سنگر او با سنگر ما يکي بود. ديدم دارد گريه ميکند. گفتم آقا مسعود از سرشب تاحالا نخوابيدم؛ ميخواهم بخوابم. بالاغيرتاً يا برو بيرون گريه کن يا بگير بخواب.👇👇👇👇
🌸✨✨🌸✨✨🌸
رفت توي دهنه سنگر نشست به گريه کردن. ساعت چهار و ربع صبح تک عراقيها شروع شد. آنقدر آتش دشمن سنگين بود و دود و گرد و خاک به پا شده بود که چشم نيم متري خودش را نميديد. اين آتش باران دشمن تا ساعت سه و نيم بعدازظهر طول کشيد.👇👇👇👇
🌸✨✨🌸✨✨🌸
بعد از خوابيدن آتش، رفتم آمار بگيرم که چند تا شهيد و زخمي داديم. فکر ميکردم حداقل70ـ 80 تا شهيد را بايد داده باشيم. اما گفتند فقط يک نفر شهيد شده که نميشناسيمش.👇👇👇
🌸✨✨🌸✨✨🌸
✨8⃣✨•♡ټاشَہـادَټ♡•