بسمه تعالی - صداش شبیه حاج آقای فلسفی شده بود! ف قهقهه زد. شوخی نمی‌کردم. دستگاه که کار افتاد، طبق عادت به لب‌های آقای امام‌جمعه خیره شده بودم. لب‌خوانی‌ام قوی بود. می‌توانستم حروف را از فاصله بین لب‌ها تشخیص دهم. بعد از شنیدن هوهوی هوای داخل اتاقک معاینه، صدای آقای امام‌جمعه راه گرفت و رسید به پیچ‌های حلزونی گوشم. _ خب الان صدای من میاد؟ صدا مثل پسرکی چموش عصب‌های گوشم را قلقلک داده بود. این بار گوشم بود که من را از ابهام کلمات نجات می‌داد نه چشم‌هایم. گفتم: _ بله _ خب من یه تغییراتی می‌دم بگید چجوری شد صدا! خنده ام گرفته بود. انگار حاج آقای فلسفی در قامت امام‌جمعه داشت دستگاه را تنظیم می‌کرد. 🌻 اگر این نوع نوشته‌ها برایتان جذاب است، ممنونتان می‌شوم که نظرتان را برایم بنویسید. @toootak