eitaa logo
تبیان
91 دنبال‌کننده
24 عکس
2 ویدیو
56 فایل
تبیان وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ تبیین اصول مکتب قرآن و اهل بیت علیهم السلام در آثار آیت الله مرتضی رضوی پایگاه نشر آثار آیت اللّه رضوی : http://binesheno.com این کانال، ارتباطی با سایت تبیان ندارد.
مشاهده در ایتا
دانلود
💢بچه شهری احمق‼️ گویند روزی جوانی از شهر به خانه یک روستایی به مهمانی رفته بود، پس از شام شب، مرد روستائی به پسرش گفت: برای کاشتن فلان زمین دو خروار نخود لازم است یک خروار داریم، یک خروار دیگر باید بخریم فردا پیش فلانی برو و خریداری کن. جوان شهری با ژست روشنفکری و با نگاه تحقیر آمیز به آنان گفت: اگر یک خروار نخود را لپه کنید به تعداد دو خروار بذر می شود و برای آن کافی می شود. جوان روستائی از شنیدن سخن جوان شهری، تبسم کرد اما مرد روستائی که به چپقش پک می زد چنان خندید که دود چپق نفسش را دچار سرفه های پی در پی کرد؛ چیزی در خلال سرفه ها می گفت بعداً معلوم شد که می گوید: پسرم تو بچه شهری هستی نمی فهمی که لپه جوانه نمی زند. امروز نیز برخی ها دقیقاً مانند آن بچه شهری می گویند: چرا این همه پول و وقت را هزینۀ حج می کنید، بهتر است آن را در امور خیر دیگر مصرف کنید. و… اولاً: با تجربۀ عینی و آمار عملی روشن شده است که گویندگان این سخن نه اهل خیرات هستند و نه دغدغۀ امور خیریه را دارند، بیماران فکری هستند که قیافۀ روشنفکری به خود می گیرند. ثانیاً: افراد کوته‌بینی هستند که از درک آثار عظیم فردی و اجتماعی حج ناتوان هستند، البته برخی ها چنان پَست هستند که با دین اسلام مشکل دارند؛ برتری اسلام و احکام انسانی فردی و اجتماعی آن را در مقایسه با ادیان (یا ایسم های دیگر) نمی فهمند. چیزی که دانشمندان و محققان غیر مسلمان نیز به آن اذعان دارند. بویژه تربیت شدگان راه «محمدعلی فروغی» (کابالیست فراماسونر) که مأموریت استعماری داشتند و دارند و به یک تناقض آشکار مبتلا هستند گرچه خود را اندیشمند بدانند: در برابر اسلام، ناسیونالیست و ایران باستان‌پرست و صد در صد نژاد پرست، و در برابر غرب نه حس ناسیونالیسم دارند و نه نژاد پرستی. مانند مرغ ماکیان به محض مشاهدۀ خروس به زمین خوابیده و آمادگی خود را اعلام می کنند. ثالثاً: اینان چرا روزانه آن صدها نفر را که برای عیاشی به اروپا و کشورهای دیگر می روند، نمی بینند؟ چرا به آنان نمی گویند این همه دارائی جامعه را چرا صرف امور بی معنی و بی هدف می کنید؟ چرا اقتصاد جامعه را فلج می کنید. این یک منطق ابلیسی است که به نام خیریه از بزرگترین خیر ممانعت می کنند. ابلیس هرگز به صراحت امر به بدی ها نمی کند بلکه سخن و خواسته ضد انسانی خود را با واژگان انسانی در لفافه نیک قرار می دهد. https://eitaa.com/tebyan314 @tebyan314 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
حرّیت و آزادی علوم انسانی غربی می ‌گوید: «آزادی هر انسان به آزادی انسان ‌های دیگر محدود است». شگفتا این که یک تناقض است (!!!) آزادی‌ای که به آزادی میلیون ‌ها نفر محدود باشد، محدودیت است نه آزادی. آزادی دو نوع است: ۱- آزادی غریزی؛ یعنی پشت کردن به اقتضاهای روح فطرت و خودسر گذاشتن غرایز، بلی این یک نوع آزادی است اما محدود می ‌شود به آزادی غرایز دیگران و این آزادی نمی ‌شود، زیرا مصداق تناقض است که مساوی می ‌شود با آزادی گاوان در گلّۀ گاوان، که آزادی هر گاو محدود است به آزادی گاو دیگر. و جبراً و قهراً حدود این آزادی‌ ها را زور و نیروی هر گاوی تعیین خواهد کرد، و در جامعۀ انسانی حدود و گسترۀ این آزادی را زور و زر تعیین خواهد کرد. هر کسی به حدی برازندۀ آزادی خواهد بود که دارندگی داشته باشد که: دارندگی، برازندگی. ۲- آزادی فطری: مکتب قرآن و اهل بیت علیهم السلام، می‌ گوید: انسان دارای دو روح است: روح غریزه و روح فطرت، و هر کدام از این دو روح، اقتضاها و انگیزش ‌هایی دارند، اقتضاهای غریزه باید تحت مدیریت روح فطرت قرار بگیرد. انسانی که چنین نباشد بیمار است. و آزادی غریزه و حرّیت غریزه اساساً امکان ندارد، یعنی چنین آزادی‌ای در این جهان «امکان وجود» ندارد. و لذا تعریفی که از این آزادی (غریزی) می‌ کنند، مصداق اتمّ تناقض است و تناقض امکان وجودی ندارد حتی در فرض و خیال. اما آزادی فطری، امتیاز بزرگ انسان است و این حرّیتی است که انسان بدون آن انسان نیست. و آزادی فطری هیچکسی به آزادی فطری کس دیگر محدود نیست و نمی ‌شود. زیرا هیچ تعارضی و منافاتی میان اقتضاهای فطری افراد وجود ندارد. همۀ اقتضاهای فطری نیکو است؛ نیکوئی هیچ کسی مزاحم نیکوئی شخص دیگر نیست. اساساً اولین مصداق و اولین گام آزادگی «اسیر نبودن شخص در دست غرایز خود است». اینجاست که یکی دیگر از خلاء های اساسی علوم انسانی غرب را مشاهده می ‌کنیم که منشأ آن غفلت از وجود روح فطرت در انسان است. @tebyan314
جوار الله: نزد خدا جوار الله: بر خلاف تخیلات صوفیان و صدرویان، مراد «جوار رحمة الله»، «جوار نعمة الله» یعنی همان بهشت است. نه رسیدن وجود انسان به وجود خداوند. اساساً تصوف نه تنها ربطی به دین ندارد بلکه ضد دین است و برای براندازی ادیان آمده است؛ تصوف همان کابالیسم است که توسط ابلیس طرح‌ریزی شده و از هزاران سال پیش به دین هندو، بودائی، تا حدودی به زردشتی، یهودی، مسیحی و اسلام نفوذ کرده است که در دیگر نوشته ها از آن جمله در کتاب «کابالا و پایان تاریخش» شرح داده ام. همانطور که در قرآن «نصر الله» به معنی «نصر دین الله» است، جوار الله هم به معنی «جوار رحمة الله» و «جوار نعمة الله» است. می فرماید: «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُم»: اگر خدا را یاری کنید او نیز شما را یاری می کند. بدیهی است که مراد «یاری دین خدا» است. نه یاری خود خدا، و خداوند منزّه است از این که نیازمند کمک کسی باشد. @tebyan314
