باسلام
عرض شد که شب عاشورا ، امام حسین ع اصحابش را جمع کرد و برای آنها خطبه خواند. این خطبه ، تکلیف همه را مشخص کرد. امام ع ، پس از حمد و سپاس خدای متعال ، به آنها فرمود من یارانی باوفاتر و بهتر از یاران خود سراغ ندارم، و خاندانی نیکوتر و مهربانتر از خاندان خود ندیدهام، و بیعت خود را از آنان برداشت، و فرمود: به همه شما اجازه رفتن میدهم، پس همه آزادید که بروید و بیعتی از من بر گردن شما نیست. در مقابل همه اصحاب آن حضرت با سخنان حماسی اعلام دفاع و وفاداری کردند از جمله عباس بن علی ع و قاسم بن حسن ع و مسلم بن عوسجه و زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر و ...
جمله معروف قاسم بن حسن ع که مرگ در راه دفاع از امام ع را اَحلی مِن عسل ، عنوان کرده در همین شب بوده است.
امام فرمود فردا هرکس در جمع یاران من باشد شهید میشود. هر کس ندای من را بشنود و یاری نکند ، اهل دوزخ خواهد بود .
برخی مورخین عنوان کردهاند که امام فرمود ، من بیعت را از شما برداشتم و هرکس خواست برود اهلبیت من را هم ببرد و بعضی از یاران امام از تاریکی شب استفاده کردند و رفتند.
به نظر میرسد که این روایت درست نباشد و گزارش نشده که افرادی رفتند و این افراد چه کسانی بودند. در ضمن این روایت فقط در یکی دو منبع شیعی آمده از جمله مسعودی در مروج الذهب ، این خبر را آورده.
اما منابع قبل از او ، چیزی راجع به این مسئله نگفتهاند. در ضمن ، چنین جملاتی در منزل زباله هم گزارش شده و تعداد اندکی هم رفتند که شاید اشتباها به شب عاشورا نسبت داده شده است . والله اعلم.
در این شب یکی از اصحاب امام ، به نام بُرِیر ، اجازه گرفت تا برود و برای آخرین بار با عمرسعد مذاکره کند. امام اجازه داد و بریر به چادر عمر سعد رفت و با او صحبت کرد و جایگاه امام و عواقب این کار را برای او توضیح داد. عمرسعد که خودش آگاهتر از بقیه به این مسائل بود گفت :
ای بریر به خدا قسم یقین دارم که هر کس با آنان بجنگد و حقشان را غصب کند ناگزیر در آتش است ، ولیای بریر آیا از من میخواهی که ولایت ری را واگذارم که به دیگری برسد؟ به خدا سوگند نفس من چنین چیزی را نمیپذیرد.
یکی از نکاتی که در ضمن این مذاکرات باید به آن توجه داشت آنستکه در هیچ کدام از این مذاکرات ، امام ع و یاران او حرفی از زیربار بیعت رفتن نمیزنند. یعنی به هیچ عنوان حاضر به بیعت با یزید نبودند. یزید هم به ابنزیاد دستور داده بود یا بیعت بگیرد و یا با آنان بجنگد. موضوع مذاکرات این نبود که ما کوتاه میآییم و شما هم کوتاه بیایید بلکه حرف سر این بود که ای لشکر ابنزیاد شما کوتاه بیایید وگرنه عواقب اینکار دامن شما را میگیرد. ابنزیاد شما را فریب میدهد. حکومت ری را به شما نمیدهد. روسیاهی این کار برای شما میماند و خسرالدنیا و الاخره میشوید. فرزند پیامبر را میکشید و خودتان هم کشته میشوید.
قبلا هم علی ع در مورد عهدشکنی مردم کوفه بارها و بارها خطبه خوانده بود و آنها را از عواقب این کار ترسانده بود و فرموده بود به جای من کسی بر شما مسلط میشود که دمار از روزگار شما درمیآورد. همین طور هم شد و بعد از قیام عاشورا و بعداز قیام و شهادت مختار ، حجاج بن یوسف ثقفی بر مردم کوفه مسلط شد و بیست سال بر آنان حکمرانی کرد و تا برای هروعده غذا ، تعدادی از مردم کوفه را جلوی او سرنمیبریدند ، غذا نمیخورد.
این دقیقا خوابی است که در دولت عبرت برای ما دیده بودند و میخواستند در قبال یک کاغذپارهای بنام برجام ، عهدشکنی طرف مقابل را تا جایی تحمل کنند که چنین افرادی بر ما مسلط گردند و برای توجیه این خباثت ، متوسل به داستان عاشورا شدند و گفتند که امام حسین ع هم با عمرسعد مذاکره کرد.
خلاصه اینکه ، شب عاشورا ، آخرین شب مهلت ابنزیاد بود و فردا باید جنگ میشد. برای این شب ، هم مورخین مسلمان و هم مورخین غربی ، خیلی مطلب نقل کردهاند که شاید ربطی به بحث ما هم نداشته باشد. یکی از اقدامات امام حسین ع ، بررسی میدان جنگ بودهاست. امام در این شب ، اطراف چادرها را به دقت بازرسی کرد و دستور داد که چادرها را به هم نزدیک کنند و پشت چادرها خندق بکنند و درب چادرها به سمت میدان جنگ باشد. چادرها پشت یک تپه بود و پایین این تپه میدان جنگ بود.
تپه به عربی میشود تلّ و این تپه که جلوی چادرها بود همان تلّ زینبیه است که الان ساختمان و زیارتگاه شایستهای روی آن ساختهاند.
امام حسین ع و سایر اصحاب بر روی این تپه قرار میگرفتند و میدان جنگ را مشاهده میکردند و یکی یکی به مصاف کوفیان میرفتند و جنگ میکردند. دست آخر که دیگر کسی نماند و خود امام به میدان رفت ، حضرت زینب س بر روی این تپه میآمد و میدان جنگ را مشاهده میکرد.