#ترجمهی_سورهی_مبارکهی_نمل
چون سرپرست فرستادگان نزد سليمان آمد و هديه ملكه را تقديم سليمان كرد، سليمان گفت: آيا مرا به مالى ناچيز يارى مىدهيد؟ اين نبوت و سلطنتى كه خدا به من عطا كرده بهتر است از آنچه به شما دادهاست. من اين كار شما را ناپسند مىدانم و ناپسندتر اينكه شما به هديه خود شادمانيد و آن را بزرگ مىشمريد. (36)
به سوى آنان بازگرد كه قطعا با سپاهيانى كه قوم سبا را در همان ديارشان در برابر آن هيچ تاب و توانى نباشد به سويشان خواهيم آمد و آنان را با ذلت و خوارى از آنجا بيرون خواهيم كرد. (37)
سليمان پس از بازگرداندن فرستادگان ملكه به بزرگان دربارش گفت:
اى مهتران، كدام يك از شما تخت سلطنت آن زن را- پيش از آنكه با حالت تسليم نزد من آيند- براى من مىآورد؟ (38)
پليدى مطرود كه از جنّيان بود گفت: من آن را پيش از آنكه از جايگاهت برخيزى [و مجلس خود را ترك گويى] براى تو مىآورم و قطعا من بر اين كار توانا و امينم. (39)
و آنكس كه دانشى فراوان از كتاب الهى نزد خود داشت به سليمان گفت: من آن را پيش از آنكه نگاهت به تو بازگردد براى تو مىآورم. سليمان به او رخصت داد و ناگهان تخت پديدار شد. وقتى سليمان ديد تخت نزد او قرار گرفتهاست گفت: اين از فضل پروردگار من است؛ آن را به من ارزانى داشتهاست تا مرا بيازمايد كه آيا نعمتش را سپاس مىگزارم يا ناسپاسى مىكنم. و هر كس سپاسگزارى كند، تنها به سود خود سپاسگزارى مىكند، و هر كس ناسپاسى كند [بر خود ستم كردهاست كه] پروردگار من بىنياز و كريم است. (40)
سليمان پس از آنكه دريافت كه ملكه به سوى او رهسپار شدهاست، گفت: تخت او را [با دگرگونىهايى كه در آن پديد مىآوريد] براى او ناشناخته سازيد، بدين سبب درمىيابيم كه آيا بر شناختن تخت خود راه مىيابد يا از كسانى است كه به آن پى نمىبرند. ما بدين وسيله درك و خرد او را مىآزماييم. (41)
پس هنگامى كه ملكه به حضور سليمان رسيد، به او گفته شد: آيا تخت تو همينگونه است؟ پاسخ داد: گويى اين همان است. و دريافت كه سليمان با اين كار داراى قدرتى برتر است؛ از اين رو گفت: ما پيش از اين به قدرت شگفتآور سليمان آگاهى يافته و تسليم او شده بوديم. (42)
[اما او هنوز به يكتايى خدا و ربوبيّت او ايمان نياورده بود] و آنچه جز خدا مىپرستيد، وى را از اينكه تسليم خدا شود و به او ايمان بياورد بازداشته بود، چرا كه او از مردمى به شمار مىرفت كه كفرپيشه بودند. (43)
به او گفته شد: به كاخ سليمان درآى. او روانه كاخ شد. وقتى آنجا را ديد، گمان كرد بركه آبى است، از اينرو جامه از ساقهايش برگرفت. سليمان به او گفت: اين بركه نيست. كاخى است صاف و صيقلى شده از شيشهها [ى بلورين]. ملكه دريافت كه اين نشانهاى بر نبوت اوست، زيرا بشر عادى قدرت چنين كارى ندارد، از اينرو گفت: پروردگارا، من با پرستش خورشيد بر خود ستم كردم و اكنون با سليمان و همچون او در برابر خدا، پروردگار جهانها، تسليم شدم. (44)
#تلاوتروزانهیکصفحهقرآن🕊👇
┏━━━🍃═♥️━━━┓
@tartilvathdir96
┗━━━♥️═🍃━━━┛