eitaa logo
تبیان
92 دنبال‌کننده
24 عکس
2 ویدیو
56 فایل
تبیان وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ تبیین اصول مکتب قرآن و اهل بیت علیهم السلام در آثار آیت الله مرتضی رضوی پایگاه نشر آثار آیت اللّه رضوی : http://binesheno.com این کانال، ارتباطی با سایت تبیان ندارد.
مشاهده در ایتا
دانلود
مفاخر تاریخی نباید جایگزین قرآن و اهل بیت شوند چرا جامعۀ علمی ما توجه ندارد که مفاخر تاریخی، مفاخر تاریخی هستند، نه راهنمایان علمی امروزی ما. کی ما از چنبره ابن سینا، ملاصدرا، نراقیان، شیخ عطار، مولوی و... و... نجات خواهیم یافت!؟! خیلی از مخاطبان وقتی چنین جملاتی را می بینند یا می شنوند، فوراً پرچم اتهام بر می دارند که: آهای بیائید فلانی ارزش بزرگان ما را پایمال می کند. اما توجه ندارند که خودشان ارزش و اهمیت آنان را از بین می برند. زیرا ارزش آنان «تاریخی» است نه امروزی. وقتی که آنان را «امروزی» می کنند هم ارزش دیروزی شان از بین می رود و هم ارزش امروزشان. وقتی که ارزش هنری حافظ را به «ارزش عرفانی» تبدیل می کنند، واقعاً ماهیت او را از بین می برند. حافظ فقط به درد هنر می خورد که در هنر سر آمد دیگران است، آنهم به درد تاریخ هنر و هنر تاریخی می خورد، نه به درد تبیین هستی و یا شناخت خدای هستی، و یا شناخت رابطۀ خدا و خلق. گرچه دست درازی و فضول هائی نیز در این باره دارد و پای از گلیم خود بیرون نهاده است. و این نیست غیر از ارتجاع. اگر مفاخر تاریخی ما (که بنده برخی از آنان را کابالیست = فراماسونر امروزی، می دانم) برداشت شان از قرآن درست بود، امروز گدای درگاه غربیان نبودیم. و خیلی از اینان نه تنها مفید نبودند بلکه سد راه قرآن و اهل بیت(ع) بودند. در نامه ای به «شورای عالی حوزه» نوشتم که همۀ متون تفسیری ما یا ماهیتاً سنّی هستند و یا در بستر تسنن قرار دارند، و ریشۀ شان به تمیم داری کابالیست، کعب الاحبار کابالیست، و وهب بن منبّه یهودی و امثال شان می رسد و تفسیر قرآن بر اساس احادیث اهل بیت(ع) چنان که باید، هرگز وجود ندارد. @tebyan314
چرا مفاخر تاریخی را کنار بگذاریم؟ می گویند: مفاخر تاریخی نیز دانسته های شان را از قرآن و حدیث به دست آورده اند، چرا باید آن ها را کنار بگذاریم؟ عرض می کنم: اولاً: تفکیک علوم از همدیگر، یک روند تدریجی تاریخی دارد و زمان بر، است و به همین دلیل علوم انسانی در قالب روان شناسی، جامعه شناسی، و... و... در زمان آنان وجود نداشته تا در این باره نیز از قرآن و حدیث به دست آورند. ثانیاً: همان طور که گفته شد تفسیر قرآن از آغاز در اختیار کابالیست ها قرار گرفت حتی حدیث های رسول اکرم(ص) نیز ممنوع گشت، و اهل بیت(ع) نیز تا غیبت کبری خودشان منزوی و محصور و حدیث های شان ممنوع و متروک بود. که در اواخر کتاب «کابالا و پایان تاریخش» شرح داده ام. و این تنها فرصت بزرگ و بس مهم است که انقلاب اسلامی در اختیار ما گذاشته و هرگز در طول تاریخ اسلام چنین فرصتی فراهم نشده بود. علمای مکتب اهل بیت(ع) در آن اعصار، در خلال قتل عام ها و در به دری ها توانستند یک فقه جامع، جانانه، همیشه زنده و کار آمد برای ما پروارنیده و حفظ کنند. عرصه های دیگر همچنان به صورت مواد خام لیکن بس قوی بالقوه، مانده است. ثالثاً: گمان نکنیم که فهم قرآن و