eitaa logo
تبیان
96 دنبال‌کننده
24 عکس
2 ویدیو
56 فایل
تبیان وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ تبیین اصول مکتب قرآن و اهل بیت علیهم السلام در آثار آیت الله مرتضی رضوی پایگاه نشر آثار آیت اللّه رضوی : http://binesheno.com این کانال، ارتباطی با سایت تبیان ندارد.
مشاهده در ایتا
دانلود
انسان بر سر دو راهی ایثار انسان موجودی است بر سر دو راهی؛ یا زندگی دنیوی را بر آخرت ترجیح می دهد، یا آخرت را بر دنیا. اما آخرت بدون دنیا امکان ندارد، آن کدام زندگی است که دنیوی نباشد؟ پس آن زندگی دنیوی که محکوم و مذموم است، کدام است؟ زندگی بر اساس اقتضاهای صرفاً غریزی و سرکوب کردن روح فطرت، زندگی مذموم دنیوی است. و زندگی بر اساس اقتضاهای روح فطرت که غرایز تحت مدیریت فطرت قرار گیرد، زندگی دنیوی مذموم نیست بلکه ممدوح است و انسان برای چنین زندگی دنیوی خلق شده است. و در عبارت مختصر: دنیا گرا یعنی غریزه گرا. و آخرت گرا یعنی فطرت گرا. قرآن: دربارۀ گزینش یکی از این دو راه می گوید: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى- وَ ذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى- بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا- وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ وَ أَبْقى‏»: سعادتمند شد کسی که خود را تزکیه کرد - و همواره اسم خدا را یاد کرد و نماز خواند - لیکن شما زندگی دنیوی را مقدم می دارید - در حالی که آخرت خیر است و پایدار. تزکیه: هیچ نیازی نیست برای معنی تزکیه دچار پر حرفی های سطحی شویم؛ تزکیه یعنی آماده کردن درون برای مدیریت غرایز بوسیله فطرت. ذکر اسم خدا: انسان برای تزکیه، یک «فیلتر و صافی» دارد: باید هر کار و عمل را با اسم خدا؛ با «بسم الله» شروع کند، به محض گفتن آن معلوم خواهد شد که این عمل صرفاً غریزی است یا با مدیریت فطرت. زیرا انسان نمی تواند جرم، جنایت، هرزه گری را با بسم الله شروع کند. و این صافی مانند هر فیلتر نیازمند شستشو و پاک کردن است و حتی نیازمند تعویض است که روزانه با پنج نماز انجام می یابد و الّا ستمگران کربلا با نام خدا امام حسین علیه السلام را شهید کردند. «أَقِمِ الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ». و اگر کسی کارهایش را با نام خدا شروع کند و نماز هم بخواند باز هم مرتکب جرم و بزه شود، او «شقی» است بل «اَشقی» است. پس نماز نیز نیازمند یک پشتوانه است تا اثر خود را از دست ندهد و آن دعا است که حضرت زکریا می گوید: «وَ لَمْ أَكُنْ بِدُعائِكَ رَبِّ شَقِيًّا»: پروردگارا، من بر دعای تو شقی نبوده و نیستم. یعنی تارک دعا دچار شقاوت است. کسی نمی تواند اهل تزکیه باشد مگر اهل ذکر نام خدا باشد، و کسی نمی تواند اهل ذکر نام خدا باشد مگر اهل نماز باشد، و کسی نمی تواند اهل نماز باشد مگر اهل دعا باشد. و لذا امام سجاد علیه السلام هم، علوم انسانی را در صحیفۀ سجادیه در قالب دعا آورده است. دعا بالاترین و باز کننده ترین راه به سوی خدا، و صاف کننده ترین عامل مسیر زندگی در جهت اقتضاهای فطرت است. اگر نماز ستون دین است، دعا عین دین است. محی الدین اسپانیائی (این بزرگ مأمور کابالیسم که مأموریتش فرسودن و پوسانیدن جامعه اسلامی از درون بود، تا جبهۀ جنگ های صلیبی از طرف اسپانیا در غرب مدیترانه و از جانب دیگر دول اروپائی از جانب شرق مدیترانه، دمار از مسلمانان در آورند و به خاک مذلت بنشانند) در فصوص، مسلمانان را از دعا باز می دارد و مولوی که جانشین او در خانقاه قونیه گشت می گوید: من گروهی می شناسم زِ اولیا که دهن شان بسته باشد از دعا اما قرآن می گوید تارک دعا شقی است. و حضرت ابراهیم می گوید: «وَ أَدْعُوا رَبِّي عَسى‏ أَلاَّ أَكُونَ بِدُعاءِ رَبِّي شَقِيًّا». @tebyan314
حسد؟ یا غیرت؟ اجازه بدهید از نو تکرار کنیم که: مشکل غربی ها و علوم انسانی غربی در «انسان شناسی» است. اگر انسان، حیوان است گر چه با پسوند متکامل، پس هیچ معنائی برای «غیرت» نمی ماند مگر «حسادت»؛ برای غیرت مرد دربارۀ همسرش هیچ علتی یافت نمی شود مگر حسادت. اما امروز محافل علمی غرب (و در همۀ جهان) به شدت در بن‌بست و بلاتکلیفی مانده و دربارۀ خانواده و غیرت، مات و مبهوت مانده است؛ هیچ نسخه ای به عنوان راه حل ارائه نمی دهد: اگر غیرت همان حسادت است باید ریشه کن شود زیرا حسادت یک انگیزش منفور، محکوم و غیر انسانی است. و از جانب دیگر در عرصۀ عینی جامعه هر چه غیرت ضعیف و لاغر می شود، جامعه دچار بیماری های گوناگون می گردد که کوچکترین آن ها متلاشی شدن نهاد خانواده است که منشأ فسادهای اجتماعی، اضطراب درونی افراد، عدم بهره مندی از زندگی با وجود امکانات گسترده و…، و…. کلید طلائی: در این جا باز می رسیم به کلید طلائی که انسان شناسی مکتب قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) در اختیار دانش و دانشمند قرار می دهد؛ می گوید: انسان دو روح دارد: روح غریزه و روح فطرت؛ منشأ حسادت روح غریزه است و منشأ غیرت روح فطرت است. حسادت و غیرت دو چیز مستقل، دو تحرک کاملاً جدا از همدیگر، با دو انگیزه کاملاً مستقل از هم. دقت فرمائید: در مواردی از این مجلدات به طور مکرر بحث و استدلال شده که منشأ خانواده، تاریخ، حقوق، هنجار و ناهنجار، اخلاق، زیباشناسی و زیباخواهی، هنر، حیاء و هر آنچه انسان دارد و حیوان فاقد آن است، روح فطرت است. بنده یک پرسش عینی، تجربی و محسوس را عنوان می کنم: آیا حسادت، بر علیه همۀ این امور که ناشی از فطرت می شوند، نیست؟ حسادت انگیزشی است که در جهت از هم پاشیدن خانواده، جامعه، تاریخ، حقوق، هنجار و ناهنجار، اخلاق، زیباشناسی و زیباخواهی، هنر و حیاء است. این حس می خواهد همۀ این ها را پایمال کند و می کند؛ هر جا یکی از این ها در سر راهش قرار گیرد آن را مضمحل می کند. اما غیرت، حافظ و پاسدار همۀ این امتیازات انسانی و نگهبان انسانیت است. حسادت بر علیه خوبی ها و غیرت بر له خوبی ها است. غیرت مدافع انسانیت است، اما حسادت غریزی ترین غریزۀ حیوانی است. عدم تشخیص ماهیت این دو و ناتوانی در شناخت ویژگی های این دو، زندگی انسان پیشرفته را آشفته تر و مضطرب تر از زندگی انسان های اولیه کرده است. آیا به راستی انسان بر ادامه این زندگی پر آشوب، پر استرس، پر از رقابت های غیر انسانی، پر جدال و پر جنگ آفریده شده است؟؟؟