اگر انسان را یک موجود صرفاً غریزی بدانیم- همان طور که علوم انسانی غربی بر این پایه مبتنی است- باید آزادی را به محور غرایز بررسی کنیم، و بدیهی است که غریزۀ هر کسی با غریزه شخص دیگر، معارض است، غریزۀ غذا، غریزۀ سلطه خواهی، غریزۀ جنسی و... همگی با هم در تعارض و تزاحم هستند. در این بحث انسان شناسی- نه در بحث حقوق و فقه- قرآن و احادیث می گویند: آنچه بر آزادی انسان لطمه می زند، «عدم قاعده مند شدن غریزه» است. تعریفی که غربی ها به آزادی می دهند، تعریف آزادی نیست، یک تحدید و سلب آزادی است در بارۀ غرایز. در واقع آنان به جای قاعده مندکردن غریزه، یک حدّی برای آن قائل می شوند که عبارت است از غریزۀ دیگران. اکنون تعریف مذکور را بدین صورت ملاحظه کنید: «غرایز هر کس محدود است به غرایز کسان دیگر». آیا میان معنای این تعریف با تعریف: «آزادی هر کس محدود است به آزادی کسان دیگر» فرقی مشاهده می کنید؟ آیا این تعریف آزادی است یا تعریف محدودیت؟-؟ و در عین حال یک تناقض بزرگ است که بن بست تر از آن در میان مسائل علوم انسانی وجود ندارد. @tebyan314