حدیث، سخت دشوار است، پس باید از مغزهای مفاخر تاریخی نیز استفاده کرد. زبان قرآن و حدیث (البته اگر با هم باشند) آسانترین و شیواترین و رساترین، زبان و بیان هستند و امروز با همان زبان و ادبیات خودتان با شما سخن می گویند و این است معجزه بودن شان. به یک شرط: به شرط این که ذهن مان را از رسوبات تفسیرهای آن چنانی، و از گفته ها و برداشت های مفاخر تاریخی، تخلیه کرده و سلمان وار، و ابوذر وار، با روح و فکر طبیعی و فطری انسانی، با قرآن و حدیث رو به رو شویم. @tebyan314
همۀ واژه های «انسان» در قرآن به «علم انسان شناسی» مربوط است و هر کدام اصلی از اصول این علم را بیان می کنند، اما ما همۀ آن ها را به «اخلاق موعظه ای» تفسیر کرده ایم، و همین طور احادیث انسان شناسی را. @tebyan314
معارف اسلامی این لفظ «معارف» یعنی چه؟ این اصطلاح در ادبیات قرآن و اهل بیت(ع) به کار نرفته است؛ پس از مشروطیت زمانی که روشنفکران غرب زده به تاسیس وزارتخانه ها اقدام کردند، نام یکی از وزارتخانه ها را «وزارت معارف» گذاشتند، در دورۀ سلطۀ جریان محمد علی فروغی کابالیست، نام آن به «وزارت فرهنگ» تبدیل شد. معارف به معنی فرهنگ است، و فرهنگ اعم از علم است. و می توان گفت: فرهنگ در مقایسه با «علم» کاربرد ژورنالیستی دارد. واژۀ «معارف» خیلی کلی تر از واژۀ «علم» است؛ علم کاری است که نیازمند دقیقترین چهار چوبه، ادلّه، و ظریفترین روش استدلال است. اصطلاح «معارف» را ارسطوئیان ما برای ما ساختند و رواج دادند؛ زیرا ارسطوئیان از قدیم به «علمیت اسلام» باور نداشته و ندارند و به همین دلیل دست به دامن یونانیات شده و می شوند، و تنها ارزشی که به مکتب قرآن و اهل بیت(ع) می دهند «ارزش فرهنگی» است درست مانند اروپائیان که به مسیحیت فقط ارزش فرهنگی قائل هستند. از جانب دیگر طیف وسیعی از حوزویان ما که علوم اسلامی را منحصر به سه علم: کلام، فقه و اخلاق، می دانند و هر سه را نیز ماهیتاً تعبدی محض می دانستند و می دانند- و توجه ندارند که فقط علم فقه تعبدی است- به طور دانسته و ندانسته اصطلاح معارف را رواج دادند و می دهند. این قرآن، و این هم متون حدیثی ما، بگردید (با رایانه هم بگردید) چنین اصطلاحی را در ادبیات قرآن و اهل بیت(ع) نخواهید یافت؛ آنچه می یابید «علومنا» و «علمنا» است. آنان که «وزارت معارف» را درست کردند- وزارتخانه ای که در آن زمان مدیریت همۀ مراتب علمی از اول ابتدائی تا بالاترین مراتب علمی را در اختیار داشت- همین ارسطوئیان بودند. حتی در تاسیس دانشگاه نیز زمام کار در دست ارسطوئیان بود به حدی که فاضل تونی را (که چیزی از نوشتن و نگارش را نمی دانست) در جایگاه استاد بزرگ به کار گرفتند. دانشگاه (حتی در علوم تجربی) در اختیار یک جریان کابالیستی بود که از اتحاد دو گروه کابالیسم سنّتی (ارسطوئیان) و فراماسون ها، تشکیل شده بود، که قرار بود علم و دانش در ایران هرگز به جائی نرسد و نرسید، تا در دورۀ پس از انقلاب اسلامی به تدریج زمام امور از دست آنان خارج شده و می شود اگر آفتی، خطائی، به طور دانسته یا ندانسته رخ ندهد. و لذا مسئله بس حساس و در معرض خطرها و آفت ها است. @tebyan314