… کجروی های دانشمندان منشاء کجروی فرهنگ جامعه شده و این همه امکانات گستردۀ زندگی را برای مردم در نهایت تلخی قرار داده است در نتیجه علم به بن بست و «نمی دانم» رسیده و فرهنگ به دوزخ «انسان آزاری». می‌گویند: چرا در ایران که یک جامعه دیندار است، آمار طلاق در حد بالائی است؟ عرض می ‌کنم وقتی که «مرد قوام»ی را با نام جعلی «مرد سالاری» محکوم کردید، و «غیرت» را به «حسادت» معنی کردید. و این هر دو غلط و نادانی را به فرهنگ جامعه تحویل دادید نتیجه اش آمار بالای طلاق می شود. تقلید از نادانی غرب در انسان شناسی، همۀ اساتید و دانشجویان تان را فرا گرفته است، و حوزۀ علمیه نیز یا به «اخلاق اندرزی» و غیر علمی بسنده کرده و یا به مزخرفات یونانی و بودائی. و این سه نادانی در کنار هم از دانشگاه و حوزه به جامعه رفته و به فرهنگ مبدل می شود؛ علاوه بر صدا و سیما و مطبوعات، به ادبیات کوچه و خیابان کشیده شده نکوهش مرد قوامی با عنوان مرد سالاری و نکوهش غیرت با عنوان حسادت بر سر زبان هر زن و مرد افتاده است. از جهالت غیر از آثار جاهلانه چه انتظاری دارید!؟!؟! حتی جریان به جائی رسیده است که در نشریات اختصاصیِ «جدول کلمات متقاطع» نیز گاه می نویسد «رشک» باید در جوابش بنویسی «غیرت» و گاهی می نویسد «حسادت» باید در جوابش بنویسی «غیرت». و برعکس: هر جا که می نویسد غیرت باید در جوابش یا حسادت را بنویسی و یا رشک را. صریحاً عرض می کنم: نه دانشگاه شما دانشگاه اسلامی است (زیرا که نه شناخت درست از انسان دارد و نه تعریف درست) و نه حوزه علمیه به شناخت انسان و تعریف انسان، از متن قرآن و حدیث رسیده است. و خشت اول چون نهد معمار کج تا همه جای ابعاد زندگی و فرهنگ اجتماعی دیوارها کج خواهند رفت و می روند. @tebyan314
وقتی که «ولی فقیه» و رهبر جامعه می‌گوید: «علوم انسانی را اسلامی کنید»، دانشگاهیان به سه گروه تقسیم می شوند: ۱- گروهی می گویند: دین کجا و علم کجا، به گمان‌شان اسلام نیز دین فاقد علم مانند مسیحیت است. و حق دارند زیرا نه اطلاعی از مکتب اهل بیت دارند و نه حوزویان ما (که خود درمانده اند) چیزی به آنان داده اند. ۲- گروهی به اصل مسئله باور دارند و در مواردی کوششی نیز از خودشان نشان می دهند لیکن چون فاقد عقبۀ حوزوی هستند (که خود حوزه نیز فاقد انسان شناسی مکتب است) به جائی نمی رسند. ۳- گروه سوم به مصداق «المأمور معذور» برنامه هائی ارائه می دهند اما عقیم و سترون که هنوز هم هیچ فایده ای نداده است. اما حوزویان: تا یونانیات بر حوزه‌ حاکم است و اشخاص ارسطوئی یک سر و گردن بالاتر از مکتب گرایان معرفی می شوند و هر روز در صدا و سیما ملاصدرا تبلیغ می گردد و کسان دیگر، و به قول نسیم شمال «تا کلّه شیخ ما دبنگ است این قافله تا به حشر لنگ است». و از جانب دیگر مرتاضی‌گری و کهانت به عنوان عرفان به فکر طلاب قالب می شود - با این که در فقه می خوانند که کهانت گناه کبیره است - و اشخاص مرتاض و کاهن (که به درد هیچ جامعه ای نخورده اند) به عنوان نخبه های ایمانی و عرفانی معرفی شده و تبلیغ می شوند، به جائی نخواهیم رسید. آه ای قرآن که خودت گفته‌ای: «إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً» مهجور مانده‌ای و آه ای اهل‌بیت! (سلام الله علیکم)، حوزویان به نام مکتب شما به یونانیات (که خود غرب آنها را به بایگانی تاریخ انداخته) و به بودائیات (که خود هندیان آن را محکوم کرده اند) می‌پردازند و از این بیراهه رفتن چه کیفی هم می کنند و چه قدر به خود می بالند. @tebyan314
مَرد قوامی و مسئولیت پدر بودن آه ای انسان، ای مسلمان مؤمن، وقتی که صحیفه را می خوانی آن را با نگاه علمی بخوان؛ امام معصوم وقت خود، وقت فرزند معصوم خود امام باقر علیه السلام را در املاء این متن عظیم، صرفاً برای یاد دادن دعا صرف نکرده است گر چه اگر چنین هم بود خیلی ارزش داشت ارزش اساسی، اما صحیفه علم است در قالب دعا و دعا است در قالب علم. کجایند آنان که خود را انسان شناس، جامعه شناس، رابطه شناس، و سعادت شناس می دانند و در محافل علمی غرب و غربزده ها مدعی خدمت به انسان هستند و نمی بینند که امام سجاد، مَرد را مسئول نسل های بعدی خود می داند: «وَ ذُرِّيَّتِي‏». و از هر شرّی که نفس خودش را پاس می دارد ذریّه اش را نیز از همۀ آن ها پاس می دارد. شگفتا صحیفه چیست؟ و چه راه پرسعادت را در پیش روی انسان - فرد انسان و خانوادۀ انسان و جامعۀ انسان- قرار می دهد(!؟!) سران مدرنیته که افسار فکر و فرهنگ مردم را در دست گرفته اند به کجا می روند!؟! و انسان و جامعۀ انسانی را به کجا می برند!؟! و جالب تر این که امام علیه السلام این کلام علمی و نسخۀ حیاتی را با جملۀ «إِنَّكَ‏ عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ‏» به پایان می برد که ما را به جنبۀ آفرینشی و طبیعی بودن «مرد قوامی» و مسئولیت «پدر بودن» توجه می دهد. دیدیم که احساس مسئولیت در برابر ذریه و نسل های بعدی یکی از خصایل پیامبران است و لذا ریشه های این سخن امام را در قرآن شرح دادم. @tebyan314
شرح دعای ۲۴ صحیفه.pdf
551.5K
📝 شرح دعای ۲۴ صحیفه سجادیه دعا برای پدر و مادر بخشی از کتاب ارزشمند «انسان و علوم انسانی در صحیفه سجادیه» جلد ۶ 📖 @tebyan314
شرح دعای ۲۵ صحیفه.pdf
658.4K
📝 شرح دعای ۲۵ صحیفه سجادیه دعا برای فرزندان بخشی از کتاب ارزشمند «انسان و علوم انسانی در صحیفه سجادیه» جلد ۶ 📖 @tebyan314
چرا ابليس آفريده شد؟ اي كاش خداوند موجودي به نام ابليس را نمي آفريد، چه مي شد اگر اين موجود پليد اغواگر در زندگي انسان ها نبود و تاريخ بشر مسير صحيحی را طی مي كرد؟ آرزوهائي كه انسان ها گاهي درباره برخي از امور آفرينش دارند: مثلاً مي گويند: اي كاش درد و بيماري در اين جهان وجود نداشت، اي كاش پيري، دلهره، اضطراب به سراغ بشر نمي آمد، اي كاش… و اي كاش… مكتب قرآن و اهل بيت (علیهم السلام) مي گويد: همه اين آرزوها به جا است و بيجا نيست؛ فقط يك مسئله هست: «كانَ الْإِنْسانُ عَجُولاً» : انسان عجله مي كند وگرنه اين آروزها شدني است و خواهد شد. كي؟ و كجا؟ در بهشت. در بهشت نه ابليس و شيطان هست و نه درد و بيماري و نه پيري،نه دلهره و نه اضطراب. اما اين قبيل منفيات چرا در دنيا وجود دارند؟ چرا ابليس وجود دارد و انسان ها را اغوا مي كند؟ پاسخ: براي جواب اين پرسش بايد به پرسش ديگر بپردازيم: ادامه مطلب:👇 http://binesheno.com/جلسه-سوم-فلسفه-وجودی-ابلیس/ @tebyan314
