جلاء العیون علامه ی مجلسی را باز کرده ام و روایات مختلف نوزدهم تا بیست و یکم ماه مبارک را مرور می کنم.... از داستان اسماعیل بن عبدالله که بعد از کشته شدن عثمان در جستجوی حقیقت از مردم کناره گرفته بود و در ساحل دریا به سر می برد و داستان برخورد او با عابدی که بر روی آب راه می رفت و به او می گوید حقیقت دینت را از وصی محمد صلی الله علیه و آله و سلم بپرس تا روزی که او وصی پیامبر را پیدا می کند و آن روز همان سحر نوزدهم ماه مبارک سال چهل و یک هجری است تا داستان افطار امیرالمومنین علیه السلام در خانه ی دخترش و احوال او در آن شب تا حرکت حضرتشان به سمت مسجد و آن نماز صبح و آن ضربت و... در پس زمینه ی همه ی این داستان ها و روایات صدایی مثل یک نوار مناجات در اعماق وجودم جریان دارد عَنْ فاطِمَهَ الزَّهْراَّءِ عَلَیْهَا السَّلامُ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ قالَ سَمِعْتُ فاطِمَهَ اَنَّها قالَتْ دَخَلَ عَلَىَّ اَبى رَسُولُ اللَّهِ فى بَعْضِ الاْیّامِ ... داستان آن خواب را می خوانم که در سحرگاه نوزدهم دید و به پیامبر از امتش گلایه کرد... نوار رسیده است به فَاَقْبَلَ عِنْدَ ذلِکَ اَبُوالْحَسَنِ عَلِىُّ بْنُ اَبى طالِبٍ وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ مولا ابن ملجم را که در مسجد به رو خوابیده است بیدار می کند و به او می گوید این گونه نخواب که این خواب شیطان است. بلکه به پهلوی راست بخواب که خواب مومنان است و به پشت خوابیدن خواب پیغمبران است. در دل خود نیتی داری که نزدیک است از آن نیت آسمان ها از هم بپاشد و زمین دو شقه شود و کوه ها سرنگون شوند... اگر بخواهی به تو می گویم که در زیر پیراهنت چه داری... مولا به نماز می ایستد حالا همه ی اهل خانه زیر عبا جمع شده اند پیامبر گوشه ی عبا را گرفته است و دست راستش را به آسمان بلند کرده است و اهل بیتش را به خدا نشان می دهد و برایشان دعا می کند مولا به سجده ی آخر رفته است حالا جبرئیل هم از جانب خدا برای اهل کسا سلام و پیام اورده است و اجازه می خواهد که همراه اهل خانه به زیر عبا بیاید... مولا خطاب به برادرش می گوید به من خبر بده که فضیلت جلوس ما در زیر این عبا نزد خداوند چیست... پیامبر پاسخ می دهد که در هیچ محفلی از محافل اهل زمین نیست که در آن شیعه ای از شیعیان ما و محبی از محبان ما باشد و این داستان را بشنود مگر این که رحمت خدا بر آن جمع نازل شود و ملائکه آن ها را در بر بگیرند و برایشان استغفار کنند اگر غمگینی بین آنها باشد خدا غم را از دل او برطرف خواهد کرد و اگر حاجتمندی باشد خدا حاجتش را روا خواهد کرد مولا دو بار با خوشحالی می گوید اِذاً وَاللَّهِ فُزْنا وَسُعِدْنا وَکَذلِکَ شیعَتُنا فازُوا وَسُعِدُوا فِى الدُّنْیا وَالاْخِرَهِ وَرَبِّ الْکَعْبَه اگر این طور باشد به خدای کعبه قسم ما و شیعیانمان در دنیا و آخرت رستگاریم... چقدر این جمله آشناست... مولا هنوز سر از سجده بر نداشته دست می کشد بر خاک های خون آلود محراب و مشتی خاک روی زخم فرقش می گذارد و این آیه را می خواند منها خلقناکم و فیها نعیدکم و منها نخرجکم تارة اخری... و می گوید: بسم الله و بالله و علی ملة رسول الله فزت و رب الکعبه... سحر بیست و یکم است حبیب بر بالین مولا از او سوال می کند که چه می بینی یا امیرالمومنین؟ مولا می گوید: حبیب! ملائکه ی آسمان ها را می بینم و پیامبران را که در کنار هم ایستاده اند و منتظر ملاقات من هستند... برادرم رسول خدا کنار من نشسته است و می گوید پیش ما بیا... چیزی که در پیش رو داری بهتر از چیزی است که در آن هستی... . . . بین آن فزنا و سعدنا و این فزت و رب الکعبه انگار رشته کوه هایی از غربت و تنهایی حائل شده اند... قرار بود داستان این خانواده را که می خوانیم غم های دلمان را فراموش کنیم... ما امتی که تو نفرینشان کردی نیستیم ما امت حدیث کسا هستیم امت هم فاطمة و ابوها و بعلها و بنوها... تو به خدای کعبه قسم خوردی که ما که دوست دار شماییم با شما به فوز و سعادت برسیم امشب شب فزتُ است و ما داغ پدر دیده ها دلمان خوش است به فازوا و سعدوا .... @telkalayyam