اصطلاح «معارف» نه تنها اسلامی نیست بلکه ضد اسلام است. و اینک هنوز (نه تنها) گامی در اسلامی سازی علوم بر نداشته ایم (بل) که (داریم) اسلام را اروپائی می کنیم. این گونه کلّی گوئی ها آن سخن را تداعی می کند که گفته شده: «وقتی که مسیحیت به اروپا وارد شد در حقیقت اروپا مسیحی نگشت بلکه مسیحیت اروپائی گشت». نکند در آخر کار، دنیا متوجه شود که به جای اسلامی کردن علوم انسانی، اسلام را غربی کرده ایم. وقتی که یکی از مسئولان درجه اول این برنامه، دانسته یا ندانسته اصل موضوع و عنوان مسئله را تحریف می کند و به جای علم و علوم مکتب، اصطلاح معارف را مکرراً و مرتباً به کار می برد، نتیجۀ کار از همین حالا معلوم است. منشأ این تحریف: وقتی که یک مسئول، آشنائی کامل با علمیت مکتب ندارد به طور خودآگاه یا ناخودآگاه به عرصۀ فرهنگ پناه می برد. مقصود از این سخن انتقاد از یک شخص نیست، بلکه این بزرگترین و اوّلی ترین مشکل ماست، به نظرم دید و شناخت همۀ ما از اسلام در علوم انسانی، یک دید و شناخت معارفی است نه علمی خالص. مثلاً آن دانشمند گرامی که همیشه چیزی بنام «اقتصاد سرمایه داری» را به شدت محکوم می کند، هرگز یک جمله هم از تبیین اقتصاد مورد نظر و مورد قبول خود به میان نمی آورد. شما که براستی از دانشمندان و امیدهای ما هستید چرا نیم ساعت دربارۀ نظام اقتصاد اسلامی سخن نمی گوئید؟ یا چهار برگ در این باره نمی نویسید؟ این حضرت نیز به شدت تحت تاثیر مفاخر تاریخی (که به شرح رفت) قرار دارد به ویژه تحت تأثیر استاد شهید و بزرگوار مطهری و نیز تحت تاثیر مرحوم دکتر شریعتی که یک شیعۀ وصایتی بود. در میان اهل تحقیق معروف است که شریعتی در تخریب وضعیت موجود انصافاً قوی و توانا بود، اما در ساختن جایگزین چندان چیزی ارائه نداده است. @tebyan314
خروج از بن بست علوم انسانی با پاسخ فقط به دو سوال ۱- پاسخ به این پرسش: «آیا انسان حیوان است؟» یعنی ترانسفورمیسم و در هستۀ آن داروینیسم را می پذیریم؟ یا به فیکسیسم توراتی معتقدیم و «آدم خلق السّاعه ای» را می پذیریم؟ و یا بیان علمی دیگر و راه سومی داریم و اگر داریم آن چیست؟ پاسخ: انسان حیوان نیست و راه سوم درست است. این در پیدایش جسم انسان. و اما از جهت حیات: گیاه یک روح دارد، حیوان دو روح دارد و انسان سه روح. هر دو موضوع را در حد توان به طور مختصر در کتاب ها و مقالات، توضیح (علمی طبیعی با شرح ادلّۀ طبیعی، و نیز از آیات و احادیث) داده ام، و اگر نیازمند تکمیل است به عهده دانشمندان جوان است که امکانات نیز دارند. ۲- پاسخ به این پرسش: «اگر پدیده هائی از قبیل: خانواده، جامعه، تاریخ، مالکیت، و اخلاق، مولود قرارداد نیستند و اعتباری محض نیستند، پس منشأ و ریشۀ آن ها در کجای کانون وجودی انسان است؟». پاسخ: منشأ این پدیده ها همان «روح سوم» است. دست اندرکاران علوم انسانی با مشاهدۀ این چند سطر به خوبی در می یابند که اگر براستی این دو اصل، این دو مبنا اثبات علمی شوند همۀ علوم انسانی نظام دیگر می یابند و با جهت گیری دیگر از بن بست خارج می شوند. بلی فقط دو کلید است. از این دو مبنا مبانی هر کدام از علوم انسانی زائیده می شوند که این زایش ها را نیز باید تبیین کرد، تبیین علمی. که اساس این تبیین ها، تبیین طبیعی با ادلّه طبیعی است. و قرآن پر است از آیه های طبیعی در این باره و همچنین حدیث ها. که مظلوم ترین آیات و مظلوم ترین احادیث هستند. و با بیان دیگر: تفکیک علوم انسانی از علوم تجربی دراصل مبانی، نادرست و غلط است. همۀ علوم از آفرینش و مقوله های طبیعی شروع می شوند، سپس به تدریج از همدیگر جدا می شوند. و لذا (در کتاب کوچک «با دانشجویان فیزیک و کیهان شناسی» شرح دادم که) قرآن عالی ترین و بالاترین مدال را به دانش و دانشمندان تجربی می دهد، نه به دانش و دانشمندان علوم انسانی، گرچه هدف نهائی و سعادت انسان نتیجۀ علوم انسانی است. @tebyan314
