2. امام حسن(ع) و پاسخ منفى به خواستگارىِ معاويه از دختر زينب كبرى(س)
معاويه پس از آن كه با صلح تحميلى، خلافت اسلامى را در قبضه خويش گرفت، در صدد تحكيم و تثبيت معنوىِ حكومت خويش برآمد. او بهترين راه را نزديك شدن به اهل بيت(ع) پنداشت. از اين رو، تصميم گرفت با آنان پيوند خويشاوندى برقرار كند تا از اين طريق، شرافت و بزرگى كسب نمايد. به همين منظور، نامهاى به مروان بن حكم، عامل خويش در مدينه نوشت و به او دستور داد تا امكلثوم، دختر عبدالله بن جعفر را براى يزيد بن معاويه خواستگارى كند. وى براى عبدالله بن جعفر در اين كار امتيازاتى در نظر گرفت.
مروان بن حكم، عبدالله بن جعفر را فراخواند و از دخترش براى يزيد خواستگارى كرد. عبدالله بن جعفر، كه از مقاصد پليد معاويه آگاه بود، در پاسخ مروان گفت: اختيار بانوان ما با امام حسن (ع) است، شما امكلثوم را از او خواستگارى كنيد. مروان به ناچار نزد امام حسن (ع) رفت و تقاضاى معاويه را مطرح كرد. امام (ع) به وى فرمود: هر كس را مىخواهى دعوت كن و در آن جمع، خواستگارى كن تا من پاسخ شما را بدهم.
مروان بن حكم، بزرگان بنى هاشم و بنىاميه را در مجلسى گرد آورد و در ميان آنان ايستاد و گفت:
معاويه به من فرمان داده است تا امكلثوم، دختر زينب كبرى و عبدالله بن جعفر را براى يزيد خواستگارى كنم. او حاضر است مهريه دختر عبدالله را به هر مبلغى كه پدرش تعيين كند بپردازد و تضمين مىكند كه تمام بدهىهاى پدرش را به هر مقدارى كه باشد ادا كند. اين ازدواج را براى تحكيم صلح ميان بنىهاشم و بنىاميه انجام مىدهيم. يزيد بن معاويه نيز همسان و همشأن خوبى براى امكلثوم است. به جان خودم سوگند، آنانى كه بر يزيد غبطه مىخورند (آرزوى ازدواج با او را دارند) بسيار زيادترند از آنانى كه يزيد به آنها غبطه مىخورد. و يزيد كسى است كه به صورت او ابر از آسمان باران مىبارد. بنابراين، من از امام حسن (ع) و عبدالله بن جعفر مىخواهم با اين ازدواج موافقت كنند و به ازدواج امكلثوم و يزيد رضايت دهند.
سپس امام حسن (ع) برخاست و در پاسخ وى چنين فرمود:
1. اين كه گفتى معاويه مهريه امكلثوم را به هر مقدارى كه پدرش تعيين كند، مىپذيرد، بدان كه ما از سنّت پيامبر (ص) در ميان اهل و عيالش، در تعيين مقدار مهريه (مهر السنّة) عدول نمىكنيم و به آن پاى بنديم.
2.اين كه گفتى معاويه تمام بدهىهاى پدرش را مىپردازد، تا كنون نديده بوديم كه زنان با مهريه خويش بدهىهاى پدران خود را بپردازند.
3. اين كه اين ازدواج، تحكيم صلح ميان بنىهاشم و بنىاميه باشد، بدانيد كه دشمنى ما با شما براى خدا و در راه خدا است و ما به خاطر دنيا با شما مصالحه نمىكنيم.
4. اين كه يزيد كفوى است كه همشأن و همسان ندارد، صحيح نيست؛ زيرا كفو امروزىِ او همان كفو ديروزى (عصر جاهليت و جنگ با پيامبر -ص-) است و سلطنت او چيزى را اضافه نمىكند.
5. اين كه تعداد كسانى كه به يزيد غبطه مىخورند، بيش از كسانى است كه يزيد بر آنان غبطه مىخورد، در صورتى درست است كه خلافت و حكومت آنان به رسالت و نبوت ارج و بها داده باشد. در اين صورت ما به او غبطه مىخوريم؛ اما حقيقت اين است كه رسالت و نبوت به خلافت بها داده است. بنابراين آنان بايد به ما (اهل بيت) غبطه بخورند.
6. و اين كه گفتى ابرهاى آسمان به چهره يزيد مىبارند، گزافى بيش نيست؛ زيرا اين لياقت و سرافرازى، مخصوص آل رسول خدا (ص) است.
امام حسن (ع) با اين بيانات شيوا، نه تنها پاسخ منفى به درخواست معاويه داد، بلكه او و پسرش را در ميان بزرگان بنىهاشم و بنىاميه، مفتضح و بىمقدار كرد. سپس فرمود:
ما مىخواهيم امكلثوم، دختر زينب كبرى را به ازدواج پسرعمويش، قاسم بن محمد بن جعفر (ع) درآوريم و مهريه آن را يك باغستان خودم، كه در حوالى مدينه است، قرار مىدهيم.
مروان بن حكم، شرح اين ماجرا را براى معاويه نوشت و او را از اين خبر ناگوار آگاه ساخت. معاويه پس از شنيدن ماجرا، د رحالى كه شديداً متأثر بود، گفت: ما از آنان خواستگارى كرديم، نپذيرفتند و دست رد بر سينه ما زدند؛ اما آنان اگر از ما خواستگارى مىكردند، مىپذيرفتيم و پاسخ مثبت مىداديم.(8)