در مورد بهشت لَا تَحُول: دچار تحول نمی شود بهشت و آنچه در آن هست، و نیز انسان ها در بهشت، همگی در تغییر هستند و خواهند بود، همانطور که پیشتر بیان شد همه چیز (غیر از خدا) متغیر و متحرک هستند. با این ویژگی که تغییر و حرکت در بهشت همیشه و فقط به سوی کمال است. این جهان «جهان منفی و مثبت» است اما بهشت «جهان مثبت» است و تنها در مسیر مثبتات تغییر می یابد. با اینهمه، بهشت نیز «مثبت مطلق» نیست، مطلق فقط خداوند است. بهشت و بهشتیان می روند که مطلق شوند اما هرگز به آن نخواهند رسید، زیرا مطلق، مطلق است و قابل رسیدن نیست و اگر قابل رسیدن بود مطلق نمی بود. فرق میان تغییر و تحول: هر تغییر، تحول است. تحول یعنی از حالی به حالی شدن، و این یعنی همان تغییر. مراد امام عليه السلام که می فرماید در بهشت تحول نیست، نوعی از تحول است که در این دنیا هست؛ مراد تحولات مرحله ای است مانند تحول از شکم مادر و محیط جنینی و تولد یافتن، و تحول از جوانی به پیری، به ویژه تحول مرگ؛ این نوع تحولات که باصطلاح عالَم انسان را عوض می کند، در بهشت نیست. @tebyan314
عصمت:  آیه (تطهیر : انما یرید الله ...) نصّ است در عصمت اهل بیت (علیهم السلام) و همانطور که پیشتر به شرح رفت؛ عصمت بدون «علم غیب» امکان ندارد. زیرا عصمت بدون علم در حدی که عصمت آور باشد، عصمت سنگ و خاک است، نه عصمت انسان، و لازمۀ عصمت و علم غیب، ولایت است، زیرا اعطای این علم و عصمت، لغو و بیهوده نیست، برای بیکارگی نیست، برای به کارگیری و بهره‌مندی انسان و انسان ها است؛ هر معصومی «حُجَّةً مِنْ عِنْدِ اللَّه» و «وَلِيَّ اللَّه»است. با وجود فرد معصوم و عالم به غیب، ریاست و مدیریت دیگران خطاء است. و در این میان گمراهتر از هر فرقه‌ای «شیعیان وصایتی» هستند که هنوز هم گاهگاهی سر بر آورده و برای ما درس تشیع می دهند، عصمت و علم غیب ائمه (علیهم السلام) را زیر سؤال برده و تنها به «اَحق بودن» آنان باور دارند. وصایتیان می گویند: حق با علی است و خلافت حق علی بود به دلیل وصیت پیامبر، نه به عنوان «حُجَّةً مِنْ عِنْدِ اللَّه» و دارای عصمت و علم ویژه؛ علم ویژه و استثنائی که از روح پنجم یعنی «روح القدس» برخاسته باشد. اینان به حدّی خیره سری نشان می دهند که علم غیب کاهنان و مرتاضان را باور می کنند اما علم غیب ائمه طاهرین را بر نمی تابند (!!) آن را ممکن و این را محال می دانند، دربارۀ کاهنان طوری به سرایش می پردازند که دهن شان کف می کند، نوبت که به اهل‌بیت میرسد روشنفکری شان گل کرده و باد در غبغب انداخته و می گویند: خرافات است، غلوّ است، و… دربارۀ متعدد بودن روح ها در وجود انسان (روح نباتی، روح غریزی و روح فطرت)، و روح چهارم بنام روح القدس در وجود معصومین، پیشتر بحثی گذشت و در آینده نیز خواهد آمد. @tebyan314
حج در صحیفه سجادیه.pdf
303.2K
حج بخشی از کتاب ارزشمند «انسان و علوم انسانی در صحیفه سجادیه - جلد ۶» شرح دعای ۲۳ صحیفه ✅ ارزش و اهمیت حج ✅ نقش و جایگاه کعبه ✅ اهمیت زیارت اهل‌بیت علیهم‌السلام @tebyan314
با علم غیب نمی‌توان زندگی کرد معصومین و پیامبر (علیهم السلام) علم غیب را در زندگی‌شان دخالت نمی دادند. و به اصطلاح و بلاتشبیه، کانال علم غیب را در امور زندگی خاموش می کردند و در موقع لزوم آن، برای نبوت و امامت، آن را روشن می کردند؛ رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) گاهی که می خواست کفش هایش را بپوشد آن را تکان می داد که چیزی یا مثلاً عقربی در آن نباشد. و در این کار و در هیچ کاری از کارهای زندگی از علم غیب استفاده نمی کرد. در راه تبوک که اردو زده بودند، شترش گم شد، کس یا کسانی را فرستاد که آن را پیدا کنند، آمدند گفتند نیافتیم. یکی از منافقین یواشکی گفت: این مرد مدعی نبوت است از زمین و زمان، آفاق و آسمان به ما خبر می دهد، اما نمی داند شترش کجاست. در این جا استفاده از علم غیب لازم گشت و فرمود: شتر من در فلان دره است افسارش به یک درختچه گیر کرده و مانده است بروید بیاورید. رفتند و آوردند. خدمتکار امام صادق (علیه السلام) خطائی کرد و مخفی شد، امام می خواست او را تنبیه کند اما نیافت. و همین ماجرا را در مسجد در حضور دشمنانش به عنوان تقیه بازگو کرد. اساساً با علم غیب نمی توان زندگی کرد، اندکی تفکر در جهان و انسان، این حقیقت را روشن می کند که خداوند حکیم زندگی بشری را این گونه بر قرار و جاری کرده است که با علم معمولی زندگی کند. و خواهد آمد که اساساً هر اطلاع از غیب، علم نیست؛ اطلاع از غیب دو نوع است: اطلاع علمی و دانشی، که یک روند جاری اندیشه ای است. و اطلاع از غیب موردی، تک‌تک بدون جریان اندیشه‌ای. این نوع دوم ماهیت علمی و دانشی ندارد، اطلاع محض است، که کاهن توسط شیطان یا جن و یا به وسیله ریاضت به آن می رسد. @tebyan314
رابطۀ خدا با انسان چرا خداوند بنده اش را گرفتار می کند؟ گرفتاریها چهار نوع هستند: ۱- گرفتاریهائی که سزا و جزای عمل هستند. ۲- بلاهائی که ظاهرشان بلا و باطن شان نعمت و کرامت است و نمونه اعلای این نوع، شهادت در راه خدا است. ۳- گرفتاری هائی که برای تنبه، و «بیدار باش» هستند. ۴- ابتلاء: گرفتاریهائی که برای آبدیده شدن، کمال و رشد انسانیت انسان است. برای شناختن هر چهار نوع، به گفتار یزید و پاسخ امام سجاد عليه السلام توجه کنیم: وقتی که یزید با اسیران کربلا روبرو شد، خطاب به امام سجاد عليه السلام گفت: «ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْديكُمْ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثيرٍ»: هر مصیبتی که به شما برسد به خاطر اعمالی است که انجام داده اید، و بسیاری را نیز عفو می کند. امام فرمود: چنین نیست و این آیه دربارۀ ما نازل نشده، آنچه دربارۀ ما نازل شده این است که می فرماید: «ما أَصابَ مِنْ مُصيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا في‏ أَنْفُسِكُمْ إِلاَّ في‏ كِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسيرٌ- لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ»: هیچ مصیبتی در زمین و یا در وجود شما روی نمی دهد مگر این که همۀ آنها پیش از آنکه زمین را بیافرینم در لوح محفوظ ثبت است، و این امر برای خدا آسان است - تا برای آنچه که از دست می دهید تأسف نخورید، و به آنچه به شما داده است دلبسته و مشعوف نباشید. و خداوند هیچ متکبر فخر فروش را دوست ندارد. آنچه امام عليه السلام قرائت کرده، شامل نوع دوم، سوم، و چهارم است که سمبل اعلای نوع دوم ماجرای امام حسین عليه السلام و خاندانش است که برای شان نعمتی بود در قالب مصیبت، که پاسخ حضرت زینب سلام الله علیها به ابن زیاد نیز آن را بیان می کند: ابن زیاد گفت: كَيْفَ رَأَيْتِ صُنْعَ اللَّهِ بِأَخِيكِ وَ أَهْلِ بَيْتِكِ؟