آیا دانشمندان علوم تجربی بی ایمان هستند؟؟؟!!! می گویند: آنچه ما بعینه مشاهده می کنیم (این است که) اکثریت قریب به اتفاق سرشناسان علوم تجربی بی ایمان هستند. عرض می کنم: به آن دینی که آنان ایمان ندارند، بنده نیز ذره ای به آن ایمان ندارم، مسیحیت کلیسائی که خدایش پدر عیسی است و به سه خدا معتقد است، و هیچ اثر علمی در آن دین نیست، سزاوار انکار و ردّ است. باید از جانب دیگر تعجب کرد که اگر یک دانشمند تجربی و غیر تجربی به آن دین معتقد باشد لابد یا در مغزش اشکالی هست و یا کابالیست است که در پذیرش آن دین، تعمّد ابلیسانه دارد. ما هم که اسلام را به آنان توضیح نداده ایم تا بگوئیم چرا به اسلام ایمان ندارند. اگر در این برنامۀ «اسلامی سازی» موفق شویم خواهیم دید که همۀ دانشمندان بی غرض و غیر کابالیست جهان، روی به سوی اسلام (اسلام تشیعی) خواهند گرفت، که گفتم این کار یک کار جهانی و تحول دهندۀ جهان است. به امید توفیق دست اندرکاران این برنامه. @tebyan314
نامه سرگشاده به حضور بزرگانی که قرار است علوم انسانی را بومی سازی کنند سلام علیکم هر کسی که دلسوز ایران، دین و انقلاب است بی تردید برای شما بزرگواران آرزوی توفیق در این کار بس مهم می کند. شما بزرگواران نیز به افرادی مثل بنده حق بدهید که نگران باشیم. زیرا تجربه تلخ «معارف اسلامی» که پس از پیروزی انقلاب به دانشگاه ها دادند هنوز هم در ذائقه ما و نیز تاثیرات ویرانگر آن در ذهن و فرهنگ جامعه علمی ما هست؛ ارسطوئیاتی چند را «معارف اسلامی» نامیدند. ادامه مطلب: http://www.binesheno.com/Files/maghalat.php?idVeiw=1959&level=4&subid=1959 @tebyan314
فرهیختگان برادران سنی کاملاً توجه دارند که متون دینی (حدیثی) شان از هر نوع «تبیین»خالی است؛ متون حدیثی شان فقط و فقط به احکام فقهی منحصر است که در خلال آن گاهی حدیث های اخلاقی نیز یافت می شود. نه احادیث کیهان شناسی دارند، نه انسان شناسی، نه روان شناسی، نه جامعه شناسی و نه نظام اقتصادی و... و به همین دلیل جامعه برادران سنی و اندیشمندان شان هرگز در صدد تاسیس علوم انسانی بر اساس مبانی خودشان نیامدند زیرا می دانند که فاقد چنین مبانی هستند. در حقیقت زمینه رشد و همه گیر شدن تصوف در میان برادران سنی به همین دلیل است که هنوز پنجاه سال از هجرت نگذشته بود تصوف آمد و در پایان قرن اول این خلأ را پر کرد و به حدی اشباع کرد که کنجکاوی بشر و پرسش های اساسی که به ذهن هر متفکر خطور می کرد را کاملاً (از نظر کمی) پاسخ داد به حدی که هیچ پرسشی نیست مگر این که پاسخ آن در متون صوفیان داده شده به ویژه در آثار مولوی. اما در متون حدیثی شیعه احادیث تبیینی چندین برابر احادیث فقهی است و جالب این که حدیث های فقهی شیعه در عین فقهی بودن هر کدام به یکی از علوم انسانی توجه داشته و مربوط است و به همین دلیل تصوف نتوانست تا قرن هفتم هجری به جامعه تشیع نفوذ کند. زیرا اندیشمندان شیعه نیازی به تعاریف خیال پردازانه صوفیان نداشتند. @tebyan314
