📓مادرم هر ماه توی خانه شان روضه می گرفت. محمدرضا 👶می نشست و دقیق👀 نگاه می کرد. بعد که مردم می رفتند 🚶♂️یک تکه پارچه بر می داشت و به سرش می بست 😇و روی یک متکا یا صندلی می نشست و هرچه یاد گرفته بود می خواند🎼. به ما هم می گفت: شما باید گریه 😭کنید. زن ها با دست روی پایشان بزنند و گریه کنند و مردها با دست به پیشانی بزنند و گریه کنند. محمدرضا رفته بود توی کوچه. دیر کرد. دنبالش رفتم. دیدم بچه ها 👶👦را دور خودش جمع کرده و دارد برایشان روضه می خواند و آن ها هم الکی گریه😫😭 می کنند.😬 دیگر کار همیشه اش بود. وقتی با بچه ها بازی شان تمام می شد با همان زبان بچه گانه می گفت: « بچه ها بیایین بلاتون اوضه بخونم.» و شروع می کرد به خواندن و بچه ها هم گوش می دادند و مثلا گریه می کردند😂
#مادر_شمشادها #نرجس_شکوریان_فرد