« خبر خوش ناتمام» از وقتی امام زمان ظهور کرده چند روز مانده به دهه کرامت، بلند می شویم با بچه ها می رویم سفرِ دوره ای،قم،مشهد و بر می گردیم شیراز. حاج عبدالله اسکندری شده نماینده امام در شیراز. بعد از رجعت مردم او را که می دیدند دست می کشیدند روی سر و گردنش، دست هایشان می خورد به شهیدی که با پای خودش برگشته بود و متبرک می شد.شیراز دیدنی شده بود. دیگر نگران مدرسه رفتن بچه ها نیستیم چون بیست و پنج حرف دیگر علم را امام با خودش آورده!! بساط آن سیستم درب و داغان آموزشی برچیده شده،مسجد شده خانه دوم مردم،مدرسه و دانشگاه و....باظهور امام زندگی هایمان زیر و رو شده. آپارتمان ها توی طرح جدید همه تبدیل به خانه ویلایی شدند،حالا عین آدم ها روی زمین زندگی می کنیم،با اینکه پیشرفت زیادی کردیم اما مشکلات توسعه یافتگی را نداریم. امام که آمد همان روزهای اول دست منافق ها رو شد!!!مسجدها و دکان هایشان تعطیل شد و دیپورت شدند آن جا که عرب نی انداخت. مردم حالا با یک نگاه عادی منافق را از مومن تشخیص می دهند.آنقدر حضورشان کم رنگ شده که بود و نبودشان فرقی ندارد. خیلی چیزها عوض شده، آن قبل ها چقدر اختلاف علما می شد و مراجع نظراتشان باهم فرق داشت، الحمدلله با آمدن امام بساط اختلافات هم برچیده شد و نجات پیدا کردیم، چه حال و روزی داشتیم، الحمدلله که گذشت. بماند که موقع ظهور، بعضی چقدر جلو امام مقاومت کردند،آدم هایی که روزهای غیبت اشکشان برای امام دم مشکشان بود باید می دیدید چطور جلوی امام ایستادند. هر سال سفر دوره ای دهه کرامتمان را از قم شروع می کنیم، نگران اسکان و غذا نیستیم، فراوانی آن قدر هست که این چند وقت بعد ظهور کسی از فقر حرفی نزده و مردم به صدقه و قرض نیازی ندارند،خدا رحمت کند کاش خیلی ها بودند این روزها را می دیدند. ملت برای پذیرایی و اسکان زائرها دست و سر می شکنند.مهدی زین الدین با امام رجعت کرده و با بچه های بسیج ونیروهای جهادی شهر به طول بلوار پیامبراعظم یک موکب بزرگ زده، موکب امام زمان، همه هیئت های قم را یکی کرده!حتی آن ها که راه را عوضی رفته بودند. هیچوقت یادم نمی رود وقتی شنیدم مهدی زین الدین آمده. توی سفر اولمان رفتیم بلوار پیامبر اعظم فاصله میان حرم تا جمکران را نمی فهمیدیم چطور می گذرانیم.توی مسیر توی موکب امام زمان مهدی زین الدین را دیدیم،توی آن شلوغی عین ماه می درخشید، با برادرش مجید.حالمان اصلا دست خودمان نبود، ما چقدر آدم های خوشبختی بودیم که فرصت دیدن رجعت را پیدا کردیم. خیلی از شهدا را دیدیم،مهدی لطفی نیاسر هم بود.کاش زودتر از این ها امام زمان آمده بود، تا قبل از او داشتیم یک جهنم واقعی را تجربه می کردیم، جای خیلی ها خالی که نیستند این روزها را ببینند. ما بعد ظهور بارها امام را زیارت کردیم، با جمع های مختلف رفتیم دیدنشان. پارسال سفر دهه کرامت، مشهد توی حرم امام رضا مهدی رسولی قبل از ورود امام به حرم داشت مدیحه می خواند، ردیف های جلو شهدا نشسته بودند، رو به جمعیت و با دسته ها و حلقه های گل مورد استقبال مردم قرار گرفته بودند، از بینشان محمود کاوه، یوسف کلاهدوز، وشهید محرابی را شناختم با یکی از شهدای حشد الشعبی که فیلم لحظه شهادتش را دیده بودم !اسمش را نمی دانستم!!باورم نمی شد این ها را یک عمر توی عکس ها دیده بودم و توی کتاب ها خوانده بودم.مردم از شهدایی که رجعت کرده بودند درباره شهادت و رجعتشان می پرسیدند حال ما مثل آدم هایی بود که اصحاب کهف را بعد ازسیصد سال دیده بودند!!!غرق دیدن شهدا بودیم که همهمه ای شد و با سلام و صلوات، امام و نایب امام وارد شدند، بیشتر مردم از شدت هیجان و شوق بالا و پایین می پریدند و گریه می کردند. چهره حاج قاسم و حاج احمد متوسلیان و محسن حججی بین ملازم های امام از همه دیدنی تر بود. مردم حق داشتند هیجان زده باشند این همه زیبایی را ما کجا دیده بودیم..... تلفنم زنگ می خورد و رشته کلام از دستم می رود!!!چرااا حالا؟ درست عین خواب ها که جای حساسش می پری و.... دوباره بر می گردم به دوران غیبت کبری! هیچ چیزی دست نخورده! خانه ها، مدرسه ها، مسجدها، توسعه یافتگی! وتوی گلزار شهدای قم و مشهد و شیراز پر است از شهید... چقدر به شنیدن یک خبر خوب بزرگ محتاجیم.مثلا یکی زنگ بزند و بگوید: امام زمان ظهور کرده. به قلم طیبه فرید دلنوشته های طیبه فرید https://eitaa.com/tayebefarid https://instagram.com/baghchekman?utm_medium=copy_link