مبانی علوم انسانی سنّتی ما در واقع اصول و مبانی فرهنگ ایران سنّی است، که از مولوی سنّی، بایزید سنّی، حافظ سنّی و... و نیز حدیث هائی که صوفیان جعل کرده و براساس آنها مانور معارفی داده اند بر جای مانده است. این سنّت ما امتحانش را پس داده است؛ این سنّت که در خدا شناسی به «انسان خدائی» معکوس؛ در واقع به «انسان بر علیه انسان»، و در هستی شناسی هپروتی می اندیشد، و همه چیز را وارونه کرده و خرافات را در بیان های زیبا و دلنشین جایگزین اصالت ها کرده است، کجایش ارزش علمی دارد تا مبنای علوم انسانی شود؟!. مگر همین علوم انسانی سنّتی نبود که جامعه مسلمانان را عقب مانده و جامعه غربی را بر ما مسلط کرد؟! مگر همین خمودی ها و صوفیانه اندیشی ها نبود که امت را از شتابی که پیامبر(ص) به آن داده بود، باز داشت- ؟! چرا تاریخ را نمی بینیم؟! چرا در تاریخ گذشته مان جامعه شناسی نمی کنیم؟! چرا هیچ جامعه شناسی در «عوامل سقوط ایران به دست مغول» جامعه شناسی نمی کند؟ چرا کسی در چرائی «عدم توجه مسلمانان به اکتشافات، اختراعات، ابتکارات» کار علمی نمی کند؟ @tebyan314
مهجوریت قرآن و اهل بیت علیهم السلام مسلمانان، قرآن و اهل بیت(ع) را مهجور کرده اند؛ متاسفانه در جامعه ما نیز هنوز هم قرآن و اهل بیت(ع) در عرصه علمی مهجور هستند و ما به دنبال یونانیات، بودائیات و علوم انسانی غربی هستیم جامعه علمی ما خبری از علوم قرآن و اهل بیت(ع) ندارد و هیچ اصلی از اصول علمی مکتب ثقلین را نمی شناسد و در نظرش اسلام نیز مانند مسیحیت کاری با علم ندارد، حتی در حوزه مقدسه نیز برخی ها اصطلاح «دین و دانش» را به کار می برند و این دو را در تقابل با هم قرار می دهند، و دستکم میان شان به نوعی تباین معتقد هستند. مدعی هیچ علمی و معلوماتی نیستم تنها به عنوان وظیفه عرض می کنم: کتاب ها و مقالات من در سایت بینش نو http://binesheno.com به ویژه کتاب های «تبیین جهان و انسان»، «انسان و چیستی زیبائی»، «دو دست خدا» در خدمت شما (دست اندرکاران بومی سازی علوم انسانی) که مسئولیت خطیری را به عهده گرفته اید، می باشد که شاید به عنوان ذرّه ای به کار آیند. @tebyan314
شفای ابن سینا: برترین، فرازترین و مبرزترین شخصیت علوم انسانی سنتی ما ابن سینا است که «شفا»یش «قانون»اش را خفه کرده است، ابن سینا به عنوان نویسنده قانون، به درد جامعه می خورد و امروز هم می خورد متاسفانه راه قانون او را کنار گذاشتند و به شفای او پرداختند کتاب شفا که نه ذره ای به دنیای مردم فایده ای دارد و نه به آخرت شان. عده ای من را متهم می کنند که نسبت به بزرگان پیشین گستاخی می کنم من نیز آنان را متهم می کنم که: تا زمانی که به دامن گذشتگان تان چسبیده اید به جائی نمی رسید، اگر آنان مفاخر ما هستند باید درک کنیم که مفاخر تاریخی ما هستند نه مفاخر امروزی. اکنون می خواهید علوم انسانی را بر اساس مبانی انسان شناسی ابن سینا یا مولوی تدوین کنید مبانی ای که امتحانش را پس داده است-؟ . اشتباه در همین نکته است که امروز به دنبال شخصیت هائی که به تاریخ پیوسته اند می رویم؛ گوش و مغز مردم و کودکان را نیز با نقل ها و مداحی های آنان پر کرده ایم، بخشی از جامعه و اندیشمندان ما غرب زده اند و بخش دیگر در خرافات این «سنت» غوطه ور. و جالب این که هر دو در یک نکته با هم توافق دارند. غرب زده ها نه تنها سران این سنّت ویرانگر را مردود نمی دانند با همه رئالیست بودن شان آنان را تایید می کنند زیرا که معبودهای غربی شان چنین می خواهند تا مبادا از خواب بیدار شویم. @tebyan314