از میان برداشتن مرز علم و دین اگر من توانسته باشم این مرز کهن و دیوار دیرین را از میان علم و دین بردارم بسی افتخار می‌کنم، دغدغه و نگرانیم این است که نتوانم این دیوار را (که ابلیس با تلبیس‌هایش آن را بوجود آورده و اسلام را مانند مسیحیت و بودائیات از علمیت ساقط کرده) از میان بردارم. در دهه ۶۰ زمانی که عده‌ای، مهندس بازرگان و گروهش را با عنوان «لیبرال» می کوبیدند و امروز خودشان لیبرال تر از بازرگان شده اند،[1] طلبه ای در حوزه، کتابی بر علیه بازرگان نوشت و صریحاً «دین علمی» را رد کرد. او می توانست سبک ویژۀ بازرگان را رد کند اما او دین علمی را از اصل و اساس رد کرد. و پس از وفات امام (ره) اوضاع چنان آلوده شد که دین شناس به کسی گفتند که خود را از هر علم منزّه بداند، حتی فقه را هم به چیزی نمی گرفتند. و رسماً و علناً و عملاً چنین شد که: شخص هر چه خرافی‌تر، هر چه ضدعلم‌تر، هر چه کهانت‌بازتر، همانقدر دین شناس‌تر. حتی شعر سعدی را که می گوید: عارف و صوفی همه طفلان رهند مرد اگر هست بجز عالم ربانی نیست را عوض کرده و گفتند: عالم و صوفی همه طفلان رهند[2] مرد اگر هست بجز عارف ربانی نیست و با این تحریف، از صدا و سیما نیز پخش کردند. می بینید که جوّ فکر و فرهنگ به کجا می‌رفت. یک باصطلاح استاد دانشگاه در بزرگداشت عراقی صوفی در تلویزیون سخن می‌گفت چنان با شعف و افتخار دربارۀ عشق به پسر اَمرد و خوشگل، سخنرانی می‌فرمود که دهنش کف کرده بود. اگر دین علمی نباشد بی‌تردید «دین جهلی» می شود. زیرا دین یا هر بینش دیگری، یا علمی است و یا جهلی، شق سومی وجود ندارد. قرآن هر فکر و عمل انسان را یا علم می داند و یا جهل. کافی است در قرآن به کلمۀ علم و مشتقاتش و کلمه جهل و مشتقاتش مراجعه کنید. آنگاه سرتاسر قرآن را مطالعه کنید آیا شقّ سومی پیدا می کنید-؟ سپس به دیگر متون اصلی دین مراجعه کنید آنهمه دعوت پیامبر و اهل بیت (صلوات الله علیهم) به دانش را مشاهده کنید ببینید آیا دین غیر علمی را می پذیرند؟ حتی از عامی ترین عوام می خواهند که حتی الامکان باورهای دینی شان را بر اساس و پایۀ فکری و علمی و استدلالی مبتنی کنند. اگر چیزی بنام کشف و شهود در بودائیت و نیز مسیحیت ارزش داشته باشد، در اسلام هیچ جایگاهی ندارد بل بعنوان کهانت و یا مقدمات کهانت رسماً تحریم شده است. اگر کهانت و باصطلاح کشف و شهود کارآئی داشت و به درد انسان می خورد، بومیان قارۀ آمریکا که سرآمد آن بودند اسیر مهاجران اروپائی نمی شدند. و جامعۀ بزرگ کهانت‌زدۀ هند مستعمرۀ انگلیسی ها نمی گشت. گاهی سخن از «عرفان های کاذب» به میان می آید گوئی در این میان «عرفان صادق» هم وجود دارد. در حالی که آنچه امروز عرفان نامیده می شود همگی یک سنخ و یک ماهیت دارند و همگی از نظر اسلام کهانت و حرام هستند. آن عرفان در اسلام هست که دقیقاً هم‌معنی و مترادف با کلمه «علم» باشد و فرق شان فقط در لفظ باشد، یعنی «علم» و «عرفان» دقیقاً دو لفظ مترادف و دارای یک معنی واحد هستند. چنین نیست که معرفت در اسلام به دو قسم تقسیم شود و گفته شود: معرفت علمی و معرفت عرفانی. علم قسمی از معرفت نیست بلکه عین معرفت است و بالعکس: معرفت، عین علم است نه مقسم آن. معرفت یعنی «شناخت» و در اسلام هیچ شناختی غیر از شناخت علمی وجود ندارد. گاهی کلمۀ علم را به معنی عالم بودن به کار می برند و این عرفان کذائی را نیز نوعی علم قلمداد می کنند یعنی علم را مقسم قرار می دهند. اما در بینش اسلام، علم دقیقتر و با چهارچوبه‌تر از آن است که این عرفان کذائی در آن بگنجد. این علم نیست بازی با جهل است؛ بازی با برخی الفاظ و مفاهیم و در مرحله بعدی کهانت است. این عرفان، تلبیس ابلیس است که برای هر چیز ناب و صحیح، یک چیز بدلی درست کرده اینهم دین بدلی و کابالیسم است. مکتب قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) علم است، علم محض و به هیچ چیز غیر علمی اذن ورود نمی دهد. البته باطل شیرین است و هیچ باطلی شیرین تر از این عرفان نیست که «الباطل حلوٌ و الحقُ مرّ». جامعه‌هائی که اینگونه کهانتها و عرفانها را کنار گذاشتند، دستکم در مسیر تمدن غریزی پیش رفتند اما جامعه‌های عرفان‌زده از همه چیز باز مانده اند. میان علم و دین هیچ مرزی وجود ندارد؛ علم صحیح عین دین است و دین عین علم صحیح است. به چه وضعی دچار شده ایم که پرهیز و فرار از علم، عین دین شده است؟!؟! _______________________________ [1] بازرگان لیبرال، بانک های خصوصی را ملّی و مصادره کرد، اینان از نو آنها را تأسیس کردند. و همگان می بینند که اینان راه و روش مکتبی مقام معظم رهبری را بر نمی تابند. [2] توجه نمی کردند که صوفی و عارف هر دو یکی هستند؛ نفی تصوف نفی همین عرفان است. @tebyan314
داشته های فرزند از دیدگاه والدین پدر یا مادر، کدام فرزند را آرزو کند؟ چه ویژگی هایی را برای فرزندش بخواهد؟ دعای ۲۵ صحیفه سجادیه ۱- در زمان والدین بماند و نمیرد. ۲- پس از والدین نیز عمر طولانی داشته باشد. ۳- برای والدین، صالح باشد. ۴- والدین از وجود، رفتار، و فعالیت او بهره مند شوند. ۵- پرورش یابد و دچار ضعف نباشد. ۶- صحت بدن داشته باشد. ۷- دین صحیح داشته باشد. ۸- دارای خُلق های درونی مثبت باشد. ۹- عافیت نفس، (سلامت روانی) داشته باشد. ۱۰- به دست والدین، فراخی روزی داشته باشد. ویژگی های دینی عملی و اجتماعی ده ویژگی بالا، در «رابطۀ فرزند و والدین» بود. سپس چهار ویژگی دینی عملی و اجتماعی برای فرزند (به اصطلاح) ایده آل، می شمارد: ۱- سامع و اهل شنیدن شود و روح شنوا داشته باشد؛ دچار بیماری «خودبسندگی فکری» نباشد؛ از افکار دیگران استفاده کند، به ویژه نسبت به نبوت و شریعت، گوش شنوا داشته باشد که: ۲- مطیعین لک: از پیام های نبوت و دستورات خدا پیروی کند؛ دچار بیماری «بی نیازی از دین» نگردد. ۳- دوستان خدا را دوست داشته باشد؛ دچار بیماری «رمیدن از مؤمنان» نباشد. ۴- دشمنان خدا را دشمن بداند و نسبت به آنان بغض داشته باشد؛ لیبرال و بی غیرت نباشد، که بی‌غیرتی و لیبرال بودن، بیماری عمیق است که انسانیت انسان را از بین می برد. انسانیت انسان وقتی محفوظ می ماند که به طور متعادل هم جاذبه داشته باشد و هم دافعه. امروز لیبرالیسم در غرب، پدر را از لذایذ و زیبائی های فرزند داشتن محروم کرده و فرزند را نیز از لذایذ و زیبائی های پدر داشتن محروم کرده است. @tebyan314
