اسم یکی از این جنگها، جنگ یرموک بود که در اثنای آن ، سپاه اسلام دچار طاعون شد و یزید که فرمانده سپاه بود ، طاعون گرفت و مُرد. معاویه جانشین او شد و فتح قسمتی از شام و فلسطین بدست او صورت گرفت. حاکمان قبلی شام و فلسطین که از طرف روم شرقی حکومت میکردند ، در نهایت نخوت و رفاه و درون کاخها بودند و لذا معاویه هم همین سیره را ادامه داد و در کاخهای وسیع و با تجهیزات کامل اقامت کرد و روش شاهان را پیش گرفت. این آقا به شرحی که قبلا عرض شد خلیفه پیامبر گردید و پس از آن برای پسرش یزید از مردم شام و عراق و حجاز ، بیعت گرفت. این کار خلاف تعهدی بود که در صلحنامه امام حسن ع داده بود. امام حسین ع واکنش نشان داد. سخنرانی کرد . روشنگری کرد. حق امام حسین ع بود که بعد از فوت این ملعون ، خلیفه شود. علاوه بر این دستور اسلام هم بود که خلافت متعلق به علی ع و اولادش باشد. عقل هم همین را می‌گفت که افضل مردم در زمینه علم و دانش و شجاعت و فصاحت و تقوا و ...باید خلیفه شود . اما متاسفانه این مسئله فقط برای امام حسین و اندکی از یارانش اهمیت داشت. مردم مکه و مدینه که هیچ کاری با این مسائل نداشتند. هرکس خلیفه میشد با او همراهی میکردند. مردم عراق هم مشتی مذبذب و ترسو و پیمان شکن. هرچه امام ع ، روشنگری کرد فایده نداشت تااینکه بالاخره پیک شام به مدینه آمد و در دارالاماره مدینه اعلام کرد که معاویه به درک واصل شده و یزید جانشین او شده و حالا هر کس که قبلا با یزید بیعت نکرده باید بیعت کند. مخصوصا بزرگانی مثل عبدالله بن عمر ، عبدالله بن زبیر و حسین بن علی ع. حاکم مدینه ، ولید بن عُتبه بود که برادرزاده معاویه حساب میشد. یعنی معاویه یک برادر کوچکتر بنام عتبه داشت که این ولید پسر او بود. معاویه در نیمه رجب فوت کرد و خبر فوت او در ۲۵ رجب به مدینه رسید. همان شب ، ولید بن عتبه این سه نفر را به دارالاماره احضار کرد. عبدالله بن زبیر دانست که خبری شده و اصلا به دارالاماره نیامد و فرار کرد و به مکه رفت. این همان عبدالله بن زبیر ، پسر زبیر است که خیلی در انحراف پدرش نقش داشت و دشمن سرسخت علی ع بود و از اول هم تنش برای خلافت میخارید و بعدها هم در مکه ، خلافت تشکیل داد و برادرش را به جنگ مختار فرستاد و شد قاتل مختار. عبدالله بن عمر به دارالاماره رفت و با ولید بن عتبه صحبت کرد. در نهایت گفت من مشکلی با خلافت یزید ندارم ولی هروقت همه مردم مدینه بیعت کردند ، من هم بیعت میکنم که البته بعدها بیعت کرد. این عبدالله بن عمر که پسر عمر بود یک آدم زاهد مسلک و اهل عبادت و بسیار محتاط و البته خیلی اهل توجیه بود. هر کار خلافی که می‌خواست انجام دهد یک جوری با تمسک به روایات پیامبر ، توجیه می‌کرد. یکی از چیزهایی که علمای اهل سنت از این آقا یاد گرفته‌اند همین است. عبدالله بن عمر با علی ع هم بیعت نکرد و گفت که از پیامبر خبری در این رابطه به من نرسیده. در حالیکه با سه خلیفه قبلی بیعت کرده بود. ای ملعون یعنی پیامبر پیش تو آمده و به تو فرموده که با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت بکن ولی نگفته با علی ع بیعت کن؟ پس در غدیر خم کدام گوری بودی؟ همین آقا بعدا با یزید هم بیعت کرد. یعنی پیامبر به او فرموده بود که با یزید بیعت کن؟ مگر نمیگفتی که هرکس بمیرد و امام زمان خودش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده؟ پس در آن دوره که علی ع خلیفه بود و تو با او بیعت نکرده بودی ، امام زمانت که بود؟ خلاصه ، عبدالله بن عمر هم از دارالاماره خارج شد. امام حسین ع با دفع‌الوقت و اندکی تاخیر به دارالاماره رفت که انشالله داستان آن را فرداشب خدمت شما عرض خواهم کرد. @tarikhbekhanim