🌀 سیدابوالحسن‌الرضا- بخش چهارم 🔸️از هنگام بیدار شدن تا این ساعت منتظر تو بودم، آنگاه من ماجرای شب گذشته را برای وی تعریف کردم، سید بلافاصله فرمود تا را زین نهادند و بیرون آوردند و سوار شدیم، چون به نزدیک روستای رسیدیم، گله جعفر کاشانی را دیدیم، آن بز از پس همه گوسفندان می‌آمد، چون به میان گله رفتم، همین‌که بز مرا دید به طرف من دوید، سوگند یاد کرد که این بز در گله من نبوده و تاکنون آنرا ندیده بودم، به هر حال آن بز را به محل مسجد آورده و آن را کرده و هر بیماری که گوشت آن‌را تناول کرد، با عنایت خداوند تبارک و تعالی و حضرت بقیه‌الله ارواحنا فداه شفا یافت. 🔹️ابوالحسن رضا، حسن مسلم را احضار کرده و زمین را از او گرفت و مسجد را بنا کرد و آن را با چوب پوشانید. سپس زنجیرها و میخ‌ها را با خود به قم برد و در خانه خود گذاشت، هر بیمار و دردمندی که خود را به آن زنجیرها می‌مالید، خدای‌تعالی او را شفای عاجل[سریع] می‌فرمود، پس از فوت سید ابوالحسن، آن زنجیرها شد و دیگر کسی آنها را ندید...» 📚منبع: کتاب «مسجد جمکران المقدس» 🔗به کانال بپیوندید: @tarikhqom