چه کسی بهتر میتواند موحّد و خداشناس و خداترس باشد؟ عابد عوام؟ زاهد صوفی؟ ارسطوئیان؟ آنان که خودشان را عارف می‌نامند و در هپروت پرواز میکنند؟ و …؟ پاسخ این پرسش بزرگ را که در رأس همۀ پرسشها قرار دارد، از قرآن بشنوید: أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ ثَمَراتٍ مُخْتَلِفاً أَلْوانُها وَ مِنَ الْجِبالِ جُدَدٌ بيضٌ وَ حُمْرٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُها وَ غَرابيبُ سُودٌ- وَ مِنَ النَّاسِ وَ الدَّوَابِّ وَ الْأَنْعامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ كَذلِكَ إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ إِنَّ اللَّهَ عَزيزٌ غَفُورٌ. آسمان‌شناسان و کیهان‌شناسان، آب‌شناسان و باران‌شناسان، گیاه‌شناسان و میوه‌شناسان، کوه‌شناسان و زمین‌شناسان، خاک‌شناسان و صخره‌شناسان، رنگ‌شناسان که چرائی رنگ خاکها و صخره‌ها را می‌شناسند، به ویژه «غرابیب»شناسان یعنی کسانی که رگه‌های خاک و سنگ را میشناسند و چرائی رگۀ سیاه را در می‌یابند؛ به اینان می گوید: علماء. و می گوید: إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ، نه آن کسی که خیالبافی‌های خود را عرفان نامیده است. و با لفظ «انّما» می گوید: این است و جز این نیست. اما مگر ما به خود می‌آئیم!؟! خداشناسی را بر خلاف سرتاسر قرآن از عرصۀ تجربیات بیرون رانده‌ایم و آن را به طور دربست در اختیار یونان‌زدگان و بودائیات قرار داده‌ایم به حدی که هیچ محقق تجربی اجازۀ سخن گفتن در توحید و خداشناسی ندارد. ارسطوئیان نگون‌بخت، صدرائیان ره گم کرده که آبخورشان یونان و دینشان، دین یونانی است غربزده نیستند اما اگر یک دانشمند علوم تجربی قدرت خدا و توحید خدا را در فرمولها و قوانین مسلم علمی نشان دهد که عین راه و منطق قرآن است، غربزده می شود!!! واژۀ «انّما» که معنی فارسی آن «این است و جز این نیست»، یک چیز را اثبات می کند و یک چیز را نفی می کند که در اصطلاح ادبی آن را «حرف انحصار» می نامند؛ می گوید: فقط و فقط علما از خدا می‌ترسند و غیر از علما کسی از خدا نمی‌ترسد. آیا این همه مردم مؤمن که از علما نیستند هیچ ترسی از خدا ندارند؟ پس روشن است که آن چه نفی میشود مردم مؤمن که عالم نیستند، نمیباشد. بلکه قرآن همین گرفتاری ما را در نظر دارد که علم و دانش را کنار گذاشته و به تخیلات یونانی و کشف و شهود بودائی چسبیده‌ایم، انّما می گوید: فقط و فقط در خداشناسی، طریق و روش علمی را باید پیمود نه روش تخیل یا کشف و شهود را. آیا غیر از این معنائی برای آیه می‌یابید؟ نصّ قرآن به روشنی خداشناسی این عارفان را از ریشه و اساس رد میکند و میگوید راه فقط راه علم است و بس و هر کسی به نسبتی با راه علم آشنا است: آن کشاورز بیسواد با اندیشه در رشته کاری و تخصص خودش می تواند خداشناس و خداترس باشد و همچنین… تا برسد به اندیشمند عمیق‌نگر در علوم تجربی. ادامه مطلب: https://binesheno.com/چه-کسی-بهتر-می-تواند-موحد-و-خداشناس-و-خد/ @tebyan314
قابل توجه سازشکاران: شاخص ترین رفتاری که انسان را از رضوان خدا دور و سزاوار سخط خدا می کند، سازشکاری‌ای است که با هزینه‌ای از دین باشد؛ که میفرماید: «ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لِلَّذينَ كَرِهُوا ما نَزَّلَ اللَّهُ سَنُطيعُكُمْ في‏ بَعْضِ الْأَمْرِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِسْرارَهُم»: این به خاطر آن است که آنان به کسانی که دین نازل شده از جانب خدا را نمی‌پذیرند، گفتند: «ما در بعضی از امور از شما پیروی می کنیم» در حالی که خداوند پنهانکاری آنان را می داند. و با فاصلۀ یک آیه می فرماید: «ذلِكَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا ما أَسْخَطَ اللَّهَ وَ كَرِهُوا رِضْوانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ»: این به خاطر آن است که آنان از آنچه موجب سخط خداوند است پیروی کردند، و آنچه را که موجب رضوان خدا است نپسندیدند. از این رو خداوند اعمالشان را پوک کرد. آنان که به دین عمل می کنند اما برای سازگاری با غیر مسلمانان، بخشی یا بخش‌هائی؛ گوشه‌ای یا گوشه‌هائی از دین را وا می گذارند، عملهای خوبشان نیز پوک، بی مغز و بی فایده می شود. یکی از مشکلات بزرگ امروز ما این است که برای سازگاری با فرهنگ مدرنیته، گوشه هائی از دین را نادیده می گیریم، یا مخفی می کنیم که مبادا برای سردمداران مدرنیته (این ترویج‌کنندگان همجنس‌بازی) خوش نیاید. توجه نمیکنیم که این رفتار ما موجب میشود که سزاوار سخط خدا شویم و اعمال نیک‌مان نیز پوک شود. https://binesheno.com @tebyan314
امام سجاد و اُمانیسم وَ اشْغَلْهُ عَنَّا بِبَعْضِ أَعْدَائِك‏؛ یک شخص لیبرال وقتی که با این جملۀ امام روبه رو می شود با خود میگوید: چرا امام از خدا نمی خواهد که شر شیطان را از همگان بر طرف کند و می گوید او را به برخی از بشرها مشغول کن-؟! آیا امام یک فرد انسان دوست نیست؟! اما امام علیه السلام «انسانیت دوست» است، نه «انسان دوست». او انسان منهای انسانیت را انسان نمی داند، بشر می داند. و برای بشرِ منهای انسانیت، حق و حقوقی قائل نیست. مکتب قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) به همۀ مخلوقات خدا ارزش و اهمیت وافری قائل است، هر شیئ را یک «آیه» می داند؛ یک سوسک، مورچه، بلکه از میکروب و ویروس گرفته تا کل کرۀ زمین، منظومه ها و کهکشان ها و… و…، هر کدام را یک آیه خدا می داند. و برای هر جانداری حق و حقوقی قائل است. اما برای بشری که فاقد انسانیت است هیچ حق و حقوقی قائل نیست. زیرا وجود چنین شخصی را «فساد محض» می داند که هیچ نقش مثبتی حتی در حدّ مار و عقرب، در نظام جهان ندارد بل تباهی آور است و در نظام محیط طبیعی و اجتماعی ایجاد خلل می کند:  «سَعى‏ فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فيها وَ يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الْفَسادَ»: می کوشد که در زمین فساد کند و نسل (جانداران و انسان) و گیاهان را تباه کند، و خداوند فساد را دوست ندارد. بدیهی است وقتی که خدا فساد را دوست ندارد، فسادگر و تباه کننده را هرگز دوست ندارد. و وقتی که خداوند او را دوست ندارد پس امام سجاد (علیه السلام) چگونه می تواند او را دوست بدارد. بدنبال آیۀ مذکور می فرماید:  «وَ إِذا قيلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَ لَبِئْسَ الْمِهادُ»: و هنگامی که به او گفته شود از خدا پروا کن- و به تباهی نسل و گیاه نپرداز- روحیه «گردنکش ناهنجار گرائی» او را فرا می گیرد، پس دوزخ سزای اوست، و چه فرجام بدی است دوزخ. لغت: مهاد- از مهد- به معنی: آمادگی، آماده کردن، و آماده شده؛ فراهم آمدن.