💐یک ماه قبل از شهادت حاج حمید سفرےچند روزه به سوریه داشتم،حال و هواےآن سفر باسفرهاےقبلی متفاوت بود.آن سفر همراه شده بود باگریه های دو نفری،صحبت ازجدایی،صحبت از همسرشهید شدن.آن چندروز گذشت موقع رفتن من به ایشان گفتم که ساک و مقداری از وسایلم را در کمد شخصی ات بگذار تادر سفرهاےآینده نیاز به آوردن مجدد آنها نباشد.ایشان جواب داد:ساک و وسایلت را ببر که این آخرین سفرت به سوریه است.ممکن است دوباره به سوریه بیایی ولی به عنوان همسرشهید می آیی. 🌷آنروز حاج حمید مرا به فرودگاه دمشق رساند.بعداز دست دادن و خداحافظی با ایشان دوباره حاجی با صدایی آرام ومحزون گفت:خانم خداحافظ،این لحن خداحافظی بوی جدایی میداد وحکایت ازچیزی میکرد که حاجی آنراباور کرده بود ولی من نه، حکایت از آخرین دیدار وآخرین وداع،و همینطور هم شد.آن ساک را چندماه بعد از شهادت حاجی به من تحویل دادند در حالی که روےآن نوشته شده بود شهید حمیدمختاربند. ✍به نقل از:همسرشهید 🌹