: رفتار خدا را با برادرت و خاندانت، چگونه دیدی؟ حضرت زینب (سلام الله علیها) فرمود: مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلًا هَؤُلَاءِ قَوْمٌ كَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهِمُ الْقَتْلَ: این رفتار خدا را نمی بینم مگر زیبا، این گروه کسانی بودند که خداوند شهادت را برای شان نوشته بود. برای دفع یا رفع این نوع دوم - که ظاهرش بلا و باطنش نعمت است - نباید دعا کرد، بلکه بر عکس؛ باید آن را آرزو کرد. و این خود دو قسم است: برخی از اینها «تکلیف» هستند، مانند جهاد و شهادت که دعا بر علیه تکلیف نتوان کرد و این تکلیف نیز یا واجب است و یا مستحب و ایثار. و امام حسین عليه السلام برای پیشگیری از ماجرای کربلا دعا نکرد. بلکه در سخنرانی که در عرفات کرد رسماً اعلام کرد که به سوی شهادت می رود: «من كان باذلا فينا مهجته و موطنا على لقاء الله نفسه فليرحل معنا فإنني راحل مصبحا إن شاء الله تعالى»: ای مردم هر کس آماده است در راه مکتب ما جانش را فدا کند، به همراه ما حرکت کند که من فردا صبح حرکت خواهم کرد ان شاء الله. @tebyan314
بقاء و تداوم تشیع یک تحلیلگر تاریخ و یک جامعه شناس محقق، با بررسی اصول، فروع و جزئیات تاریخ و عناصر جامعه شناختی تاریخ، به وضوح می بیند که بقاء و دوام مکتب تشیع براستی یک معجزه است؛ مکتبی که از همان روز رحلت پیامبر (صلّی الله علیه و آله) سرکوب شده، طرد شده، دور افکنده شده، به حدی که فردای روز رحلت آن حضرت فقط پنج نفر وفادار داشت: سلمان، مقداد، ابوذر و عمّار. «ارْتَدَّ النَّاس [عَنِ الْوَلَايَةِ] إِلَّا ثَلَاثَةٌ أَوْ أَرْبَعَةَ» که با رهبرشان پنج نفر می شوند. سرکوبی که ۱۴ قرن تداوم داشته و دارد و هیچ نمونۀ دیگر در تاریخ ندارد. هر مکتبی، جریان فکری‌ای، آئین و مذهبی که مدتی با چنین سرکوب مداوم روبرو شده، یا ریشه کن شده و یا تحریف شده است. این تنها مکتب تشیع است که همچنان با حفظ اصول خود باقی و با دوام مانده است. البته مراد از دوام و بقای مکتب، آن است که پیروان مخلص به محور ناب و خالص آن قرار دارند. نه آنان که پیرو ارسطوئیات، بودائیات و صدرویات هستند و خود را شیعه می دانند. اگر تشیع آن است که اینان دارند، بی تردید تحریف شده و در اثر اختلاط ها و التقاط ها از بین رفته است. نه، مرادم اینان نیستند. مراد آن تشیع است که فوکویاما نماینده اندیشۀ کابالیسم می گوید: شیعه دو بال دارد: ۱- کربلا و شهادت خواهی ۲- انتظار و اعتقاد به ظهور مهدی (عجل الله تعالی فرجه) مقصود آن تشیع است که بر قرآن و تبیینات اهل بیت (علیهم السلام) مبتنی است، نه بر اساس فرضیات ارسطوئی و یا تخیلات بودیسم که متأسفانه امروز عرفان نامیده شده و برای ما مرتاض تربیت می کند. یک محقق ژرف‌نگر، در بررسی عناصر جامعه شناختی بقای تشیع، یک خلاء بزرگ را مشاهده می کند. آن کدام عنصر سوم نیرومند است که نقشش را در میان مؤلّفه های دوام تشیع، بخوبی می بینیم؟ بلی: آن (عامل سوم) دعاهای شخصیت هائی مانند امام سجاد (علیه السلام) است. @tebyan314
انسان بر سر دو راهی ایثار انسان موجودی است بر سر دو راهی؛ یا زندگی دنیوی را بر آخرت ترجیح می دهد، یا آخرت را بر دنیا. اما آخرت بدون دنیا امکان ندارد، آن کدام زندگی است که دنیوی نباشد؟ پس آن زندگی دنیوی که محکوم و مذموم است، کدام است؟ زندگی بر اساس اقتضاهای صرفاً غریزی و سرکوب کردن روح فطرت، زندگی مذموم دنیوی است. و زندگی بر اساس اقتضاهای روح فطرت که غرایز تحت مدیریت فطرت قرار گیرد، زندگی دنیوی مذموم نیست بلکه ممدوح است و انسان برای چنین زندگی دنیوی خلق شده است. و در عبارت مختصر: دنیا گرا یعنی غریزه گرا. و آخرت گرا یعنی فطرت گرا. قرآن: دربارۀ گزینش یکی از این دو راه می گوید: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى- وَ ذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى- بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا- وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ وَ أَبْقى‏»: سعادتمند شد کسی که خود را تزکیه کرد - و همواره اسم خدا را یاد کرد و نماز خواند - لیکن شما زندگی دنیوی را مقدم می دارید - در حالی که آخرت خیر است و پایدار. تزکیه: هیچ نیازی نیست برای معنی تزکیه دچار پر حرفی های سطحی شویم؛ تزکیه یعنی آماده کردن درون برای مدیریت غرایز بوسیله فطرت. ذکر اسم خدا: انسان برای تزکیه، یک «فیلتر و صافی» دارد: باید هر کار و عمل را با اسم خدا؛ با «بسم الله» شروع کند، به محض گفتن آن معلوم خواهد شد که این عمل صرفاً غریزی است یا با مدیریت فطرت. زیرا انسان نمی تواند جرم، جنایت، هرزه گری را با بسم الله شروع کند. و این صافی مانند هر فیلتر نیازمند شستشو و پاک کردن است و حتی نیازمند تعویض است که روزانه با پنج نماز انجام می یابد و الّا ستمگران کربلا با نام خدا امام حسین علیه السلام را شهید کردند. «أَقِمِ الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ». و اگر کسی کارهایش را با نام خدا شروع کند و نماز هم بخواند باز هم مرتکب جرم و بزه شود، او «شقی» است بل «اَشقی» است. پس نماز نیز نیازمند یک پشتوانه است تا اثر خود را از دست ندهد و آن دعا است که حضرت زکریا می گوید: «وَ لَمْ أَكُنْ بِدُعائِكَ رَبِّ شَقِيًّا»: پروردگارا، من بر دعای تو شقی نبوده و نیستم. یعنی تارک دعا دچار شقاوت است. کسی نمی تواند اهل تزکیه باشد مگر اهل ذکر نام خدا باشد، و کسی نمی تواند اهل ذکر نام خدا باشد مگر اهل نماز باشد، و کسی نمی تواند اهل نماز باشد مگر اهل دعا باشد. و لذا امام سجاد علیه السلام هم، علوم انسانی را در صحیفۀ سجادیه در قالب دعا آورده است. دعا بالاترین و باز کننده ترین راه به سوی خدا، و صاف کننده ترین عامل مسیر زندگی در جهت اقتضاهای فطرت است. اگر نماز ستون دین است، دعا عین دین است. محی الدین اسپانیائی (این بزرگ مأمور کابالیسم که مأموریتش فرسودن و پوسانیدن جامعه اسلامی از درون بود، تا جبهۀ جنگ های صلیبی از طرف اسپانیا در غرب مدیترانه و از جانب دیگر دول اروپائی از جانب شرق مدیترانه، دمار از مسلمانان در آورند و به خاک مذلت بنشانند) در فصوص، مسلمانان را از دعا باز می دارد و مولوی که جانشین او در خانقاه قونیه گشت می گوید: من گروهی می شناسم زِ اولیا که دهن شان بسته باشد از دعا اما قرآن می گوید تارک دعا شقی است. و حضرت ابراهیم می گوید: «وَ أَدْعُوا رَبِّي عَسى‏ أَلاَّ أَكُونَ بِدُعاءِ رَبِّي شَقِيًّا». @tebyan314
حسد؟ یا غیرت؟ اجازه بدهید از نو تکرار کنیم که: مشکل غربی ها و علوم انسانی غربی در «انسان شناسی» است. اگر انسان، حیوان است گر چه با پسوند متکامل، پس هیچ معنائی برای «غیرت» نمی ماند مگر «حسادت»؛ برای غیرت مرد دربارۀ همسرش هیچ علتی یافت نمی شود مگر حسادت. اما امروز محافل علمی غرب (و در همۀ جهان) به شدت در بن‌بست و بلاتکلیفی مانده و دربارۀ خانواده و غیرت، مات و مبهوت مانده است؛ هیچ نسخه ای به عنوان راه حل ارائه نمی دهد: اگر غیرت همان حسادت است باید ریشه کن شود زیرا حسادت یک انگیزش منفور، محکوم و غیر انسانی است. و از جانب دیگر در عرصۀ عینی جامعه هر چه غیرت ضعیف و لاغر می شود، جامعه دچار بیماری های گوناگون می گردد که کوچکترین آن ها متلاشی شدن نهاد خانواده است که منشأ فسادهای اجتماعی، اضطراب درونی افراد، عدم بهره مندی از زندگی با وجود امکانات گسترده و…، و…. کلید طلائی: در این جا باز می رسیم به کلید طلائی که انسان شناسی مکتب قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) در اختیار دانش و دانشمند قرار می دهد؛ می گوید: انسان دو روح دارد: روح غریزه و روح فطرت؛ منشأ حسادت روح غریزه است و منشأ غیرت روح فطرت است. حسادت و غیرت دو چیز مستقل، دو تحرک کاملاً جدا از همدیگر، با دو انگیزه کاملاً مستقل از هم. دقت فرمائید: در مواردی از این مجلدات به طور مکرر بحث و استدلال شده که منشأ خانواده، تاریخ، حقوق، هنجار و ناهنجار، اخلاق، زیباشناسی و زیباخواهی، هنر، حیاء و هر آنچه انسان دارد و حیوان فاقد آن است، روح فطرت است. بنده یک پرسش عینی، تجربی و محسوس را عنوان می کنم: آیا حسادت، بر علیه همۀ این امور که ناشی از فطرت می شوند، نیست؟ حسادت انگیزشی است که در جهت از هم پاشیدن خانواده، جامعه، تاریخ، حقوق، هنجار و ناهنجار، اخلاق، زیباشناسی و زیباخواهی، هنر و حیاء است. این حس می خواهد همۀ این ها را پایمال کند و می کند؛ هر جا یکی از این ها در سر راهش قرار گیرد آن را مضمحل می کند. اما غیرت، حافظ و پاسدار همۀ این امتیازات انسانی و نگهبان انسانیت است. حسادت بر علیه خوبی ها و غیرت بر له خوبی ها است. غیرت مدافع انسانیت است، اما حسادت غریزی ترین غریزۀ حیوانی است. عدم تشخیص ماهیت این دو و ناتوانی در شناخت ویژگی های این دو، زندگی انسان پیشرفته را آشفته تر و مضطرب تر از زندگی انسان های اولیه کرده است. آیا به راستی انسان بر ادامه این زندگی پر آشوب، پر استرس، پر از رقابت های غیر انسانی، پر جدال و پر جنگ آفریده شده است؟؟؟… کجروی های دانشمندان منشاء کجروی فرهنگ جامعه شده و این همه امکانات گستردۀ زندگی را برای مردم در نهایت تلخی قرار داده است در نتیجه علم به بن بست و «نمی دانم» رسیده و فرهنگ به دوزخ «انسان آزاری». می‌گویند: چرا در ایران که یک جامعه دیندار است، آمار طلاق در حد بالائی است؟ عرض می ‌کنم وقتی که «مرد قوام»ی را با نام جعلی «مرد سالاری» محکوم کردید، و «غیرت» را به «حسادت» معنی کردید. و این هر دو غلط و نادانی را به فرهنگ جامعه تحویل دادید نتیجه اش آمار بالای طلاق می شود. تقلید از نادانی غرب در انسان شناسی، همۀ اساتید و دانشجویان تان را فرا گرفته است، و حوزۀ علمیه نیز یا به «اخلاق اندرزی» و غیر علمی بسنده کرده و یا به مزخرفات یونانی و بودائی. و این سه نادانی در کنار هم از دانشگاه و حوزه به جامعه رفته و به فرهنگ مبدل می شود؛ علاوه بر صدا و سیما و مطبوعات، به ادبیات کوچه و خیابان کشیده شده نکوهش مرد قوامی با عنوان مرد سالاری و نکوهش غیرت با عنوان حسادت بر سر زبان هر زن و مرد افتاده است. از جهالت غیر از آثار جاهلانه چه انتظاری دارید!؟!؟! حتی جریان به جائی رسیده است که در نشریات اختصاصیِ «جدول کلمات متقاطع» نیز گاه می نویسد «رشک» باید در جوابش بنویسی «غیرت» و گاهی می نویسد «حسادت» باید در جوابش بنویسی «غیرت». و برعکس: هر جا که می نویسد غیرت باید در جوابش یا حسادت را بنویسی و یا رشک را. صریحاً عرض می کنم: نه دانشگاه شما دانشگاه اسلامی است (زیرا که نه شناخت درست از انسان دارد و نه تعریف درست) و نه حوزه علمیه به شناخت انسان و تعریف انسان، از متن قرآن و حدیث رسیده است. و خشت اول چون نهد معمار کج تا همه جای ابعاد زندگی و فرهنگ اجتماعی دیوارها کج خواهند رفت و می روند. @tebyan314
