باسلام
عرض شد که حمله اول باعث شهادت حدود ۵۰ نفر از یاران امام شد. بعد از آن دو نفر از لشکر کوفه به میدان آمده و مبارز طلبیدند. از سپاه امام حسین ع فقط یک نفر به نام عبدالله بن عُمیر از امام اجازه خواست و به میدان رفت و هر دو را به درک واصل کرد. جنگ تن به تن متوقف شد و سواره نظام کوفه به سمت چادرها حمله کرد.
یکی از روشهای دفع سوارهنظام ، استفاده از نیزههای بلند است. چرا که اگر پیادگان بخواهند با شمشیر با آنها بجنگند ، چندان فایده ندارد و اسبها که سرعت انتقال زیادی دارند و به سرعت از این طرف میدان به آنطرف میروند ممکن است پیادگان را خرمان کنند و چون سواره ، مسلط بر پیاده است ، با شمشیر و گرز ، به جنگ پیادگان میرود. مخصوصا اینکه اگر در هنگام فرود آوردن شمشیر یا گرز ، اسب را مجبور به سردست زدن بکنی و در هنگام فرود آمدن اسب ، شمشیر یا گرز را حواله کنی ، مرگ پیادهنظام قطعی است.
خب، بر همین اساس وقتی سوارهنظام لشکر کوفه ، حمله کرد ، پیاده نظام سپاه امام که حالا تعدادشان خیلی کم شده بود ، در مقابل چادرها زانو زده و با نیزههای بلند ، تعدادی از اسبها و افراد را ناکار نمودند و پس از چند حمله ، سوارهنظام کوفه مجبور به برگشت شد. در این حمله ، شمر هم شرکت داشت و زخمی شد.
سوارهنظام ، از مقابل چادرها دور شد و سپس به زاویه شرقی حمله کرد . زُهیر و تعدادی به مبارزه با آنها شتافته ، دلیرانه دفع حمله نمودند. سوارهنظام ، حمله را بیفایده دید و
برگشت. حالا حدود ساعت ۱۰ صبح شده بود.
به دستور عمرسعد ، مجددا سپاه امام را تیرباران کردند. به این حمله ، حمله دوم میگویند. آنهایی که تعداد لشکریان امام را ۱۲۰ نفر ذکر کردهاند ، تعداد شهدای این حمله دوم را هم ۳۸ نفر عنوان کردهاند. تعدادی از اسبهای سپاه امام هم در این تیرباران کشته شدند.
حالا که دیگر ساعت حدود ۱۱ شده بود ، امام دستور داد که هریک از افراد به جنگ گروهی از لشکر کوفه بروند. یعنی یک نوع جنگ تن به تن نابرابر. این به خاطر کثرت لشکر کوفه و قلّت سپاه امام بود. اصحاب با هم قرار گذاشتند که تا زندهاند نگذارند کسی از بنیهاشم به جنگ برود.
بُریر و مسلم بن عوسجه از اولین شهدا در این مرحله بودند. در مورد این دو بزرگوار قبلا توضیح دادم. مسلم از صحابی پیامبر و مسنّ بود و دلیرانه جنگید و پس از قتل تعدادی از کفار لشکر کوفه به شهادت رسید.
بریر از شیعیان خاص علی ع و حسنین ع بود و در میان جمعی از لشکر کوفه گیر افتاد و مردانه جنگید و تعدادی را راهی دوزخ کرد و در نهایت شهید شد.
هرکدام از اصحاب امام ، در بین گروهی از کوفیان میجنگیدند و چندین بار اتفاق افتاد که کار هر یک به جاهای باریک میکشید و نزدیک بود که اسیر شوند. هر بار حضرت ابالفضل ع با حمله جانانه خود آنها را از اسارت نجات میداد و به جنگ ادامه میدادند. اما در نهایت یکی یکی به شهادت میرسیدند.
حبیب بن مظاهر وقت اذان ظهر شهید شد. چونکه نوشتهاند امام ع خطاب به اصحاب گفت یکی برود با عمر سعد مذاکره کند و بخواهد برای نماز ظهر جنگ را متوقف کنیم. یکی از لشکر کوفه صدا زد: «نماز شما قبول نمیشود.» حبیب به او گفت «ای حمار! فکر میکنی نماز شما قبول میشود و نماز پسر پیامبر ص قبول نمیشود؟» به جنگ او رفت اما دوستانش به کمکش آمدند و حبیب ، این پیرمرد روشنضمیر و صحابی پیامبر، کشته شد. امام (ع) از شهادت حبیب متأثر شده و برای اولین بار در روز عاشورا گریست.
بعد از آن ، اذان گفته شد و قرار شد نماز بخوانند که شرح آن را انشالله فرداشب خواهم گفت.
@tarikhbekhanim