طلوع
#من_زنده_ام📒 #فصل_سوم #قسمت_دوم چقدر سخت! از خودم می‌پرسیدم آخه من چطور خودم را جای آقای یوسفی بگذا
📒 ما را روی یک پا در گوشه‌ی کلاس نگه داشته بود و از عباراتی استفاده می‌کرد که اولین‌بار این کلمات را می‌شنیدم. طبقه‌ی انتلکتوئل‌ها، بورژواها، فئودالیسم! حتی نمی‌توانستم این کلمات را درست تلفظ کنم . ما شدیم بهانه‌ی همه‌ی درد و غم‌هایی که انگار سال‌ها روی دل آقای یوسفی سنگینی کرده بود. معنی حرف‌هایش را نمی‌فهمیدم و خودم را مستحق این چرندیات نمی‌دیدم. ما همگی کارگرزاده‌هایی بودیم که عزت‌نفس داشتیم . او این‌طور به حرف‌هایش ادامه داد: این پدران شما هستند که برای او (با دست به عکس شاه اشاره کرد) بساط عیش را فراهم می کنند تا سفرهای زمستانی و تابستانی‌اش را در Night clubهای این شهر بگذراند و از باشگاه قایق‌سواری و باشگاه گلف و سوارکاری حظ وافری را ببرد و در باشگاه بیلیارد قمار بازی کند. بشمارید ببینید پدران شما چند تا از این باشگاه‌ها و سینماها و قمارخانه‌ها برایش ساخته‌اند. این باشگاه‌ها و قمارخانه‌ها فقط در این شهر خراب شده هستند و سینما تاج حتی یک روز از فیلم‌های به‌روز آمریکا و اروپا عقب نمی‌ماند. چرا او نمی‌دید که پدرانمان صدها و هزارها خانه را گرم می‌کنند؟ چرا نمی‌فهمید از همین تلاش‌هاست که نانی بر سرسفره هاست؟ مگر نه اینکه نفت سرمایه‌ی ملی بود؟ این کارگران هم سرمایه‌ی ملی بودند. با شنیدن این اراجیف غصه می‌خوردیم و گریه می‌کردیم. تا آخر ساعت مثل عروسک‌های آویخته به دیوار گوشه‌ای ایستاده بودیم و به حرف‌های عجیب و غریب او گوش می‌دادیم . صدای زنگ مدرسه به عقده‌های فروخورده‌ی معلم پایان داد اما همهمه‌ای برپا شده بود. تیر نگاه بچه‌ها چشمانم را نشانه می‌رفت. بی‌آنکه کسی انشای خود را بخواند با چشم گریان از کلاس خارج شدیم . بعد از تعطیلی کلاس بلافاصله به کتابخانه رفتم تا کلمات بورژوا، انتلکتوئل‌ها، فئودال‌ها، اباطیل و... را جست‌وجو کنم . بچه‌های نظام قدیم که با آن‌ها دوست شده بودم و هیکلی و جسورتر از ما بودند قول دادند انتقام ما را بگیرند اما او از ترس آنکه نگاهش به نگاه دختری گره بخورد، چانه به سینه چسبانده بود و شتابان قدم برمی‌داشت. تنها چیزی که می‌توانست سرعت قدم‌های یوسفی را بگیرد دیدن چهره‌ی نازنین یک عدد اسکناس بود که روی زمین نقش بسته بود. بچه‌ها با انداختن یک اسکناس پنج تومانی که به نخی نامرئی متصل شده بود تصمیم گرفتند تلافی این ماجرا را دربیاورند. او غافل از شیطنت بچه‌ها برای برداشتن اسکناس دولا شد... @Tolou1400