وقتی که «ولی فقیه» و رهبر جامعه می‌گوید: «علوم انسانی را اسلامی کنید»، دانشگاهیان به سه گروه تقسیم می شوند: ۱- گروهی می گویند: دین کجا و علم کجا، به گمان‌شان اسلام نیز دین فاقد علم مانند مسیحیت است. و حق دارند زیرا نه اطلاعی از مکتب اهل بیت دارند و نه حوزویان ما (که خود درمانده اند) چیزی به آنان داده اند. ۲- گروهی به اصل مسئله باور دارند و در مواردی کوششی نیز از خودشان نشان می دهند لیکن چون فاقد عقبۀ حوزوی هستند (که خود حوزه نیز فاقد انسان شناسی مکتب است) به جائی نمی رسند. ۳- گروه سوم به مصداق «المأمور معذور» برنامه هائی ارائه می دهند اما عقیم و سترون که هنوز هم هیچ فایده ای نداده است. اما حوزویان: تا یونانیات بر حوزه‌ حاکم است و اشخاص ارسطوئی یک سر و گردن بالاتر از مکتب گرایان معرفی می شوند و هر روز در صدا و سیما ملاصدرا تبلیغ می گردد و کسان دیگر، و به قول نسیم شمال «تا کلّه شیخ ما دبنگ است این قافله تا به حشر لنگ است». و از جانب دیگر مرتاضی‌گری و کهانت به عنوان عرفان به فکر طلاب قالب می شود - با این که در فقه می خوانند که کهانت گناه کبیره است - و اشخاص مرتاض و کاهن (که به درد هیچ جامعه ای نخورده اند) به عنوان نخبه های ایمانی و عرفانی معرفی شده و تبلیغ می شوند، به جائی نخواهیم رسید. آه ای قرآن که خودت گفته‌ای: «إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً» مهجور مانده‌ای و آه ای اهل‌بیت! (سلام الله علیکم)، حوزویان به نام مکتب شما به یونانیات (که خود غرب آنها را به بایگانی تاریخ انداخته) و به بودائیات (که خود هندیان آن را محکوم کرده اند) می‌پردازند و از این بیراهه رفتن چه کیفی هم می کنند و چه قدر به خود می بالند. @tebyan314
مَرد قوامی و مسئولیت پدر بودن آه ای انسان، ای مسلمان مؤمن، وقتی که صحیفه را می خوانی آن را با نگاه علمی بخوان؛ امام معصوم وقت خود، وقت فرزند معصوم خود امام باقر علیه السلام را در املاء این متن عظیم، صرفاً برای یاد دادن دعا صرف نکرده است گر چه اگر چنین هم بود خیلی ارزش داشت ارزش اساسی، اما صحیفه علم است در قالب دعا و دعا است در قالب علم. کجایند آنان که خود را انسان شناس، جامعه شناس، رابطه شناس، و سعادت شناس می دانند و در محافل علمی غرب و غربزده ها مدعی خدمت به انسان هستند و نمی بینند که امام سجاد، مَرد را مسئول نسل های بعدی خود می داند: «وَ ذُرِّيَّتِي‏». و از هر شرّی که نفس خودش را پاس می دارد ذریّه اش را نیز از همۀ آن ها پاس می دارد. شگفتا صحیفه چیست؟ و چه راه پرسعادت را در پیش روی انسان - فرد انسان و خانوادۀ انسان و جامعۀ انسان- قرار می دهد(!؟!) سران مدرنیته که افسار فکر و فرهنگ مردم را در دست گرفته اند به کجا می روند!؟! و انسان و جامعۀ انسانی را به کجا می برند!؟! و جالب تر این که امام علیه السلام این کلام علمی و نسخۀ حیاتی را با جملۀ «إِنَّكَ‏ عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ‏» به پایان می برد که ما را به جنبۀ آفرینشی و طبیعی بودن «مرد قوامی» و مسئولیت «پدر بودن» توجه می دهد. دیدیم که احساس مسئولیت در برابر ذریه و نسل های بعدی یکی از خصایل پیامبران است و لذا ریشه های این سخن امام را در قرآن شرح دادم. @tebyan314
شرح دعای ۲۴ صحیفه.pdf
551.5K
📝 شرح دعای ۲۴ صحیفه سجادیه دعا برای پدر و مادر بخشی از کتاب ارزشمند «انسان و علوم انسانی در صحیفه سجادیه» جلد ۶ 📖 @tebyan314
شرح دعای ۲۵ صحیفه.pdf
658.4K
📝 شرح دعای ۲۵ صحیفه سجادیه دعا برای فرزندان بخشی از کتاب ارزشمند «انسان و علوم انسانی در صحیفه سجادیه» جلد ۶ 📖 @tebyan314
داشته های فرزند از دیدگاه والدین پدر یا مادر، کدام فرزند را آرزو کند؟ چه ویژگی هایی را برای فرزندش بخواهد؟ دعای ۲۵ صحیفه سجادیه ۱- در زمان والدین بماند و نمیرد. ۲- پس از والدین نیز عمر طولانی داشته باشد. ۳- برای والدین، صالح باشد. ۴- والدین از وجود، رفتار، و فعالیت او بهره مند شوند. ۵- پرورش یابد و دچار ضعف نباشد. ۶- صحت بدن داشته باشد. ۷- دین صحیح داشته باشد. ۸- دارای خُلق های درونی مثبت باشد. ۹- عافیت نفس، (سلامت روانی) داشته باشد. ۱۰- به دست والدین، فراخی روزی داشته باشد. ویژگی های دینی عملی و اجتماعی ده ویژگی بالا، در «رابطۀ فرزند و والدین» بود. سپس چهار ویژگی دینی عملی و اجتماعی برای فرزند (به اصطلاح) ایده آل، می شمارد: ۱- سامع و اهل شنیدن شود و روح شنوا داشته باشد؛ دچار بیماری «خودبسندگی فکری» نباشد؛ از افکار دیگران استفاده کند، به ویژه نسبت به نبوت و شریعت، گوش شنوا داشته باشد که: ۲- مطیعین لک: از پیام های نبوت و دستورات خدا پیروی کند؛ دچار بیماری «بی نیازی از دین» نگردد. ۳- دوستان خدا را دوست داشته باشد؛ دچار بیماری «رمیدن از مؤمنان» نباشد. ۴- دشمنان خدا را دشمن بداند و نسبت به آنان بغض داشته باشد؛ لیبرال و بی غیرت نباشد، که بی‌غیرتی و لیبرال بودن، بیماری عمیق است که انسانیت انسان را از بین می برد. انسانیت انسان وقتی محفوظ می ماند که به طور متعادل هم جاذبه داشته باشد و هم دافعه. امروز لیبرالیسم در غرب، پدر را از لذایذ و زیبائی های فرزند داشتن محروم کرده و فرزند را نیز از لذایذ و زیبائی های پدر داشتن محروم کرده است. @tebyan314
قابل توجه سازشکاران: شاخص ترین رفتاری که انسان را از رضوان خدا دور و سزاوار سخط خدا می کند، سازشکاری‌ای است که با هزینه‌ای از دین باشد؛ که میفرماید: «ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لِلَّذينَ كَرِهُوا ما نَزَّلَ اللَّهُ سَنُطيعُكُمْ في‏ بَعْضِ الْأَمْرِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِسْرارَهُم»: این به خاطر آن است که آنان به کسانی که دین نازل شده از جانب خدا را نمی‌پذیرند، گفتند: «ما در بعضی از امور از شما پیروی می کنیم» در حالی که خداوند پنهانکاری آنان را می داند. و با فاصلۀ یک آیه می فرماید: «ذلِكَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا ما أَسْخَطَ اللَّهَ وَ كَرِهُوا رِضْوانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ»: این به خاطر آن است که آنان از آنچه موجب سخط خداوند است پیروی کردند، و آنچه را که موجب رضوان خدا است نپسندیدند. از این رو خداوند اعمالشان را پوک کرد. آنان که به دین عمل می کنند اما برای سازگاری با غیر مسلمانان، بخشی یا بخش‌هائی؛ گوشه‌ای یا گوشه‌هائی از دین را وا می گذارند، عملهای خوبشان نیز پوک، بی مغز و بی فایده می شود. یکی از مشکلات بزرگ امروز ما این است که برای سازگاری با فرهنگ مدرنیته، گوشه هائی از دین را نادیده می گیریم، یا مخفی می کنیم که مبادا برای سردمداران مدرنیته (این ترویج‌کنندگان همجنس‌بازی) خوش نیاید. توجه نمیکنیم که این رفتار ما موجب میشود که سزاوار سخط خدا شویم و اعمال نیک‌مان نیز پوک شود. https://binesheno.com @tebyan314
