وقتی سطح چهار قبول شدم برای خودم کتاب شواهد الربوبیه را خریدم. می دانستم دیر یا زود لازمم می شود.وخیلی زودتر از آنچه تصورش را می کردم لازمم شد،برای کفرانس معاد !صدرا خیلی حرف برای گفتن داشت. هم بره‍ان عقلی نوشته بود هم مستند حدیثی آورده بود و هم شهود کرده بود انگار! حالا گیریم که فرمایشاتش خالی از اشکال نباشد. اولین بار توی همین شواهد این حدیث را دیدم«کما تعیشون تموتون و کما تموتون تبعثون و کما تبعثون تحشرون». بحث تشکیل بدن مثالی در عالم ماده بر اساس ملکوت اعمال بود!اینکه در همین دوران حیات مادی‌ ، بدن ملکوتی هر انسانی در حال شکل گرفتن است. بدنی که بعد از مرگ همه ی دارایی ما می شود.نقل این بود که در همین عالم خاک هم کسانی می توانند این بدن مثالی را ببینند.صدرا حدیث نبوی را آورده بود که انسان با همان حالی که در دنیا زندگی کرده می میردو همانطور هم محشور می شود!بدن مادی ما ملکوتی دارد که بر اساس داده های ما شکل می گیردوخلق و خو و آداب هم مصالح اولیه یِ مفتِ چنگ بدن مثالی اند.تصورش را بکنید هر کاری که کردیم عملا زدیم بر بدن.....«هرچه کنی به خود کنی»... کافی است آیینه ای باشد که خاصیت ملکوت نمایی داشته باشد مثل دل اولیای خدا ،با همین قیافه مادی بایستی جلوش باطنت را ،لباس آینده ی نزدیکت را نشانت می دهد! این سالها کرونا آمد شبیخون زد و خیلی چیزهارا قلع و قمع کرد و هنوز هم تکلیفش روشن نیست اما من! داشتم با خودم فکر می کردم اگر با این رزومه ی مشعشع در همین ایام بروم چه بر سرم خواهد آمد؟بدن مثالی ام ....لباس ملکوتی ام... خصوصا این اواخر که بخاطر کرونا در خفا و غربت گذشت .نه زیارتی نه دستاوردی. آنوقت کما تعیشون تموتون !خیاطِ اختیار هم قربانش بروم ترررر زد به کل زیر بنای وجود ملکوتی ام. از خودم می پرسم من چطور می روم ؟منی که این سال ها در همین زمین مادری دور از خدا زندگی کردم. خواهشا فاز بعد منزل نبود در سفر روحانی را نکشیدش وسط،کو روحانی؟دلم برای زیارت تنگ شده!برای پیاده روی توی مشایه... «داری روی سرم سایه میخونم باز تو مشایه احب الله من احب حسینا....» اربعین آخر انگار افسانه بود! افسانه شد... کاش خدا این سال ها را حساب نکند!روزهای جهنمی ای که بی زیارت گذشت ،در غربت گذشت. خیلی ها را در غربت خاک کردند و الفاتحه.چه آدم ها که آرزو داشتند دم گور با روضه بدرقه شوند و ... خدایا روزی بعضی‌ها کردی!به کرمت و به جبران آن حسرت یالیتنی کنت معکمی که وحشت نشدنش همه ی زندگی مان را گرفت... اگر بنا بر بردن است مارا وسط روضه ببر که کل زندگی ما بر پایه ی ندامت بود! که کما تعیشون تموتون.....