- اشاره به این است که چنین شخصی خودش دوزخ را برای خود فراهم می آورد. این است که انسان یک موجود (باصطلاح) معمولی نیست، یا در مقام اشرف مخلوقات قرار می گیرد که خدا همه چیز جهان را برای او آفریده، و یا به مقام اسفل سافلین سقوط می کند که در این صورت بقدر یک مار و عقرب نیز حق و حقوقی ندارد. تنها یک حق دارد: هر کسی نمی تواند دربارۀ او، ناهنجاری ها و جرم هایش تصمیم گرفته و مجازاتش کند، این کار منحصر است به نظام قضائی جامعه تا با عدالت رفتار شود. اُمانیسم و تکلیف:  دوست داشتن مفسدان، دقیقاً از بین بردن حقوق دیگر انسان ها، جانداران و گیاهان است. پس اُمانیسم غربی در واقع «انسان دوستی» نیست بل دقیقاً «دشمنی با انسان» است. نکتۀ مهم این است که امانیسم نمی تواند خنثی باشد و هیچ ضرری بر انسان و نیز انسانیت نداشته باشد، با یک دقّت به خوبی روشن می شود که همۀ مفاسد مدرنیته یا از امانیسم ناشی می شوند و یا بوسیلۀ آن تقویت می شوند. شعار اُمانیست ها که می گویند «اول حقوق انسان را به او بده سپس از او تکلیف بخواه» عامیانه ترین و غیر علمی ترین سخن است که حقوق و تکلیف را با همدیگر و ضد همدیگر قرار می دهد در حالی که این دو یک حقیقت واحد هستند؛ حقوق هر انسانی تکلیف انسان های دیگر است و تکلیف هر انسانی حقوق انسان های دیگر است. و شگفت است عصر مدرنیته با همۀ ادعاهای علمی، این حقیقت را درک نمی کند و به «دوگانگی میان حق و تکلیف» باور دارد. منشأ این عدم درک، فرهنگ کلیسائی قرون وسطی است که اکثریت افراد جامعه را «مسلوب الحقوق» و در عین حال (مکلّف به تکالیف شاق و گسترده» می کرد و اقلیت را نیز مسلوب التکلیف و دارای همۀ حقوق می دانست. اعتراض بر این فرهنگ و رویگردانی از آن یک حقیقت و واقعیت واضح است لیکن همین اعتراض و انتقاد هنوز هم ناقص است. زیرا اساس «تفکیک حق و تکلیف از همدیگر» را محفوظ داشته، و اندیشه را به محور همان تفکیک و «دوگانگی» قرار داده است که مبنای فکر قرون وسطی بود. وقتی که پایه غلط باشد نتیجه هر چه باشد غلط خواهد بود؛ خواه به محور «تقدّم تکلیف بر حقوق» باشد و خواه به محور «تقدم حقوق بر تکلیف». و هر دو غلط است خواه گزینۀ قرون وسطی باشد و خواه گزینۀ امانیسم مدرنیته. و لذا در امروز جهان، بزرگ جلاّدان و قتل‌عام کنندگان، و بزرگ خونخواران جهان، غربیان اُمانیست هستند، که هیچ حقی برای جامعه های دیگر قائل نیستند و تنها از آنها تکلیف میخواهند. @tebyan314 https://binesheno.com
چرا رشته علمی مستقل به نام «انسان‌شناسی» وجود ندارد؟ قبل از ورود به مطلب، می‌خواهم یک پرسش را باصطلاح با تیتری درشت فراز کنم:  چرا عرصۀ علوم انسانی غرب فاقد علمی بنام «انسان شناسی» است؟ چرا دانشگاه و دانشکدۀ روان شناسی دارند، دانشگاه و دانشکده جامعه‌شناسی دارند و جامعه‌شناسی را طوری باد کرده و آماسانیده‌اند که همۀ علوم انسانی را در برگرفته-؟ اما نه دانشگاه انسان شناسی دارند و نه دانشکدۀ انسان شناسی؟! چرا در میان رشته‌های رسمی علوم انسانی، علمی مستقل بنام «رشتۀ انسان شناسی» وجود ندارد؟! آیا روان انسان قابل شناخت و واجب البیان است اما خود انسان نباید شناخته شود و نباید بیان گردد-؟!-؟! چرا؟ اگر در شناخت انسان، به زیست شناسی، فسیل شناسی و آثار شناسی (و بدتر از همه) اصل قرار دادن زندگی قبایل وحشی بیچاره، بسنده کرده‌اند- که کرده‌اند- چرا در روان شناسی و جامعه شناسی به آنها بسنده نکردند و بنای علوم مستقل را گذاشتند-؟-؟ ادامه مطلب:👇 https://binesheno.com/چرا-رشته-علمی-مستقل-بنام-انسان-شناسی-وج/ @tebyan314
بازماندن شیطان از کاری، به دلیل اشتغال به کار دیگر ✅ هیچ موجودی (غیر از خدا) مجرد از زمان و مکان نیست ✅ نسبیت زمان و مکان ✅ نسبیت زمان در قرآن ✅ نسبیت زمان در حدیث ✅ فیزیک و نسبیت زمان ✅ امام سجاد و اُمانیسم ✅ امام سجاد و لیبرالیسم ✅ خداوند برخی از بشرها را دشمن میدارد ✅ چیستی شخصیت ✅ روی و پشت شیطان - چیستی شیطان ✅ ایمان شیطان ✅ شیطان گزینش می کند ادامه مطلب:👇 https://binesheno.com/بخش-چهارم-بازماندن-شیطان-از-کاری،-بدلی/ @tebyan314
آیا دعای امام سجاد دربارۀ اهل ولایت، مستجاب شده؟ 🌿 ✅ مکر و کید ✅ روح غریزه و روح فطرت ✅ مکر سیئ اساسی ترین پایه کابالیسم ✅ عقل و شیطنت ✅ انسان شناسی: انسان و عجله ✅ آخرالزمان 🌿 می گوئیم: بلی مستجاب شده است؛ دعای امام معصوم هرگز ردّ نمی شود. بویژه این استجابت را امروز با وضوح کامل می بینیم؛ آنان که در سن و سال من هستند می دانند: زمانی این جامعۀ جهانی پر شده بود از «ایسم» ها، هیاهوی ایسم ها محفل ها و مراکز علمی را پر کرده و گوش ها را کر می کرد و قلب ها را بشدت مشغول، و اندیشه ها را بشدت مغشوش می کرد. امروز همگی پوست و پلاز خود را جمع کرده و از دور خارج شده اند؛ نه مارکسیسم عرض اندامی دارد و نه هگلیسم و نه آن صدها ایسم دیگر. اگر در یک محفل علمی از آنها سخن به میان آید، یا شبیه خاطره سرائی است ویا در بستر «شناخت شناسی» و تفکر شناسی است، نه به عنوان یک نسخۀ علمی برای مدیریت جامعۀ جهانی بشر. مکتب بی مکتبیِ لیبرالیسم نیز با تمام وضوح ثبوتاً و اثباتاً نشان داد که عاجز تر از آن است بتواند جامعۀ جهانی را اداره کند. آنچه در این بین سر زنده و بالنده مانده است مکتب «امام سجاد» است؛ مکتب تشیع. چشم فکری و اندیشه ای جهان به این مکتب دوخته شده است و همۀ متفکران منتظرند که این مکتب چه می کند و چه خواهد کرد. اندیشمندان جهان در این باره سه گروه هستند: ۱- منتظران بی‌طرف که در انتظار هستند و داوری نمی کنند. ۲- معتقدان و دوستان این مکتب که هم به موفقیت آن و هم به توان مدیریتی آن باور دارند. ۳- معتقدانی که به آن و حقانیتش کاملاً باور دارند، اما در صدد پیشگیری و مبارزه با آن، هستند (کابالیست ها). اینان تصمیم جدی دارند که «بر پایه همان بنیانی که ابلیس نهاده (و به طور دانسته و عالمانه در برابر حق «تمرّد» کرد) به طور دانسته در برابر این حق و حقانیت، تمرد کنند. لیکن این بار «وقت» شان به پایان رسیده زیرا تا «وقت معین» به این برنامۀ ابلیس مهلت داده شده بود: «قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْني‏ إِلى‏ يَوْمِ يُبْعَثُونَ- قالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرينَ- إِلى‏ يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ»: ابلیس گفت: پروردگارم مرا تا روز قیامت مهلت بده- خدا گفت: تو از مهلت داده شدگانی- (نه تا قیامت بل) تا روز و زمان معیّن. ابلیس دو بار از خداوند مهلت خواسته است و در هر دو پایان مهلت خود را روز قیامت، عنوان کرده است. یک بار همین است که در این آیه می بینیم، و خداوند خواستۀ او را تا قیامت نپذیرفته، بل تا زمان معینی پذیرفته است. مراد ابلیس در این خواسته تداوم دولتش بود. و در خواستۀ دیگر از خدا خواسته که او را تا روز قیامت حیات و زندگی بدهد، و این خواسته اش مقبول شده است: «قالَ أَنْظِرْني‏ إِلى‏ يَوْمِ يُبْعَثُونَ- قالَ إِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرينَ»: ابلیس گفت: مرا تا روز قیامت مهلت ده- خدا گفت: تو از مهلت داده شدگانی. از زمان قابیل تا آن وقت معین، غلبه و سلطه بر جامعۀ جهانی، با فرهنگ و بینش ابلیسی (کابالیسم= قابیلیسم) است. و از آن وقت معین تا آخر عمر کرۀ زمین، غلبه و سلطه با فرهنگ و بینش حق (تشیع حقیقی) خواهد بود. امام صادق عليه السلام فرمود: «مَا زَالَ مُنْذُ خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ دَوْلَةٌ لِلَّهِ وَ دَوْلَةٌ لِإِبْلِيسَ فَأَيْنَ دَوْلَةُ اللَّهِ أَمَا هُوَ قَائِمٌ وَاحِدٌ»: از زمانی که خداوند آدم را آفرید (مقرر است) دولتی برای اللّه باشد و دولتی برای ابلیس. و کو دولت اللّه؟ بدانید دولت اللّه (به وسیلۀ) قائم واحد خواهد بود. امام باقر عليه السلام در تفسیر آیه «جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِل» فرمود: «إِذَا قَامَ الْقَائِمُ (عَلَيْهِ السَّلَام) ذَهَبَتْ دَوْلَةُ الْبَاطِلِ»: وقتی که قائم (عجل الله تعالی فرجه) قیام کند دولت باطل از بین می رود. ادامه مطلب:👇  https://binesheno.com/بخش-سوم-مکر-و-کید،-روح-غریزه-و-روح-فطرت/ @tebyan314
شیعه شناسی غرب مراکزی در اروپا و آمریکا تأسیس شده و با فعالیت های به ظاهر علمی و در واقع سیاسی تحت عنوان «شیعه شناسی» به ساختن تاریخ جعلی و تعیین آبشخورهای جعلی برای شیعه دوازده امامی مشغول هستند. پس از مرگ هانری کربن - این موفقترین جاسوس غرب در ایران - عده ای ایرانی در داخل و در اروپا راه او را دنبال کردند و می کنند البته با نوعی ویرایش تا بتوانند با شرایط امروزی و پس از انقلاب ایران نیز سمّ خود را به مغز ایرانیان نفوذ دهند. عنوان کتاب شایگان را ببینید: «هانری کربن آفاق تفکر معنوی در اسلام ایرانی». آیا تشیع «اسلام ایرانی» است؟! پیش از آنکه ایران شیعه شود آنهمه شیعیان دوازده امامی حجاز، مراکش، مصر، لبنان، سوریه، ترکیه، عراق و… چه بودند؟ آیا عدم بودند!؟ همچنین کتاب خود کربن با عنوان «چشم اندازهای معنوی و فلسفی اسلام ایرانی» که با ترجمه انشاء الله رحمتی منتشر شده است. نمونۀ دیگر، کارهای مادلونگ و کالبرگ است که مدرسی طباطبائی و چند نفر همکارش در آمریکا نشسته پیرو و مبلغ او هستند و می کوشند با فراز کردن و درهم آمیختن فرقه هائی که در طول تاریخ از تشیع مطرود و دور انداخته شده اند، تشیع ولائی ما را (که به وجود آورندۀ انقلاب اسلامی است؛ انقلابی که بینی مستکبرین را تا به امروز به خاک مالیده) به نوعی «غلّو» متهم کرده و باورهای مردم به آن را سست کنند تا خدمتی به جهان کابالیسم کرده باشند. مرکز استراسبورگ در این باره فعالیت دیرینی را ادامه می دهد؛ آنهمه آثار صوفیان و محی‌الدین را چاپ کرده و در میان مسلمانان بویژه شیعیان پخش کرده و می کند. دکتر حسین نصر در غرب به فعالیت مشغول و فرقۀ «مریمیّه» را تأسیس کرده است. آقای انصاریان نیز در غرب به کار مشغول است. آقایان جویا جهانبخش و محمد کاظم رحمتی نیز در غرب به غمخواری شیعه پرداخته و می کوشند به ما گوشزد کنند که عقایدمان را اصلاح کرده و به اعتدال برگردیم. هاینتس هالم کتاب «غنوصیان در اسلام» را نوشته است. همۀ این جریان ها در یک چیز مشترک هستند: می کوشند با فراز کردن فرقه های کوچکی که در طول تاریخ شیعه دچار غلوّ شده و از عرصۀ شیعه ولائی مطرود شده اند، شیعه را از ولایت دور کنند. می کوشند باور به ولایت را مصداق غلوّ جلوه دهند. زیرا ضربۀ ولایت بر کابالیسم جهانی بس محکم و کوبنده بوده است. @tebyan314
عنوان مقاله : جامعه‌شناسی انتخابات نویسنده : آیت‌الله مرتضی رضوی 📝 بسم الله الرحمن الرحیم دموکراسی چیست؟ رابطۀ ماهوی آن با ماهیت انسان چیست؟ آیا دموکراسی عامل سعادت و رشد انسانیت انسان است یا بر علیه آن؟-؟ کدام شکل از دموکراسی ها بهتر است؟ سرگذشت و تاریخ دموکراسی در عینیت تاریخ چگونه بوده است؟ و پرسش های علمی دیگر... در این مقاله کاری با مسائل فوق ندارم تنها یک جمله می گویم: تردیدی نیست که نظام امامتی با نظام دموکراسی فرق اساسی و ماهوی دارد. لینک ادامه مطلب:👇 https://binesheno.com/جامعه-شناسی-انتخابات/ @tebyan314
سدّ و صدّ 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 در ادبیات قرآن هم سدّ هست و هم صدّ؛ ایجاد سد در برابر عقل، آن خطر را ندارد که ایجاد صدّ دارد و اساساً کار ابلیس و کابالیسم سد کردن نیست، صدّ کردن است. اگر آب در پشت سد جمع شود بالاخره روزی آن را شکسته و جاری می شود. اما اگر در مسیر آن صدّی به وجود آید می تواند تا ابد در بستر انحرافی جاری شود؛ صد یعنی بستن بستر و مجرای اصلی و به جریان انداختن آب در مسیر انحرافی یعنی همان که در اصطلاح میگویند سد انحرافی. اگر در مقابل جریان فکری جامعه، سدی ساخته شود، هیمنۀ اندیشه در پشت آن انباشته شده و آن را در هم می‌شکند. و این صدّ است که برنامۀ اساسی ابلیس است. در قرآن حدود ۴۲ مورد در نکوهش صدّ و رفتار صدّآمیز آمده که همگی در امور اجتماعی هستند در حالی که از واژه سد حدود ۶ مورد آمده که دو مورد آن «قول سدید = سخن استوار» است که در ستودگی است و سه مورد آن دربارۀ سد ذوالقرنین است که به سد فیزیکی ناظر است نه سد فکری و اندیشه‌ای، یک مورد آن نیز به روان‌شناسی گنهکاران مربوط است که در اثر اعمالشان از یافتن حقایق باز می مانند. و باصطلاح، قرآن و پیامبر و آلش (صلی الله علیهم) برای انسان و امور فکری و اجتماعی و فرهنگی انسان، از سد نمی ترسند بلکه از صد می ترسند؛ از دین انحرافی، اندیشه انحرافی، استدلال انحرافی، از توجیه و توجیهات، می‌ترسند. @tebyan314
