«عاشقانه ای برای فرشته ها» از پشت شیشه اشک دارد نگاهت می کند، زیباترین چشم هایی که یک انسان می تواند داشته باشد. با احساس ترین مخلوق خدا... دارد با خودش مرور می کند آنروزی که تو داشتی آسیمه سر شیب سنگلاخی پر از خار کوه صفا را بالا می رفتی و با گریه صدایش می کردی و پژواک تپش قلب مضطربت توی کوه پیچیده بود! عاشقی چون علی علیه السلام برای تو از محبوبت خبر آورده بود، محبوبی که بزرگی روحش در تنگنای شهر نمی گنجید. محبوبی که پیشانی اش را شکسته بودند وقتی از بالای کوه با صوت داوودی اش گفته بود أنا رسول رب العالمین.همین چشم هایی که حالا دارد نگاهت می کند! دختر بلند اقبال قریش بلند شو..... کوه و قله و دامنه و سنگ ها و بوته ها و صخره ها و جنبنده ها و پرنده ها به زبان آمده بودند و به رسالت او شهادت داده بودند، اما انسان نه.... مگر اندکی چون علی و تو..... فرشته ها روز ازل ابوجهل را دیده بودند که طاق ابروی محبوب تو وخدا را می شکند که گفتند خدایا کسی را در زمین جانشین خود قرار می دهی که فساد می کند و خون می ریزد*.... آنروز تا تو به بالای کوه برسی جبرییل شرح گریه و اضطراب تو را به محبوبت رسانده بود و گفته بود از گریه های تو در شیب کوه صفا، اشک در چشم اهالی آسمان حلقه زده! سبحان الله... شرح عاشقی دختر بلند اقبال قریش در سربالایی کوه صفا، شده بود نقل محفل ملائکة الله! این اولین داستان عاشقانه ای بود که اهالی عقلی آسمان را متأثر کرده بود... دختر بلند اقبال قریش بلند شو..... چشم هایت را باز کن... مثل آنروز در شیب کوه که چشم های خیست به چشم هایش افتاد!به گل های سرخی که از جای شکستگی روی پیشانی بلندش روییده بود... بلند شو! از پشت شیشه اشک دارد نگاهت می کند.... زیباترین چشم هایی که خدا آفریده! با احساس ترین مخلوق خدا....... *وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً ۖ قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ ۖ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ(بقره/آیه ۳٠) طیبه فرید https://eitaa.com/tayebefarid