بعد از نماز اومدم بیرونو توی رواق روبروی حوض نشسم.امنیه ها سید حسام الدین رو دست بسته از بین جمعیت برده بودن بیرون!مردم پراکنده شدن مستاصل و بلاتکلیف.کمال همونجا نشسته بود،نزدیک حوض،صورت فروغ منعکس شده بود توی آب حوض!هر از گاهی باد می زد و سطح آب موج بر می داشتو صورت فروغ تو موجا ناپدید می شد. نگین خونه ی سعادت چند روزی از کمال بی خبر بود!نه دست خطی نه چیزی. آخر سر بابای فروغ بعد از پرس وجو باخبر شد که کمال توی یکی از کوچه پس کوچه های نزدیک بازار با امنیه هایی که میخواستن با کتک و درگیری چادر از سر دوتا زن جوون بردارن درگیر میشه و کار بجای باریک می کشه و کمال امنیه هارو که میخواستن دستگیرش کنن مضروب می کنه و بعدم فرار می کنه و ازونجا کسی خبری از کمال نداشته.بعضی گفته بودن کمالو دیدن که تیرخورده . از دست نوشته های فروغ پیدا بود که مدتا چشم انتظار کمال بود.غروبا روی پله های ورودی خونه زیر درخت یاس همونجا که با کمال عکس گرفته بود می نشست و بیاد روزایی که با هم قدم زنون میرفتن آسونه اشک می ریخت. نامه های فدایت شوم کمالو می بوسید و برای چندمین بار میخوندشون . دست نوشته ی آدمایی که بخاطر حفظ اعتقاداتشون از تحصیل و زندگی عادی وهمه چیز محروم شدن