مُرتاح
*
ساعت شش و هشت دقیقه صبح ، بعد از اذان صبح دمِ مسجد . + بگیر بگیر گرفتی اعلامیه هارو ؟ - اره اره برو ، فردا میدون انقلاب جمعیم ، میای ؟ + اره ، یا زهرا اون عبداللهیِ ، همون مائمور ساواکی که ناخونای علی رو چید ، دلم میخواد با کف خیابون یکیش کنم . - الان وقتش نیست داداش ، بزار آقا بیاد ، دمان از روزگارشون در میاریم ، قسم میخورم ؛ به جون محمد ، حسین ، حسن . -بغض‌میکنِ‌و‌نمیتونه‌بقیه‌رو‌نام‌ببره- + به ولله اگه بزارم آب خوش از گلوشون پایین بره - سِد داره میاد این طرف با شماره ۳ تو اون‌طرف برو و من این ور ، یادت نره گیر بیوفتی عکسای امام و میبینن ، دیگه نه بهت انبر ناخونی میندازن ، ن سطل‌الکتریکی ، یک سره میبرنت قصال خونه ، حاجی حلال کن فردا میبینمت . + حواسم هس ، مراقب باش ، یاعلی . [ گفتگوی‌ بین دو مجاهد انقلابی در روز یک‌بهمن‌هزاروسی‌صد‌و‌پنجاه‌و‌هفت