غربیان مبانی سنتی ما را بهتر از ما می شناسند و می شناختند و به دلیل ماهیت تخدیری و افیونی آن ها، آن ها را کنار گذاشتند. حتی از ابن سینای ما کتاب قانون را در آغوش محبت گرفتند اما کتاب شفای او را به پشیزی نخریدند، در پاریس بیمارستانی به نام او ساختند اما در عرصه فلسفه جایگاهی به او ندادند. همه چیز در علوم انسانی به انسان شناسی بر می گردد؛ حضرات می خواهند چه کنند آیا به فیکسیسِم همان «سنّت» بر می گردند؟ و از نو به آدم خلق السّاعه ای و مجسمه ای معتقد می شوند؟ یا تصمیم دارند در این مسئله به سنت مورد نظرشان عاصی شده و به ترانسفورمیسم غربی درباره انسان مهر تأیید بومی بزنند آیا ترانسفورمیسم بومی است؟ @tebyan314
وقتی که کتاب «تبیین جهان و انسان» را پس از سال ها تدریس در حوزه و دانشگاه تدوین کردم و به برخی از دست اندرکاران علوم انسانی فرستادم، غرب زدگان که رابطه ای با قرآن و حدیث ندارند اعتنائی به آن نکردند و آنان که با قرآن و حدیث آشنائی دارند به دلیل همان سنت گرائی (که سنت بودائی صوفیان و ارسطوئیان است) و گرایش به همان سنّت نکبت آور که تاریخ مسلمانان را به سیاهی کشانیده است، توجه لازم را به آن نکردند. هنوز هم حتی تکلیف فردی خودشان را با فیکسیسم توراتی و ترانسفورمیسم غربی تعیین نکرده اند تا چه رسد به این که در «بومی سازی علوم انسانی» کاری از دست شان برآید. انسان چیست؟ غرب در پاسخ این پرسش با جمله «انسان حیوان است» خودش را آسوده کرده و دستکم فرد و جامعه را از بلاتکلیفی در آورده است. تعیین تکلیف حتی به غلط، نیز بهتر از بلاتکلیفی است. فرد و جامعه بلاتکلیف به حکم طبیعت و عقل محکوم به اسارت و سلطه پذیری است. غربیان گفتند: انسان حیوان است. و بر این اساس «جامعه» را یک پدیدۀ مولود آگاهی افراد دانستند نه پدیده ای که ریشه در ذات انسان دارد. و همین طور پدیده ای به نام «خانواده»، و پدیده ای بنام اخلاق، و... همه را اعتباری، قرار دادی، مصلحت اندیشی با عقل غریزی، دانستند که امروز تاوانش را می پردازند. من نمی دانم (و به عنوان شاگرد حضرات می پرسم) آقایان می خواهند چه کنند؟ آیا انسان حیوان نیست پس چیست؟ انسان همان است که مولوی، عطار و... گفته اند- ؟ احیای مجدد اینان مصداق ارتجاع اندر ارتجاع است و مصداق آزموده را آزمودن است. (وقتی که لشکر مغول به دروازه نیشابور رسید عطار به استقبال سرباز مغول رفت و خطاب به او گفت: ها... فکر می کنی تو را نمی شناسم؟ هر زمان به شکلی در می آئی اینک به شکل تاتار آمده ای که جانم را بگیری؟ بگیر این جان من و این هم تو. سرباز مغول با شمشیرش بر سرش کوبید و عطار که دشمن را خدای خود می دانست کشته شد). @tebyan314
