باسلام
عبدالملک مروان ، بزرگترین فرزند مروان بن حکم و یکی از فرماندهان لشکر مروان بود و عرض شد که در لشکر کشی به مصر در همان دوره یکساله خلافت مروان ، این آقا فرمانده لشکر بود و مصر را برای مروان نگه داشت.
این آقا یک چهره مهذّب و مسلمانی برای خودش درست کرده بود و در اوقات فراغت ، مدام در مسجد نشسته بود و قرآن میخواند. به طوریکه اسم او را حمامهالمساجد گداشته بودند. یعنی کبوتر مسجدها.
وقتی که خبر فوت مروان را به او دادند قرآن را بست و به کناری گذاشت و گفت: هَٰذَا فِرَاقُ بَيْنِي وَبَيْنِكَ ۚ
یعنی این لحظه جدایی من و توست.
معاویه را مقتدرترین خلیفه اموی از شاخه سفیانی میدانند و عبدالملک را هم مقتدرترین خلیفه اموی از شاخه مروانی.
البته این که مورخین از کلمه مقتدر ، استفاده میکنند با توجه به ملاکهای حکمرانی در بین سلاطین ظالم و از دید معیارهای دنیوی است. وگرنه خلافتی که در طی آن اینهمه ظلم و ستم به اهلبیت بکنی هیچ ارزشی ندارد.
عبدالملک از سال ۶۵ تا ۸۶ خلافت کرد . یعنی ۲۱ سال.
این آقا وقتی به خلافت رسید در چندجا از کشور بزرگ اسلامی ، شورش و قیام راه افتاده بود. یکی قیام عبدالله بن زبیر در مکه که اعلام خلافت کرده بود و حجاز و یمن و قسمتی از عراق را تحت خلافت خودش درآورده بود. یکی هم مختار که کل عراق را تحت تاثیر قرار داده بود.
یکی دیگر هم حملات دولت روم شرقی از سمت شمال شام که متوجه ناآرامی در کشورهای اسلامی شده بود و شروع به دست اندازی به ممالک اسلامی کرده بود
ایران در این موقع هنوز تحت حکومت حاکمان اموی بود و اینها خیلی به ایرانیها ظلم میکردند که بعدا خواهیم گفت.
القصه عبدالملک ، اول از همه یک حاکم بسیار ظالم و بدخو به نام هشام بن اسماعیل به مدینه فرستاد که حاکم مدینه بشود. این آقا خیلی به اهلبیت و شخص امام سجاد ع ، سخت میگرفت.
بعد از آن با امپراطوری روم شرقی ، پیمان صلح بست و قرار شد خراج برخی مناطق را به دولت روم واگذار کند.
خیالش که از روم راحت شد ، حجاج بن یوسف ثقفی را به دفع عبدالله بن زبیر به مکه فرستاد. در همین موقع ، مصعب بن زبیر که برادر عبدالله بود به جنگ مختار رفته و داشت او را شکست میداد.
حجاج بن یوسف ثقفی ، مجددا مکه را محاصره کرد و بر کوههای اطراف مکه ، منجنیق کار گذاشت و یکبار دیگر کار یزید را تکرار کرد و کعبه دوباره خراب شد.
بالاخره بعد از ۷ ماه ، عبدالله بن زبیر ، این حیوان منحوس و درنده و قدرتطلب ، تسلیم شد و به قتل رسید.
حالا نوبت برادرش در عراق بود. برادر عبدالله بن زبیر که مختار را شکست داده بود ، خواست که به خونخواهی برادرش به جنگ حجاج بن یوسف ثقفی برود. عبدالملک با حیلهگری و رشوه ، امرای اشکر مصعب را خرید و لذا در جنگی که رخ داد ، مصعب به راحتی شکست خورد و به دوزخ رفت. این آقا همانی بود که مختار را به شهادت رسانده بود و حالا خودش به درک واصل شد.
عبدالملک به خاطر خدماتی که حجاج بن یوسف به او کرده بود ، او را حاکم عراق عرب کرد و حجاج ۲۰ سال حاکم آنجا بود و به قدری از شیعیان عراق کشت که جمعیت عراق در آن سالها ، کاهش یافت و خیلی از نخلستانها بیصاحب ماند و نزدیک بود که موجودیت حوزه حکمرانی حجاج از بین برود.
از قول عبدالملک که در دوره قبل از حکومت ، آدم زاهدی بود ، نقل شده که میگفت من قبلا از کشتن موری حذر میکردم و حالا حجاج برای من مینویسد که روزانه ۲۰۰۰ نفر از مردم عراق را میکشد و تا جلو چشم او ، یکی را سرنبرند، اشتهایش برای ناهار باز نمیشود و مرا از آن بیم نیست.
این بلایی که سر مردم کوفه آمد ، دقیقا همان پیشبینی بود که علی ع برای مردم کوفه کرده بود که اگر مرا یاری نکنید و ریشه معاویه را نکنید ، او ریشه شما را میکند. این دقیقا همان اصلی است که میگوید اگر شما یک قدم عقب نشینی کنید دشمن ده قدم جلو میآید. این همان اصلی است که میگوید بهترین نوع دفاع ، حمله است. این همان حکمت حکیمانه علی ع است که میفرماید کسی که به هنگام یاری رهبر خود ، بخوابد ، با لگد دشمن از خواب بیدار میشود.
مردم کوفه از زمان شهادت علی ع ، بد عهدی با امام حسن ع و به شهادت رساندن امام حسین ع ، هیچگاه روز خوش ندیدند و بعدها خواهم گفت که در زمان قیام توابین، قیام مختار ، قیام زیدبن علی ع و .... باز هم بدعهدی کردند و باز روزگارشان سیاهتر شد.
خلاصه اینکه روابط عبدالملک با امام سجاد ع در ابتدا خوب بود و گاهی حتی با او مشورت میکرد و نامههایی بین آن دو رد و بدل میشد. علت این مسئله آن بود که در واقعه شورش مردم مدینه در سال ۶۳ ، همسر مروان که دختر عثمان و مادر عبدالملک باشد توسط مردم مدینه اسیر شد. اما امام سجاد ع او را پناه داد و مدتها از او نگهداری کرد و بعد سالم او را پیش مروان فرستاد.
انشالله فرداشب به بحث روش حکمرانی عبدالملک خواهم پرداخت.
@tarikhbekhanim