مصائد شیطان و صولت سلطان دو عنصر بزرگ که در چگونگی ماهیت جامعه، تعیین کننده هستند: دو عنصر و دو عامل، مؤثرترین و در عین حال نشانگر ماهیت جامعه هستند؛ که امام (سجاد علیه السلام) از آنها با «مصائد شیطان» و «صولة سلطان» نام برده و از میان آسیب ها این دو را بیشتر فراز می کند. جامعۀ بد و غیر انسانی ویژگی‌هایی دارد، از جمله: 👌 بر اساس خواسته های غریزه، نظام می یابد که شیطان همیشه بر این نظام ترغیب و تشویق کرده و انسان را به آن می کشاند. ابلیس و شیاطین کاری ندارند مگر مسلط کردن اقتضاهای غریزی بر انسان. و سرکوب کردن اقتضاهای روح فطرت. در تعاطی میان فرد و جامعه، ابلیس کارش را از افراد و انگیزش غریزۀ افراد شروع می کند. و این «مصائد شیطان» است. و در تعاطی میان جامعه و فرد، کارش را از دولت شروع می کند. زیرا دولت، نماد و نمایندۀ جامعه است. که امام علی عليه السلام فرمود: «النَّاسُ بِأُمَرَائِهِمْ أَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبَائِهِم»: مردم به امیران شان شبیه ترند تا به پدران شان. و امام سجاد عليه السلام در این دعا از خدا می خواهد که جامعۀ تشیع از صولت سلطان که همان صولت جامعه است، در امان بماند: «وَ مَرَارَةَ صَوْلَةِ السُّلْطَان». بویژه اگر «مرارة» را با کسرۀ حرف «م» قرائت کنیم به معنی «نفوذ دادن» و «همراه و همسو کردن با خود» می شود، که دولت، امور فرهنگی را آن طور که مورد نظر خودش است در جامعه نفوذ داده، و جامعه را با خود همراه و همسو کند. و امیرالمنین علیه السلام، این دو عنصر و عامل بزرگ را در یک جمله آورده است: «إِنَّمَا النَّاسُ مَعَ الْمُلُوكِ وَ الدُّنْيَا إِلَّا مَنْ عَصَمَ اللَّهُ»: این است و جز این نیست که مردم همراه ملوک و دنیا هستند، مگر کسانی که خداوند حفظ شان کند. و امام سجاد عليه السلام از خدا می خواهد که شیعیان مشمول همین حفاظت الهی باشند. دنیا و دنیا گرائی یعنی پیروی از اقتضاهای غریزی محض و بی اعتنائی به اقتضاهای روح فطرت. و اگر دولت در قالب و ماهیت امامت باشد، تعامل و تعاطی فرد با جامعه، (تربیت، هدایت، اصلاح و مدیریت) را از فرد بر اساس اقتضاهای روح فطرت، بدون سرکوبی روح غریزه، شروع کرده و انجام می دهد. و در تعاطی جامعه با فرد، نظام اجتماعی؛ حقوق و فرهنگ را بر اساس همان اقتضاها مبتنی می کند. غریزه گرائی افراد، و غریزه گرائی دولت، دو نشانۀ جامعۀ کابالیسم است. فطرت گرائی افراد و فطرت گرائی دولت، دو نشانۀ بارز «امّت سعادتمند» است. @tebyan314
عجله عجول بودن دو نوع است: عجول بودن آفرینشی. و عجول بودن در رفتار انسانی. این که انسان در آفرینش خود، یک موجود عجول آفریده شده، عیبی یا نکوهیدگی‌ای برای او نیست. و آیه های «خُلِقَ الْإِنْسانُ مِنْ عَجَلً» و «كانَ الْإِنْسانُ عَجُولاً» در مقام نکوهش نیستند بلکه در مقام «انسان شناسی» هستند. حتی اشرف المرسلین (صلی الله علیه و آله) نیز این نوع عجله را داشت که قرآن می گوید «وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضى‏ إِلَيْكَ وَحْيُهُ». و در رابطه با همین بحث ما می گوید: «فَلا تَعْجَلْ عَلَيْهِمْ إِنَّما نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا» در این آیه ها پیامبر معصومش را از گناه نهی نمی کند، بلکه او را به چشم انداز دورتر دعوت می کند. مانند آیه ۲ سورۀ طه «ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى»: قرآن را به تو نازل نکردیم که خودت را به مشقت شاق (طاقت فرسا) بیندازی. عجله برای پایان کابالیسم و برپائی جامعه مهدوی (عجّل الله تعالی فرجه) از این نوع است که نکوهیده نیست چنان که همیشه می گوئیم «عجّل الله تعالی فرجه». لابد خودمان عجله در این امر را دوست داریم که آن را نیز از خداوند می خواهیم. اما باید بدانیم که این کار خدا است و صبر خدا زیاد است؛ با این بینش تعجیل را بخواهیم، نه با دید و بینش در مقیاس بشری. تعجیل را بخواهیم. اما خودمان در عمل دچار این تعجیل نشویم که فرموده اند: «هَلَكَ الْمُسْتَعْجِلُون»: عجله کنندگان دربارۀ ظهور، هلاک می شوند. عجله موجب می شود که شخص بر خودش تلقی کند که امسال یا (مثلاً) دو سال بعد ظهور خواهد بود، و اگر این گونه تلقی ها را بر خود تکرار کند و ظهور واقع نشود اساس عقیده اش سست می گردد. انسان، انسان سالم در خیر خواهی عجول است، و این خصلت نکوهیده نیست، آنچه نکوهیده است «پای گذاشتن روی قانون علت و معلول» و «به هیچ انگاشتن نظام قدَرها و فرمول های آفرینش» در عمل است. عجول بودن در خیر خواهی خوب است اما قرآن دعوت می کند که این نیز باید متناسب با موضوع خود باشد، دربارۀ قیامت در چندین آیه سخن از ترک عجله آمده است، زیرا این موضوع چشم انداز بس بلند را لازم دارد. و همچنین دربارۀ پایان تاریخ کابالیسم و آغاز عصر حاکمیت حق، از پیامبرش می خواهد که به تناسب موضوع چشم اندازش را دراز مدت و بلند کند: «أَ لَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّياطينَ عَلَى الْكافِرينَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا- فَلا تَعْجَلْ عَلَيْهِمْ إِنَّما نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا»: آیا نمی بینی ما شیاطین را فرستاده ایم بر کافران که آنان را برانگیخته به هیجانات پر سرو صدا وادارند، انگیزش و هیجانات پر سرو صدای خاصی- پس بر آنان عجله مکن، زیرا ما می شماریم برای شان شمردن ویژه ای. @tebyan314
مقاله: فیزیک و کیهان شناسی پرسش: شما در کتاب «با دانشجویان فیزیک و کیهان شناسی» نظر هاوکینگ را دربارۀ «پیدایش از هیچ» یک بینش اختصاصی او دانسته اید در حالی که این بحث در علم فیزیک یک مبحث گسترده است و افراد کثیری از فیزیکدانان به محور آن بحث ها داشته اند و هیچ اختصاصی به هاوکینگ ندارد، و شما طوری تلقی کرده اید که این فقط هاوکینگ است که چنین سخنی را گفته و آن را نیز از مقالات و کتاب شما برداشت کرده است. جواب: اولاً من هم توجه دارم که مسئلۀ «پیدایش از هیچ» نظریۀ منحصر به هاوکینگ نیست. و ثانیاً می دانم که این نظریه تنها به «اصل پیدایش جهان» محدود نیست و در مسائل دامنه ای علم فیزیک نیز مطرح است. اما آن بحث ما در آن کتاب نه در «پیدایش جهان» است و نه در مسائل دامنۀ فیزیک، بلکه موضوع بحث ما «گسترش جهان» است دقت فرمائید: همگان به ویژه اهل فیزیک گسترش جهان را فقط در اثر انفجار عظیم بیگ بنگ می دانند و معتقد هستند که گسترش جهان صرفاً یک «انبساط» است که در اثر آن انفجار عظیم پیش می رود و