🇮🇷《به نام او که یادش آرامش دلهاست》🤲 اسم تو مصطفاست🥺           🇮🇷زندگینامه مصطفی صدرزاده🌷                       《قسمت هفتاد و پنجم》   می فرستمش...🕊 🇮🇷 بیاد! اگه گفتی کی اینجاست؟ نمی دونم! پدر و مادر ، باید برن سوریه! برای ناهار با خودت بیارشون! وقتی قبول کردی، مامان بلند شد غذا درست کرد که تلفن زدی: " پرواز اینا جلوتره، باید برسونمشون فرودگاه بعد بیام! " وقتی از فرودگاه آمدی، عصر شده بود. دوستانت و فامیل به دیدنت آمدند و این برنامه تا یک هفته ادامه داشت.🇮🇷🌷 مثل همه بچه های کوچکی که به دنیا می آیند، هم زردی گرفته بود. نگرانش بودم، دل داری ام دادی. بعد از یک هفته پدر و مادر شهید قاسمی از سوریه برگشتند. رفتی آن ها را از فرودگاه برگرداندی. یک شب پیش ما ماندند. فردایش آن ها را رساندی فرودگاه که بروند مشهد. دیگر مثل زمانی که فاطمه به دنیا آمده بود، نمی گفتم این کار را بکن آن کار را نکن.🌸❤️ 🇮🇷 بیشتر کارها را خودم بکنم. بعد از اینکه کمی سرت خلوت شد گفتی: " بریم برای محمد علی شناسنامه بگیریم! " من و محمد علی آمدیم داخل ماشین. فرصت خوبی بود کنارت باشم. ساعتی بعد شناسنامه را گرفتی و آمدی. بفرما، اینم شناسنامه شازده، فقط یه مهر کم داره! مهر چی؟ شهادت! از حالا؟ آره دیگه، یادت باشه قراره بره! نگاهی به شناسنامه کردم و نگاهی به محمد علی: " قبول! " جلوی قنادی ایستادی: " بذار یه کیلو شیرینی بگیرم ببریم خونه. شیرینی شناسنامه محمد علی! " همان شب بعد از شام آمدیم خانه خودمان.😊🌸 دیگر باید خوابی ها را بین خودمان تقسیم می‌کردیم. گفتی: " شبا محمد علی مال تو، روزا مال من! قبول؟ "قبول! نسبت به زمانی که فاطمه به دنیا آمده بود، مادر پخته تری شده بودم. حالا بیشتر آرامش تو برایم مهم بود. بعد از تولد محمد علی، پنجاه روز پیشم ماندی، یعنی پنجاه شب تمام، ماه در آسمان بود و نبود.❤️❤️ 🇮🇷 گاه هلال، گاه نیمه، گاه کامل و گاه...اما من تو را همیشه می خواستم. بودن نصفه نیمه ات اعصابم را به هم می ریخت، برای همین سرگردان بودم. نگاهم مدام به آسمان زندگی ام بود. کی برایم هستی؟ کی برایم می تابی؟ پنجاه شبانه روز زمان کمی نیست، اما برای من که بی تاب بودم زمان کمی بود.🥺💚 برعکس ، هم تولد محمد علی سخت بود و هم گریه زاری اش بیشتر. هنوز آثار مجروحیت در تو بود و اگر به طور ناگهانی از زمین بلند می شدی یا زیاد حرکت میکردی یا عصبی می شدی، کمر درد می گرفتی یا پهلویت تیر می کشید، طوری که نمیتوانستی حرکت کنی.🥺🌷 فقط...🕊                      🦋 ....🇮🇷  ❇️کانال وصیت ستارگان🌷 ╭━⊰•🇮🇷•⊱━╮   @V_setaregan ╰━⊰•🕊•⊱━╯