موعد سی شب گذشت و موسی ع نیامد و سی شب تبدیل به ۴۰ شب شد و در همین مدت کوتاه قوم موسی به اغوای سامری ، گوساله پرست شدند. همان گوساله پرستی که در مصر دیده بودند و آرزوی آن را داشتند چرا که اینها هنوز مقهور فرهنگ مصری بودند. سامری قسمتی از طلایی را که یهودیان از مصر آورده بودند از آنها گرفت و باآن ، گوساله ساخت و یهودیان به پرستش آن مشغول شدند. فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ فَقَالُوا هَٰذَآ إِلَٰهُكُمْ وَإِلَٰهُ مُوسَىٰ فَنَسِيَ پس برای آنان مجسمه گوساله‌ای كه صدای گاو داشت ساخت، آن گاه [او و پیروانش‌] گفتند: این معبود شما و معبود موسی است كه [موسی آن را] فراموش كرد و برای این خاطر برای طلب معبود به طور رفت.] طور (۸۸) این همان دوره انتظار است که منجر به بدل سازی میشود . وقتی که سی روز انتظار تبدیل به ۴۰ روز شد در همین ده روز بدل سازی رخ داد و خدای واحد تبدیل به بدل شد و خداپرستی به گوساله پرستی تبدیل شد. در بین شیعیان هم در همین هزارو اندی سالهء انتظار چندین بدل آمده و تعداد زیادی از شیعیان فریب خوردند و گمراه شدند. بله سامری هنوز هم هست و شیعه فریب میدهد . مواظب سامری زمانه ات باش. از طرف دیگر آن ۷۰ نفری که با حضرت به کوه طور رفته بودند از او خواستند که خدا را به او نشان دهد. هر چه حضرت موسی آنها را نصیحت کرد و فرمود که خدا دیدنی نیست نپذیرفتند و در پایان تهدید کردند که اگر خدا را به ما نشان ندهی ، وقتی برگشتیم شهادت میدهیم که چیزی در بین نبوده و رسالتی نداشتی. وَإِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَىٰ لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّىٰ نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكُمُ الصَّاعِقَةُ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ و [یاد كنید] آن گاه كه گفتید: ای موسی! هرگز به تو ایمان نمی‌آوریم تا خدا را آشكارا [با چشم خود] ببینیم. پس در حالی كه می‌دیدید صاعقه مرگبار شما را گرفت. بقره - 55 وَلَمَّا جَآءَ مُوسَىٰ لِمِيقَاتِنَا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِيٓ أَنْظُرْ إِلَيْكَ ۚ قَالَ لَنْ تَرَانِي وَلَٰكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي ۚ فَلَمَّا تَجَلَّىٰ رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ مُوسَىٰ صَعِقًا ۚ فَلَمَّآ أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ زمانی كه موسی به میعادگاه ما آمد، و پروردگارش با وی سخن گفت، عرض كرد: ای پروردگار من، جمال با كمال ذات بی‌نهایتت را [به قلب من‌] بنمای تا تو را [به رؤیت ویژه باطنی‌] بنگرم. خدا فرمود: هرگز مرا نخواهی دید، ولی به این كوه بنگر اگر [پس از جلوه من‌] بر جای خود ثابت و برقرار ماند، تو هم مرا خواهی دید. چون پروردگارش بر كوه جلوه كرد، آن را متلاشی نمود و موسی بی‌هوش شد، چون به هوش آمد گفت: تو منزّهی [از اینكه مشاهده شوی،] به سویت بازگشتم، و من [در میان مردم این روزگار] نخستین باور كننده [این حقیقت كه هرگز دیده نمی‌شوی‌] هستم. اعراف - ۱۴۳