♦️همانا امیر آمدن شما و سخنانتان را درباره بزرگتان شنید به من فرمان داد تا نزد او روم، من پیش او رفته و وی را دیدم.
او به من فرمان داد تا شما را ببینم و به اطلاعتان برسانم که او زنده است و این که به شما گفتهاند او کشته شده، دروغ است!
عمرو بن حجاج و همراهانش گفتند : اکنون که کشته نشده خدا را سپاس گزاریم و سپس پراکنده شدند.(۴)
پس از این واقعه، عبید الله بن زیاد با خیالی آسوده دستور قتل هانی را داد.
عبیدالله دستور داد تا هانی را در بازار شهر، محلی که گوسفندان را خرید و فروش میکردند، ببرند و گردنش را بزنند.
هنگامی که، هانی را برای اجرای حکم میبردند، پیوسته دوستان و هوادارانش را به یاری میطلبید و فریاد میزد و می گفت : ای قبیله مذحج! کجایید من یاوری از قبیله مذحج ندارم.(۵)
سرانجام در روز هشتم ذی الحجه سال ۶۰ هجری قمری، بعد از گردن زدن هانی، جسد او و جسد مسلم بن عقیل را در بازار کناسه بر زمین کشیدند و سپس؛
📋《فَأَمَرَ بِصَلْبِهِ مَنكُوسَاً》
♦️عبیدالله دستور داد تا جنازه هانی [و مسلم بن عقیل] را وارونه (که مرسوم بود یاغیان را چنین کنند) به دار بیاویزند.(۶)
عبیدالله بن زیاد سرهای مبارک مسلم و هانی را، توسط دو تن به دمشق نزد یزید فرستاد.
زمانی که یزید آن سرها را به همراه نامه عبیدالله مشاهده کرد، بسیار خوشنود شد و دستور داد که سر مسلم و هانی را بر بالای دروازههای دمشق بیاویزند و پس از آن طی نامهای در پاسخ عبیدالله، این اقدام او را ستایش کرد.(۷)
زمانی که خبر شهادت هانی و مسلم در منزلگاه زرود به امام حسین(ع) رسید،
📋《فَاستَعبَرَ الحُسَینُ(ع) بَاکِیَاً》
♦️حضرت(ع) به شدت گریستند و سپس مکرّر فرمودند :
📋《انّا لِلّه و انّا الَیهِ راجِعونَ! رَحمَةُ اللَّهِ عَلیهِمَا》
♦️رحمت خدا بر آنها باد!(۸)
📚منابع :
۱)مروج الذهب مسعودی، ج۳، ص۵۹
۲)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۵۴
۳_۴)الارشاد شیخ مفید، ج۲، صص۵۱_۵۰
۵_۶)مناقب ابن شهرآشوب، ج۳، ص۲۴۵
۷)جلاء العیون علامه مجلسی، ص۶۲۳
۸)الفتوح ابن اعثم، ج۵، ص۶۴
/الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۷۴
@TarikhEslam