جهان بزرگتر و بزرگتر می گردد. بنده عرض می کنم و عرض کرده ام: آن چیزی که منفجر شده هر چه باشد و با هر انباشتی از انرژی فرض شود و با هر تصور و تصویر ذهنی، هیچ تناسبی با «سرعت گسترش» که خود کیهان شناسان و اهل فیزیک آن را توضیح می دهند سازگار نیست؛ آقایان در برابر این سرعت عظیم گسترش چاره ای ندارند که هر روز به انباشت انرژی در آن «شیئ منفجر شده» بیفزایند و خودشان را از تنظیم معادله و محاسبه میان این «سرعت» و آن «انباشت انرژی» راحت کنند. من با این که آن انفجار عظیم را- با استخراج از آیات و احادیث- مسلّم می دانم، می گویم: گسترش جهان تنها در اثر آن انفجار نیست؛ جهان می خورد و بزرگ می شود؛ گسترش جهان انبساطی نیست، بادکنکی نیست. پیش از بیگ بنگ نیز جهان می خورد و بزرگ می شد. و عرض می کنم: جهان قبل از این بیگ بنگ، شش مرحله را پشت سر گذاشته بود. ادامه مطلب:👇 https://binesheno.com/فیزیک-و-کیهان-شناسی/ @tebyan314
انواع رأی رأی بر چهار گونه است (خواه رأی دهنده آگاهانه رأی بدهد یا جاهلانه) که عبارتند از: ۱- رأی واقعی: اگر رأی دهنده بر اساس تشخیص خودش فرد مورد نظر (یا حزب مورد نظر) را سزاوار آن مسؤلیت بداند و رأی بدهد رأی او واقعی است. ۲- رأی تسامحی: کسی که هیچ اهمیتی به انتخابات قائل نیست با مسامحه رأی خواهد داد، و این عدم اهمیت بر سه گونه است: الف: به اصل نظامی که بر مدیریت جامعه حاکم است اعتقادی ندارد و انتخابات را یک بازیچه و باصطلاح فورمالیته می داند. چنین شخصی اگر رأی بدهد یک اقدام تسامحی است. ب: کسی که روحیه «لا ابالی گری» دارد رأیش را به پول یا پارتی خواهد فروخت. ج: فردی که فاقد فکر است و هیچ انگیزه‌ای در رأی دادن ندارد مگر اینکه دموکراسی او را هم آدم حساب کرده و در ردیف آدم ها قرار داده است. ۳- رأی فراری: در انتخابات ریاست جمهوری، نمایندگی پارلمان، عضویت شوراها، این تنها محبوبیت فرد منتخب نیست که او را موفق می کند بلکه عامل دیگری نیز وجود دارد که عبارت است از «نفرت مردم از رقیب». این عامل دوم با درصدی متفاوت در انتخابات ها مؤثر است؛ گاهی ده درصد، گاهی چهل درصد و حتی در مواردی به نود درصد هم می رسد؛ یعنی مردم برای اینکه فلانی انتخاب نشود به آن یکی رأی می دهند؛ و باصطلاح برای فرار از بدتر به بد رأی می دهند. پس فرد منتخب در بررسی هائی که در شناخت موقعیت اجتماعی خود می کند باید این درصد را نیز بررسی کند که چه تعداد از آرا به خاطر «بدتر نبودنش» به او داده شده نه برای «خوب بودن»اش. در اینصورت دچار توهم نمی شود و به بیماری خود‌بیش‌بینی مبتلا نمی شود و گرنه خودش، خودش را رسوا خواهد کرد، زیرا حس «خود شیدائی» وادارش می کند که ادعای «منجی گری» کند و باصطلاح لقمه های بزرگتر از دهان خود بردارد. @tebyan314
انواع رأی ۴- رأی تقلیدی نوع چهارم رأی، رأی تقلیدی است؛ اکثریت فقرای هر جامعه با تقلید از اغنیاء رأی می دهند؛ هر جامعه ای به دو بخش تقسیم می شود: دهک های غنی و ثروتمند و دهک های فقیر. در این مسئله جامعۀ مرفه و پیشرفته و جامعۀ عقب مانده فرقی با هم ندارند زیرا فقر و غناء یک امر نسبی است. و در هر جامعه ای رأی فقرا چندین برابر رأی اغنیاء است. لیکن در واقعیت تاریخ همیشه رفتار فقرا در مسائل اجتماعی به ضرر خود و به نفع اغنیاء بوده است در عصر فئودالیته یک مَثَل رایج بود می گفتند «اگر قطره ای خون از انگشت ارباب بیاید، رعیت نواری از پیراهن خود پاره می کند تا انگشت ارباب را ببندد». یک نگاه به ماجرای حضرت ابراهیم در قرآن این واقعیت تاریخی را به ما نشان می دهد. و حدیث ها می گویند بقدری هیزم جمع کرده بودند تا ابراهیم را به آتش بیندازند که ناچار شدند مسافت زیادی از آتش فاصله بگیرند تا خودشان نسوزند. چه کسی اینهمه هیزم را از کوه و بیابان جمع کرده بود؟ دست اغنیاء با کندن دو شاخه هیزم تاول می زد این عظیمترین خرمن هیزم را فقرا جمع کرده بودند. ابراهیم آمده جانش را در راه فقرا به خطر حتمی انداخته و با سمبل کابالیسم درگیر شده لیکن همان فقرا برای سوزاندن او این همه صادقانه (صادقانه!!!) کمر همت بسته و این زحمت طاقت فرسا را بر خود هموار کرده اند تا او را بسوزانند. به کربلا بنگرید؛ چند نفر باصطلاح میلیاردر در کربلا بودند تعدادشان بیش از انگشتان دست نبود اما سی هزار جنگجوی فقیر با میل خود (نه سرباز وظیفه) آمده بودند که حسین(ع) را بکشند تا قدرت کابالیست اموی مقتدرتر شود. این فقط دو مثال است والاّ از نظر یک جامعه شناس در همۀ وقایع مهم و تاریخ ساز، این واقعیت حضور داشته و دارد؛ اکثریت آرائی که رؤسای جمهور آمریکا را به قدرت می رساند آرای فقرا است و همچنین در جوامع دیگر. در جامعه ما که خوشبختانه هنوز خانواده پا برجا و «واحد جامعه» است اعضای خانواده جمع می شوند: به چه کسی رأی بدهیم؟ بالاخره پدر می گوید: پسر به پسرخاله ات زنگ بزن و بپرس ما به چه کسی رای دهیم. این پسرخاله کیست؟ یکی از خودشان، مثل خودشان، زمانی با انگیزه ای و شاید بدلیل ناتوانی در امور زندگی اش مهاجرت کرده و در شهری بنگاه معاملات یا دکانی سرهم کرده و اینک ثروتمند شده است، اعضای فامیل باورشان شده که او فهمیده تر و عاقل تر از خودشان است و مطابق نظر او رأی می دهند غافل از اینکه اگر او فهمیده تر شده فقط دربارۀ منافع، سرمایه و درآمد خود فهمیده تر شده است. معمولاً افراد هر چه بیشتر ثروتمند می شوند درد جامعه و دغدغۀ امور اجتماعی شان کمتر می شود؛ یک تاجر در فکر واردات و سود خود است خواه به نفع جامعه باشد یا کمر اقتصاد و استقلال جامعه را بشکند. سیاستمداران هوشمند این تقلید فقرا از اغنیا را بهتر درک کرده اند به نفع فقرا شعار می دهند و به نفع اغنیا عمل می کنند زیرا کاملاً درک کرده اند که زمام فقرا در دست اغنیاء است. و اغنیا نیز بهتر درک کرده اند که این آقا که شعار طرفداری از فقرا می دهد به نفع ثروتمندان عمل خواهد کرد. و متاسفانه آنچه تعیین کننده است رأی تقلیدی است. @tebyan314
پرسش: یک رأی‌دهنده می گوید اگر به فلان شخص بد رأی ندهم آن دیگری که بدتر است رأی می آورد بیشتر ظلم و ستم می کند یا بیشتر آدم می کشد. پاسخ: مطابق مکتب قرآن و اهل‌بیت(علیهم‌السلام) چنین توجیهی پذیرفته نیست. این مکتب می گوید: به هیچکدام رأی نده لطفاً این خیر خواهی دربارۀ جامعه را نکن زیرا که شیطان از همین راه بر تاریخ مسلط شده است، لطفاً این خیر خواهی را به خدا واگذار کن. @tebyan314