امام سجاد و اُمانیسم وَ اشْغَلْهُ عَنَّا بِبَعْضِ أَعْدَائِك‏؛ یک شخص لیبرال وقتی که با این جملۀ امام روبه رو می شود با خود میگوید: چرا امام از خدا نمی خواهد که شر شیطان را از همگان بر طرف کند و می گوید او را به برخی از بشرها مشغول کن-؟! آیا امام یک فرد انسان دوست نیست؟! اما امام علیه السلام «انسانیت دوست» است، نه «انسان دوست». او انسان منهای انسانیت را انسان نمی داند، بشر می داند. و برای بشرِ منهای انسانیت، حق و حقوقی قائل نیست. مکتب قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) به همۀ مخلوقات خدا ارزش و اهمیت وافری قائل است، هر شیئ را یک «آیه» می داند؛ یک سوسک، مورچه، بلکه از میکروب و ویروس گرفته تا کل کرۀ زمین، منظومه ها و کهکشان ها و… و…، هر کدام را یک آیه خدا می داند. و برای هر جانداری حق و حقوقی قائل است. اما برای بشری که فاقد انسانیت است هیچ حق و حقوقی قائل نیست. زیرا وجود چنین شخصی را «فساد محض» می داند که هیچ نقش مثبتی حتی در حدّ مار و عقرب، در نظام جهان ندارد بل تباهی آور است و در نظام محیط طبیعی و اجتماعی ایجاد خلل می کند:  «سَعى‏ فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فيها وَ يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الْفَسادَ»: می کوشد که در زمین فساد کند و نسل (جانداران و انسان) و گیاهان را تباه کند، و خداوند فساد را دوست ندارد. بدیهی است وقتی که خدا فساد را دوست ندارد، فسادگر و تباه کننده را هرگز دوست ندارد. و وقتی که خداوند او را دوست ندارد پس امام سجاد (علیه السلام) چگونه می تواند او را دوست بدارد. بدنبال آیۀ مذکور می فرماید:  «وَ إِذا قيلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَ لَبِئْسَ الْمِهادُ»: و هنگامی که به او گفته شود از خدا پروا کن- و به تباهی نسل و گیاه نپرداز- روحیه «گردنکش ناهنجار گرائی» او را فرا می گیرد، پس دوزخ سزای اوست، و چه فرجام بدی است دوزخ. لغت: مهاد- از مهد- به معنی: آمادگی، آماده کردن، و آماده شده؛ فراهم آمدن.- اشاره به این است که چنین شخصی خودش دوزخ را برای خود فراهم می آورد. این است که انسان یک موجود (باصطلاح) معمولی نیست، یا در مقام اشرف مخلوقات قرار می گیرد که خدا همه چیز جهان را برای او آفریده، و یا به مقام اسفل سافلین سقوط می کند که در این صورت بقدر یک مار و عقرب نیز حق و حقوقی ندارد. تنها یک حق دارد: هر کسی نمی تواند دربارۀ او، ناهنجاری ها و جرم هایش تصمیم گرفته و مجازاتش کند، این کار منحصر است به نظام قضائی جامعه تا با عدالت رفتار شود. اُمانیسم و تکلیف:  دوست داشتن مفسدان، دقیقاً از بین بردن حقوق دیگر انسان ها، جانداران و گیاهان است. پس اُمانیسم غربی در واقع «انسان دوستی» نیست بل دقیقاً «دشمنی با انسان» است. نکتۀ مهم این است که امانیسم نمی تواند خنثی باشد و هیچ ضرری بر انسان و نیز انسانیت نداشته باشد، با یک دقّت به خوبی روشن می شود که همۀ مفاسد مدرنیته یا از امانیسم ناشی می شوند و یا بوسیلۀ آن تقویت می شوند. شعار اُمانیست ها که می گویند «اول حقوق انسان را به او بده سپس از او تکلیف بخواه» عامیانه ترین و غیر علمی ترین سخن است که حقوق و تکلیف را با همدیگر و ضد همدیگر قرار می دهد در حالی که این دو یک حقیقت واحد هستند؛ حقوق هر انسانی تکلیف انسان های دیگر است و تکلیف هر انسانی حقوق انسان های دیگر است. و شگفت است عصر مدرنیته با همۀ ادعاهای علمی، این حقیقت را درک نمی کند و به «دوگانگی میان حق و تکلیف» باور دارد. منشأ این عدم درک، فرهنگ کلیسائی قرون وسطی است که اکثریت افراد جامعه را «مسلوب الحقوق» و در عین حال (مکلّف به تکالیف شاق و گسترده» می کرد و اقلیت را نیز مسلوب التکلیف و دارای همۀ حقوق می دانست. اعتراض بر این فرهنگ و رویگردانی از آن یک حقیقت و واقعیت واضح است لیکن همین اعتراض و انتقاد هنوز هم ناقص است. زیرا اساس «تفکیک حق و تکلیف از همدیگر» را محفوظ داشته، و اندیشه را به محور همان تفکیک و «دوگانگی» قرار داده است که مبنای فکر قرون وسطی بود. وقتی که پایه غلط باشد نتیجه هر چه باشد غلط خواهد بود؛ خواه به محور «تقدّم تکلیف بر حقوق» باشد و خواه به محور «تقدم حقوق بر تکلیف». و هر دو غلط است خواه گزینۀ قرون وسطی باشد و خواه گزینۀ امانیسم مدرنیته. و لذا در امروز جهان، بزرگ جلاّدان و قتل‌عام کنندگان، و بزرگ خونخواران جهان، غربیان اُمانیست هستند، که هیچ حقی برای جامعه های دیگر قائل نیستند و تنها از آنها تکلیف میخواهند. @tebyan314 https://binesheno.com
بازماندن شیطان از کاری، به دلیل اشتغال به کار دیگر ✅ هیچ موجودی (غیر از خدا) مجرد از زمان و مکان نیست ✅ نسبیت زمان و مکان ✅ نسبیت زمان در قرآن ✅ نسبیت زمان در حدیث ✅ فیزیک و نسبیت زمان ✅ امام سجاد و اُمانیسم ✅ امام سجاد و لیبرالیسم ✅ خداوند برخی از بشرها را دشمن میدارد ✅ چیستی شخصیت ✅ روی و پشت شیطان - چیستی شیطان ✅ ایمان شیطان ✅ شیطان گزینش می کند ادامه مطلب:👇 https://binesheno.com/بخش-چهارم-بازماندن-شیطان-از-کاری،-بدلی/ @tebyan314
