#داستان
💢اولین دیدار
▪️چمدونش رو هی چکمیکرد که چیزی جانمونده باشه
توی راه به همه زنگ زد و حلالیت خواست
سر از پا نمیشناخت
آخه تا حالا حرم رو ندیده بود
وقتی رسیدیم با اضطراب پرسید:
حالا باید به امام رضا چی بگم؟
_ : قبلا وقتی میخواستی باهاش حرف بزنی چی میگفتی؟
_ :میگفتم منم بطلب تا بیام حرمت اما الان اینجام و نمیدونم باید چی بخوام انگار دیگه خواستهای ندارم
👇به [مدرسه تولید محتوا] وارد شوید👇
@toolid_mohtava