اینروزهای... از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان ،تا همین چند ماه قبل تمام شدن پاندمی و آزاد و رها و بدون ماسک نفس کشیدن برایمان یک رویای دست نیافتنی بود!دلمان لک زده بود برای دورهمی ها و دیدن آدم ها... مریضی های مسری روی اخلاق آدم اثر می گذارد!روح آدم محافظه کار می شود. برایمان خیلی دور از ذهن بود که بچه ها بروند سر کلاس درس بدون نگرانی بنشینند و یا توی حیاط مدرسه زمین را به آسمان بدوزند.فکر می کردیم روزی که کرونا تمام شود جشن مفصلی می گیریم و یاد اموات کرونا این در غربت درگذشته ها را زنده می کنیم... تصور می کردیم آدم هایی که از خوشحالی اشک شوق می ریزند و بدون نگرانی همدیگر را در آغوش می گیرند! حالا کرونا به آخر خط رسیده و امام جامعه بدون ماسک با بشار دیدار می کند و دست می دهد و این یعنی پایان پاندمی..... جان بعضی از کشورهای توسعه یافته ی مدرن اروپایی هنوز در تب کرونا می سوزد اما در مملکت ما کرونا به خط پایان رسیده در حالی که از رقباعقب مانده! درست خواندید !!!!رقبا.... اخبار پایان کرونا طوری میان انبوه اخبار ماکارونی و قحطی گم شد انگار اصلا نبوده!! انگار نه انگار این بیماری آمده بود تا چیزهایی که یادمان رفته را یادمان بیاورد!! انگار نه انگار تا همین چند ماه پیش هر روز به قاعده ی یک‌هواپیمای مسافربری تلفات می دادیم!!! کرونا وقتی به پایان خط رسید که رقبای آلبانی نشینش ازو جلو زده بودند.منافقین و خائنین در درگیر کردن خاطر شهروندان ایرانی مسری تر از کرونا عمل کردند!آنقدر پلشت و مُسریند که کرونا به گرد پایشان هم نمی رسد!!!! کرونا تمام شد . ما برای آزادی از شر کرونایی که جان خیلی ازعزیزانمان را گرفت هیچ جشنی نگرفتیم!و هیچکس بابت اینکه جان مردم را گروگان گرفته بود و نان شبشان را با گرهی که به برجام زده بودآجر کرد محاکمه نشد! ما حالا درست وسط روزهایی هستیم که آرزویش را داشتیم.... کرونا جان مردم را می گرفت ،خیانت و توطئه روح و اعتقاد مردم را.... بازیچه ی دست کسانی نباشیم که خودشان آن سر دنیا نشسته اند اما نانشان توی روغن ملت ایران است... حکایت غم انگیزیست!ما درست وسط روزهایی هستیم که آرزو داشتیم.اما....