باسلام عبیدالله به محض ورود به کوفه و استقرار در دارالاماره ، شروع به تلاش برای یافتن مسلم کرده بود. گفتیم که مسلم در بدو ورود به کوفه یعنی ۵ شوال سال ۶۰ ، در خانه مختار جایگیر شده بود و در ۱۱ ذی‌القعده نامه به امام ع نوشت که به کوفه بیاید. عبیدالله ، پیگیر مسلم شد و مسلم از خانه مختار نقل مکان کرد و به خانه هانی‌بن عروه رفت و در آنجا ساکن شد. شیعیان باز هم کم و بیش پیش او می‌رفتند اما با احتیاط بیشتر. هنوز کوفه در اختیار مسلم و طرفدارانش بود و عبیدالله به اصطلاح خودمان ، هنوز روی سگ خودش را نشان نداده بود. عبیدالله که دید اینطور نمی‌شود، ابتدا سران قبائل را دعوت کرد و از آنها تعهد گرفت که نگذارند کسی با مسلم بیعت کند. سپس اسامی بیعت کنندگان با مسلم را از آنها خواست و بعد هم به مسجد کوفه رفت و سخنرانی تندی کرد و تهدید به قتل و شکنجه بیگناه و باگناه. ثابت بشود یا نشود. گفتیم که عبیدالله وقتی از بصره به کوفه آمد چندنفر از بزرگان بصره را هم با خود به کوفه آورد. یکی از اینها شریک بن اعوَر است که از شیعیان خاص بوده و البته با عبیدالله هم سابقه دوستی داشت. شریک در بین راه خیلی تلاش کرد که عبیدالله وارد کوفه نشود و چندبار خودش را از کاروان عبیدالله عقب انداخت و به مریضی زد اما عبیدالله باسرعت خودش را به کوفه رساند. شریک ، تا وارد کوفه شد، به خانه هانی بن عروه ، یکی از شیعیان و بزرگان کوفه رفت و در آنجا اقامت کرد و بعد مسلم هم به آنجا آمد و در آنجا پنهان شد. این دو نفر ، یعنی شریک و هانی، هردو از بزرگان بصره وکوفه و شیعه و البته دوست قدیمی عبیدالله بودند. وقتی سخنان و تهدیدات عبیدالله در کوفه ، پخش شد ، این سه نفر ، نقشه ریختند که عبیدالله را به خانه هانی بکشانند و به قتل برسانند. این پیشنهاد از طرف شریک بود. شریک بن اعور در خانه هانی اندکی بیمار شد اما به اصطلاح تمارض کرد و آوازه بیماری‌اش به گوش عبیدالله رسید. عبیدالله که با میزبان و مهمان دوست بود به خانه هانی رفت برای ملاقات شریک. قرار شد مسلم در پشت پرده بماند و وقتی شریک اسم رمز را به زبان آورد ، مسلم از پشت پرده بیرون بیاید و کار عبیدالله بن زیاد را یکسره کند. اگر این اتفاق می‌افتاد، به اعتقاد اغلب مورخین ، مسیر تاریخ عوض میشد. برخی دیگر از مورخین هستند که به آنها مورخین جامع‌نگر می‌گوییم. اینها می‌گویند که تاریخ مسیر مشخصی دارد و اگر مثلا عبیدالله هم کشته میشد ، اتفاقات دیگری می‌افتاد و واقعه کربلا باز هم عَلَم میشد و اصولا با یک اتفاق ، مسیر تاریخ عوض نمی‌شود بلکه مجموعه‌ای از عوامل و وقایع باعث تغییر مسیر تاریخ می‌شوند. مثلا آیا اگر مالک اشتر ، در جنگ صفین ، در آخرین لحظه ، معاویه را به درک واصل می‌کرد، مسیر تاریخ عوض میشد و حاکمان جور بر سر کار نمی‌آمدند؟ خیر اینجور نیست . پیامبر اسلام ص هم تا آخرین لحظه در کمال اقتدار و عزت زندگی کرد اما بلافاصله بعد از او مسیر تاریخی که ترسیم کرده بود عوض شد . و لذا اگر معاویه کشته میشد شخص دیگری جلوی علی ع ، قد علم می‌کرد و همین مسیر طی میشد. خلاصه اینکه در بین مورخین تقدیرگرا یک همچین مسائلی هم هست که انشالله در بحث فلسفه تاریخ راجع به آن صحبت میکنم. وقتی عبیدالله به منزل هانی بن عروه آمد و از شریک ، احوالپرسی کرد ، رفتار همه طبیعی بود که ناگهان شریک چند مرتبه اسم رمز را با صدای بلند آورد ولی مسلم از جایگاه خود خارج نشد. بعد از اینکه ، شریک دوباره اسم رمز را فریاد زد ، عبیدالله مشکوک شد و سریعا صحنه را ترک کرد. اینکه چرا مسلم از پشت پرده خارج نشد و کار را یکسره نکرد انشالله بماند برای فرداشب. @tarikhbekhanim