آیا دعای امام سجاد دربارۀ اهل ولایت، مستجاب شده؟ 🌿 ✅ مکر و کید ✅ روح غریزه و روح فطرت ✅ مکر سیئ اساسی ترین پایه کابالیسم ✅ عقل و شیطنت ✅ انسان شناسی: انسان و عجله ✅ آخرالزمان 🌿 می گوئیم: بلی مستجاب شده است؛ دعای امام معصوم هرگز ردّ نمی شود. بویژه این استجابت را امروز با وضوح کامل می بینیم؛ آنان که در سن و سال من هستند می دانند: زمانی این جامعۀ جهانی پر شده بود از «ایسم» ها، هیاهوی ایسم ها محفل ها و مراکز علمی را پر کرده و گوش ها را کر می کرد و قلب ها را بشدت مشغول، و اندیشه ها را بشدت مغشوش می کرد. امروز همگی پوست و پلاز خود را جمع کرده و از دور خارج شده اند؛ نه مارکسیسم عرض اندامی دارد و نه هگلیسم و نه آن صدها ایسم دیگر. اگر در یک محفل علمی از آنها سخن به میان آید، یا شبیه خاطره سرائی است ویا در بستر «شناخت شناسی» و تفکر شناسی است، نه به عنوان یک نسخۀ علمی برای مدیریت جامعۀ جهانی بشر. مکتب بی مکتبیِ لیبرالیسم نیز با تمام وضوح ثبوتاً و اثباتاً نشان داد که عاجز تر از آن است بتواند جامعۀ جهانی را اداره کند. آنچه در این بین سر زنده و بالنده مانده است مکتب «امام سجاد» است؛ مکتب تشیع. چشم فکری و اندیشه ای جهان به این مکتب دوخته شده است و همۀ متفکران منتظرند که این مکتب چه می کند و چه خواهد کرد. اندیشمندان جهان در این باره سه گروه هستند: ۱- منتظران بی‌طرف که در انتظار هستند و داوری نمی کنند. ۲- معتقدان و دوستان این مکتب که هم به موفقیت آن و هم به توان مدیریتی آن باور دارند. ۳- معتقدانی که به آن و حقانیتش کاملاً باور دارند، اما در صدد پیشگیری و مبارزه با آن، هستند (کابالیست ها). اینان تصمیم جدی دارند که «بر پایه همان بنیانی که ابلیس نهاده (و به طور دانسته و عالمانه در برابر حق «تمرّد» کرد) به طور دانسته در برابر این حق و حقانیت، تمرد کنند. لیکن این بار «وقت» شان به پایان رسیده زیرا تا «وقت معین» به این برنامۀ ابلیس مهلت داده شده بود: «قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْني‏ إِلى‏ يَوْمِ يُبْعَثُونَ- قالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرينَ- إِلى‏ يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ»: ابلیس گفت: پروردگارم مرا تا روز قیامت مهلت بده- خدا گفت: تو از مهلت داده شدگانی- (نه تا قیامت بل) تا روز و زمان معیّن. ابلیس دو بار از خداوند مهلت خواسته است و در هر دو پایان مهلت خود را روز قیامت، عنوان کرده است. یک بار همین است که در این آیه می بینیم، و خداوند خواستۀ او را تا قیامت نپذیرفته، بل تا زمان معینی پذیرفته است. مراد ابلیس در این خواسته تداوم دولتش بود. و در خواستۀ دیگر از خدا خواسته که او را تا روز قیامت حیات و زندگی بدهد، و این خواسته اش مقبول شده است: «قالَ أَنْظِرْني‏ إِلى‏ يَوْمِ يُبْعَثُونَ- قالَ إِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرينَ»: ابلیس گفت: مرا تا روز قیامت مهلت ده- خدا گفت: تو از مهلت داده شدگانی. از زمان قابیل تا آن وقت معین، غلبه و سلطه بر جامعۀ جهانی، با فرهنگ و بینش ابلیسی (کابالیسم= قابیلیسم) است. و از آن وقت معین تا آخر عمر کرۀ زمین، غلبه و سلطه با فرهنگ و بینش حق (تشیع حقیقی) خواهد بود. امام صادق عليه السلام فرمود: «مَا زَالَ مُنْذُ خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ دَوْلَةٌ لِلَّهِ وَ دَوْلَةٌ لِإِبْلِيسَ فَأَيْنَ دَوْلَةُ اللَّهِ أَمَا هُوَ قَائِمٌ وَاحِدٌ»: از زمانی که خداوند آدم را آفرید (مقرر است) دولتی برای اللّه باشد و دولتی برای ابلیس. و کو دولت اللّه؟ بدانید دولت اللّه (به وسیلۀ) قائم واحد خواهد بود. امام باقر عليه السلام در تفسیر آیه «جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِل» فرمود: «إِذَا قَامَ الْقَائِمُ (عَلَيْهِ السَّلَام) ذَهَبَتْ دَوْلَةُ الْبَاطِلِ»: وقتی که قائم (عجل الله تعالی فرجه) قیام کند دولت باطل از بین می رود. ادامه مطلب:👇  https://binesheno.com/بخش-سوم-مکر-و-کید،-روح-غریزه-و-روح-فطرت/ @tebyan314
شیعه شناسی غرب مراکزی در اروپا و آمریکا تأسیس شده و با فعالیت های به ظاهر علمی و در واقع سیاسی تحت عنوان «شیعه شناسی» به ساختن تاریخ جعلی و تعیین آبشخورهای جعلی برای شیعه دوازده امامی مشغول هستند. پس از مرگ هانری کربن - این موفقترین جاسوس غرب در ایران - عده ای ایرانی در داخل و در اروپا راه او را دنبال کردند و می کنند البته با نوعی ویرایش تا بتوانند با شرایط امروزی و پس از انقلاب ایران نیز سمّ خود را به مغز ایرانیان نفوذ دهند. عنوان کتاب شایگان را ببینید: «هانری کربن آفاق تفکر معنوی در اسلام ایرانی». آیا تشیع «اسلام ایرانی» است؟! پیش از آنکه ایران شیعه شود آنهمه شیعیان دوازده امامی حجاز، مراکش، مصر، لبنان، سوریه، ترکیه، عراق و… چه بودند؟ آیا عدم بودند!؟ همچنین کتاب خود کربن با عنوان «چشم اندازهای معنوی و فلسفی اسلام ایرانی» که با ترجمه انشاء الله رحمتی منتشر شده است. نمونۀ دیگر، کارهای مادلونگ و کالبرگ است که مدرسی طباطبائی و چند نفر همکارش در آمریکا نشسته پیرو و مبلغ او هستند و می کوشند با فراز کردن و درهم آمیختن فرقه هائی که در طول تاریخ از تشیع مطرود و دور انداخته شده اند، تشیع ولائی ما را (که به وجود آورندۀ انقلاب اسلامی است؛ انقلابی که بینی مستکبرین را تا به امروز به خاک مالیده) به نوعی «غلّو» متهم کرده و باورهای مردم به آن را سست کنند تا خدمتی به جهان کابالیسم کرده باشند. مرکز استراسبورگ در این باره فعالیت دیرینی را ادامه می دهد؛ آنهمه آثار صوفیان و محی‌الدین را چاپ کرده و در میان مسلمانان بویژه شیعیان پخش کرده و می کند. دکتر حسین نصر در غرب به فعالیت مشغول و فرقۀ «مریمیّه» را تأسیس کرده است. آقای انصاریان نیز در غرب به کار مشغول است. آقایان جویا جهانبخش و محمد کاظم رحمتی نیز در غرب به غمخواری شیعه پرداخته و می کوشند به ما گوشزد کنند که عقایدمان را اصلاح کرده و به اعتدال برگردیم. هاینتس هالم کتاب «غنوصیان در اسلام» را نوشته است. همۀ این جریان ها در یک چیز مشترک هستند: می کوشند با فراز کردن فرقه های کوچکی که در طول تاریخ شیعه دچار غلوّ شده و از عرصۀ شیعه ولائی مطرود شده اند، شیعه را از ولایت دور کنند. می کوشند باور به ولایت را مصداق غلوّ جلوه دهند. زیرا ضربۀ ولایت بر کابالیسم جهانی بس محکم و کوبنده بوده است. @tebyan314
