باسلام عرض شد که روز پنجم لشکر جدیدی در کوفه ، بسیج شد و حرکت کرد تا به لشکر عمرسعد بپیوندد. اگر در مراسم پیاده‌روی اربعین شرکت کرده باشید متوجه می‌شوید که فاصله بین کوفه تا کربلا را می‌توان در طی دو یا سه روز طی کرد به شرطی که شبها پیاده‌ردی صورت نگیرد. لذا این لشکر که پنجم محرم راه افتاده بود و قطعا شبها طی مسیر نمی‌کرد، در اواخر روز هفتم یا اول روز هشتم به کربلا رسیده است. البته پیک‌های سریع‌السیر ، مرتب بین کوفه و کربلا در رفت و آمد بودند و عبیدالله در روز هفتم ، پیکی برای عمرسعد فرستاد و از او خواست که نگذارد اهلبیت به هیچ عنوان به آب دسترسی داشته باشند و گفت که آنها را از آب محروم کن چنانکه عثمان را از آب محروم کردند. عمرسعد ۵۰۰ نفر را مامور کرد که بین فرات و لشکر امام حسین فاصله بیندازند. اینکه می‌گوییم ، فرات ، شریعه فرات نبوده بلکه یک نهری از فرات جدا میشده و به سمت کربلا می‌آمده که نهر علقمه نام داشته و تمام صحبت‌هایی که در مورد آب فرات می‌شود، مربوط به این نهر است. القصه سپاهیان ۵۰۰ نفره عمر سعد ، دورتادور این نهر را می‌گیرند و مانع از دسترسی اهل‌بیت به آب می‌شوند اگرچه ، علی‌اکبر ع و حضرت عباس ع ، چندبار با حمله به همین اشقیاء ، توانستند از نهر علقمه ، آب بردارند. دو نکته در این ارتباط میخواهم خدمت شما عرض کنم .یکی اینکه ، در هر جنگی یک سری استراتژی‌ها، بر اساس عوارض طبیعی زمین اتخاذ می‌شود. مثلا در جنگهای شهری هیچوقت از اسب استفاده نمی‌شده و اسب در این جنگها ، کارایی نداشته و پیاده‌نظام ، کارایی بیشتری داشته . در حالیکه در دشت و صحرا ، سواره‌نظام خیلی بر پیاده‌نظام برتری داشته و افراد سواره موفق‌تر بوده‌اند. یکی از استراتژی‌های جنگی در بین اعراب هم ، تسلط بر آب است. یعنی در بیابان‌های کم‌آب عراق و عربستان ، یکی از فنون جنگی برای به زانو درآوردن دشمن ، ممانعت او از آب است. این یک استراتژی بوده که خود اهل‌بیت هیچوقت برعلیه دشمن از آن استفاده نکردند ولی دشمن به کرّات ، از این استراتژی ناجوانمردانه استفاده کرد. مثلا در جنگ صفین ، اولین کاری که معاویه کرد ، همین کار بود ولی وقتی که علی ع بر فرات مسلط شد ، این کار را نکرد و اجازه داد لشکریان معاویه هم از آب استفاده کنند. پس اینکه میبینیم قصهء آب در جنگهای قدیم و از جمله در قضیه کربلا ، اینقدر مهم بوده ، این استکه دشمنان اهل‌بیت، عادت به انجام کارهای ناجوانمردانه داشته‌اند که ممانعت از آب یکی از آنها بوده است. نکته بعدی که باید خدمت شما عرض کنم ، این استکه عبیدالله در ضمن پیام خود ، بحث عثمان را پیش می‌کشد که او را از آب محروم کردند و حالا تقاص اینکار را می‌خواهد از اهل‌بیت بکشد. این دروغی بود که اولین بار معاویه لعنه‌الله علیه سرهم کرد و در شام خطبه خواند و علی ع را متهم کرد که عثمان را با لب تشنه کشت. در حالیکه تمام سعی علی ع در هنگام محاصره خانه عثمان ، جلوگیری از قتل عثمان و آب رساندن به او بود. القصه ، عبیدالله که لشکر ۴۰۰۰ نفری عمرسعد را به کربلا فرستاده بود که به انضمام لشکر ۱۰۰۰ نفری حربن یزید ریاحی جمعا ۵۰۰۰ نفر می‌شدند، می‌توانست در همان روز چهارم یا پنجم دستور حمله بدهد. قطعا لشکر ۵۰۰۰ نفری می‌توانست از عهده سپاه ۱۲۰ نفری اهل‌بیت بر بیاید. اما ترس بیش‌از حدی که عبیدالله از یاری مردم عراق داشت باعث شد که اولا خودش در کوفه بماند و از قصر خودش خارج نشود تا مبادا مورد حمله کوفیان قرار گیرد ، ثانیا روزانه لشکریان بیشتری بسیج کند و به کمک عمرسعد بفرستد به طوری که در روز نهم محرم سپاه بزرگی در خدمت عمرسعد بود که تعداد آن را حتی تا ۳۰ هزار نفر هم گفته‌اند. خلاصه اینکه لشکرِ بسیج شده ، در روز هشتم به کربلا رسید و تحت فرماندهی عمرسعد قرار گرفت. خیلی از افرادی که در خلال این سپاه از کوفه خارج شدند تا به لشکر عمر سعد بپیوندند در بین راه فرار کردند و نخواستند که به کربلا بروند. تعداد اندکی هم از اول به قصد پیوستن به سپاه اهل‌بیت ، با این کاروان از کوفه خارج شدند و در کربلا به امام حسین پیوستند. و اما در روز هشتم چند اتفاق افتاد . یکی اینکه دستور عبیدالله مبنی بر حمله به لشکر اهل‌بیت، صادر شد و به عمرسعد ابلاغ گردید. اما عمرسعد تعلل کرد و باز هم نمی‌خواست که حمله کند و هنوز امید داشت که با مذاکره ، امام را مجبور به بیعت با یزید بنماید. عمرسعد در این روز با امام ملاقات کرد و حضرت به او فرمود: ای پسر سعد! ایا با من مقاتله می کنی و از خدا هراسی نداری؟ ابن سعد گفت: اگر از این گروه جدا شوم، خانه ام را خراب و اموالم را از من می گیرند و من بر حال افراد خانواده ام از خشم ابن زیاد بیمناکم.