پیشنهاد: لطفاً دست از این سنت (اصول و مبانی فرهنگ ایران سنّی که از مولوی ، عطار، بایزید، حافظ و... برجای مانده و نیز حدیث هائی که صوفیان جعل کرده و براساس آن ها مانور معارفی داده اند) بردارید و بگذارید مولوی ها و عطارها و جامی ها در فرهنگ ما همان مقام «گوته» را در فرهنگ غربی داشته باشند یافته های آنان را مبانی علوم انسانی بومی نکنید و بروید به حضور قرآن و اهل بیت(ع) هی شعار ندهید خداوند از روح خودش بر انسان دمیده است خداوند اساساً روح ندارد او خالق روح است آیه را صوفیانه معنی نکنید همین قدر که رادیو و تلویزیون و جراید این گونه خرافات ضد علمی را رواج می دهند کافی است. بروید و ببینید قرآن و اهل بیت(ع) چه می گویند؟ خلقت آدم را چه طور تبیین می کنند؟ گیاه یک روح دارد، حیوان دو روح و انسان سه روح. روح نباتی ، روح غریزی و روح فطرت. می دانم به محض شنیدن این سخن خواهید گفت در این صورت مسئله پیچیده تر می شود اثبات این مدعا مشکل است. اما اگر به سراغ قرآن و اهل بیت(ع) بروید خواهید دید که نه پیچیده است و نه مشکل، خیلی علمی و بسی دلچسب و مستدل به ادلّه تجربی نیز هست. در این صورت خواهید دید تعریف جامعه و منشأ آن، تعریف خانواده و منشأ آن، تعریف تاریخ و موتور محرکه آن، تعریف اخلاق و منشأ آن، منشأ لباس، حتی منشأ گریه و خنده که مختصّ انسان هستند چیست. به ویژه تعریف «عقل» و «رفتار عقلانی». و مهم تر از همه منشأ زبان را در ذات انسان خواهید شناخت. به ویژه خواهید دید که مشکل غربیان و آن اصل اصیل که برای شان شناخته نشده و آن حلقه مفقوده شان چه بوده است و چرا با آن همه کار عظیم که در علوم انسانی انجام داده اند امروز به بن بست رسیده اند و مسائل مهم دیگر. @tebyan314
وقتی که «ولی فقیه» و رهبر جامعه می‌گوید: «علوم انسانی را اسلامی کنید»، دانشگاهیان به سه گروه تقسیم می شوند: ۱- گروهی می گویند: دین کجا و علم کجا، به گمان‌شان اسلام نیز دین فاقد علم مانند مسیحیت است. و حق دارند زیرا نه اطلاعی از مکتب اهل بیت دارند و نه حوزویان ما (که خود درمانده اند) چیزی به آنان داده اند. ۲- گروهی به اصل مسئله باور دارند و در مواردی کوششی نیز از خودشان نشان می دهند لیکن چون فاقد عقبۀ حوزوی هستند (که خود حوزه نیز فاقد انسان شناسی مکتب است) به جائی نمی رسند. ۳- گروه سوم به مصداق «المأمور معذور» برنامه هائی ارائه می دهند اما عقیم و سترون که هنوز هم هیچ فایده ای نداده است. اما حوزویان: تا یونانیات بر حوزه‌ حاکم است و اشخاص ارسطوئی یک سر و گردن بالاتر از مکتب گرایان معرفی می شوند و هر روز در صدا و سیما ملاصدرا تبلیغ می گردد و کسان دیگر، و به قول نسیم شمال «تا کلّه شیخ ما دبنگ است این قافله تا به حشر لنگ است». و از جانب دیگر مرتاضی‌گری و کهانت به عنوان عرفان به فکر طلاب قالب می شود - با این که در فقه می خوانند که کهانت گناه کبیره است - و اشخاص مرتاض و کاهن (که به درد هیچ جامعه ای نخورده اند) به عنوان نخبه های ایمانی و عرفانی معرفی شده و تبلیغ می شوند، به جائی نخواهیم رسید. آه ای قرآن که خودت گفته‌ای: «إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً» مهجور مانده‌ای و آه ای اهل‌بیت! (سلام الله علیکم)، حوزویان به نام مکتب شما به یونانیات (که خود غرب آنها را به بایگانی تاریخ انداخته) و به بودائیات (که خود هندیان آن را محکوم کرده اند) می‌پردازند و از این بیراهه رفتن چه کیفی هم می کنند و چه قدر به خود می بالند. @tebyan314