مصائد شیطان و صولت سلطان دو عنصر بزرگ که در چگونگی ماهیت جامعه، تعیین کننده هستند: دو عنصر و دو عامل، مؤثرترین و در عین حال نشانگر ماهیت جامعه هستند؛ که امام (سجاد علیه السلام) از آنها با «مصائد شیطان» و «صولة سلطان» نام برده و از میان آسیب ها این دو را بیشتر فراز می کند. جامعۀ بد و غیر انسانی ویژگی‌هایی دارد، از جمله: 👌 بر اساس خواسته های غریزه، نظام می یابد که شیطان همیشه بر این نظام ترغیب و تشویق کرده و انسان را به آن می کشاند. ابلیس و شیاطین کاری ندارند مگر مسلط کردن اقتضاهای غریزی بر انسان. و سرکوب کردن اقتضاهای روح فطرت. در تعاطی میان فرد و جامعه، ابلیس کارش را از افراد و انگیزش غریزۀ افراد شروع می کند. و این «مصائد شیطان» است. و در تعاطی میان جامعه و فرد، کارش را از دولت شروع می کند. زیرا دولت، نماد و نمایندۀ جامعه است. که امام علی عليه السلام فرمود: «النَّاسُ بِأُمَرَائِهِمْ أَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبَائِهِم»: مردم به امیران شان شبیه ترند تا به پدران شان. و امام سجاد عليه السلام در این دعا از خدا می خواهد که جامعۀ تشیع از صولت سلطان که همان صولت جامعه است، در امان بماند: «وَ مَرَارَةَ صَوْلَةِ السُّلْطَان». بویژه اگر «مرارة» را با کسرۀ حرف «م» قرائت کنیم به معنی «نفوذ دادن» و «همراه و همسو کردن با خود» می شود، که دولت، امور فرهنگی را آن طور که مورد نظر خودش است در جامعه نفوذ داده، و جامعه را با خود همراه و همسو کند. و امیرالمنین علیه السلام، این دو عنصر و عامل بزرگ را در یک جمله آورده است: «إِنَّمَا النَّاسُ مَعَ الْمُلُوكِ وَ الدُّنْيَا إِلَّا مَنْ عَصَمَ اللَّهُ»: این است و جز این نیست که مردم همراه ملوک و دنیا هستند، مگر کسانی که خداوند حفظ شان کند. و امام سجاد عليه السلام از خدا می خواهد که شیعیان مشمول همین حفاظت الهی باشند. دنیا و دنیا گرائی یعنی پیروی از اقتضاهای غریزی محض و بی اعتنائی به اقتضاهای روح فطرت. و اگر دولت در قالب و ماهیت امامت باشد، تعامل و تعاطی فرد با جامعه، (تربیت، هدایت، اصلاح و مدیریت) را از فرد بر اساس اقتضاهای روح فطرت، بدون سرکوبی روح غریزه، شروع کرده و انجام می دهد. و در تعاطی جامعه با فرد، نظام اجتماعی؛ حقوق و فرهنگ را بر اساس همان اقتضاها مبتنی می کند. غریزه گرائی افراد، و غریزه گرائی دولت، دو نشانۀ جامعۀ کابالیسم است. فطرت گرائی افراد و فطرت گرائی دولت، دو نشانۀ بارز «امّت سعادتمند» است. @tebyan314
عجله عجول بودن دو نوع است: عجول بودن آفرینشی. و عجول بودن در رفتار انسانی. این که انسان در آفرینش خود، یک موجود عجول آفریده شده، عیبی یا نکوهیدگی‌ای برای او نیست. و آیه های «خُلِقَ الْإِنْسانُ مِنْ عَجَلً» و «كانَ الْإِنْسانُ عَجُولاً» در مقام نکوهش نیستند بلکه در مقام «انسان شناسی» هستند. حتی اشرف المرسلین (صلی الله علیه و آله) نیز این نوع عجله را داشت که قرآن می گوید «وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضى‏ إِلَيْكَ وَحْيُهُ». و در رابطه با همین بحث ما می گوید: «فَلا تَعْجَلْ عَلَيْهِمْ إِنَّما نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا» در این آیه ها پیامبر معصومش را از گناه نهی نمی کند، بلکه او را به چشم انداز دورتر دعوت می کند. مانند آیه ۲ سورۀ طه «ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى»: قرآن را به تو نازل نکردیم که خودت را به مشقت شاق (طاقت فرسا) بیندازی. عجله برای پایان کابالیسم و برپائی جامعه مهدوی (عجّل الله تعالی فرجه) از این نوع است که نکوهیده نیست چنان که همیشه می گوئیم «عجّل الله تعالی فرجه». لابد خودمان عجله در این امر را دوست داریم که آن را نیز از خداوند می خواهیم. اما باید بدانیم که این کار خدا است و صبر خدا زیاد است؛ با این بینش تعجیل را بخواهیم، نه با دید و بینش در مقیاس بشری. تعجیل را بخواهیم. اما خودمان در عمل دچار این تعجیل نشویم که فرموده اند: «هَلَكَ الْمُسْتَعْجِلُون»: عجله کنندگان دربارۀ ظهور، هلاک می شوند. عجله موجب می شود که شخص بر خودش تلقی کند که امسال یا (مثلاً) دو سال بعد ظهور خواهد بود، و اگر این گونه تلقی ها را بر خود تکرار کند و ظهور واقع نشود اساس عقیده اش سست می گردد. انسان، انسان سالم در خیر خواهی عجول است، و این خصلت نکوهیده نیست، آنچه نکوهیده است «پای گذاشتن روی قانون علت و معلول» و «به هیچ انگاشتن نظام قدَرها و فرمول های آفرینش» در عمل است. عجول بودن در خیر خواهی خوب است اما قرآن دعوت می کند که این نیز باید متناسب با موضوع خود باشد، دربارۀ قیامت در چندین آیه سخن از ترک عجله آمده است، زیرا این موضوع چشم انداز بس بلند را لازم دارد. و همچنین دربارۀ پایان تاریخ کابالیسم و آغاز عصر حاکمیت حق، از پیامبرش می خواهد که به تناسب موضوع چشم اندازش را دراز مدت و بلند کند: «أَ لَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّياطينَ عَلَى الْكافِرينَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا- فَلا تَعْجَلْ عَلَيْهِمْ إِنَّما نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا»: آیا نمی بینی ما شیاطین را فرستاده ایم بر کافران که آنان را برانگیخته به هیجانات پر سرو صدا وادارند، انگیزش و هیجانات پر سرو صدای خاصی- پس بر آنان عجله مکن، زیرا ما می شماریم برای شان شمردن ویژه ای. @tebyan314