روزگار امامت آن حضرت امام حسـن (ع) مسئوليت امامت و رهبرى را در جوى مضطرب و ناآرام, در وضعــى بسيار پيچيده و پر كشاكــش كه در پايان زندگانى پدر بزرگـوارش امـام علـى (ع) بـروز كـرده و شعله ور شـده بـود به عهده گـرفت , در نتيجه وضع نابسامان مردمى كـه امـام بـا آنـان رو بـه رو بـود تنها ايـن راه باقى ماند كه يا وارد جنگى بى حاصل و ياس آور شـود, او و جماعتـش به شهادش رسند, يا پـس از سپرى شدن مدتى مـواضع خــود را مسجـل گـرداند و صـلحـى را كـه به صلاح ملت است بر جنگ بـى ثمر تـرجيح دهــد. و ايــن امـرى طبـيعى است جنـگـى كـه مــردم به آن به ديـد شك مى نگرند, بى نتيجه ياس آور خواهد بود. نشانه هاى تاريخـى بسيارى وجـود دارد كه به تاكيد بيان مى كند امام حسـن (ع) مـوضع خود را به خـوبى درك مى كرد و مى دانست كه مبارزه او با معاويه, با وجـود شك و ترديـدى كه در تـوده هاى مردم وجـود دارد, محال است به پيروزى برسـد. كار طـرفـداران امام (ع) به حـد خيانت رسيـد و از روى طمع به سـوى معاويه گـرايـش يافتند و به دليل پـول و مقام و آسايشى كه براى آنان فراهـم آورد, روى به سوى او نمـودند. زعماى كـوفه كار را به جايى رساندند كه به معاويه نوشتند: هر وقت بخواهد امام (ع) را دسـت بسته نزدش مى فرستند و چـون به امام مى رسيدند به اظهار اطاعت و ارادت مى نمـودند و مى گفتند: ((تـو جانشين پدرت و وصى او هستى و ما سراپا در مقابل تــو مطيع و فرمانبـرداريـم, هر فرمان كه دارى بفرماى))!امام به آنها مى گفت: ((به خدا قسـم, دروغ مى گوييد, به خدا سوگند شما به كسى كه بهتر از مـن بود وفا نكرديد, پس چگونه به مـن وفا مى كنيد؟ وچگونه به شما اطمينان كنم؟ اگر راست مـى گـوييـد, اردوگاه مـدائن , ميعادگاه و قـرار گـاه ما بـاشـد به آنجـا برويـد.)) امـام بـه مـدائـن رفـت, امـا بيـشتر سپاهيان, او را رها كردنـد. حال آيا امام مجتبـى (ع) با چنين مردمى مـى تـوانست با معاويه بجنگـد؟ هرگز. بنابرايـن امام حسـن (ع) به خاطر نداشتـن نيروى كافى مطمئن , ناچار به پذيرش صلح تحميلى شـد. مواد صلحنامه: مـاده اول: واگذاشتن حكومت به معاويه به اين شـرط كه به كتاب خــدا و سنت فرستاده او (ص) و به سيره خلفاى صالح عمل كنـد ماده دوم: پس از معاويه, امر حكومت بر عهده حسن است و اگر براى او حادثه اى روى داد حكومت از آن حسين است و معاويه نمى تواند آن را به عهده ديگرى بگذارد. ماده سوم: بايد سب اميرالمومنين على(ع) و بد گفتن از او در نماز ترك شود و از على(ع) جز به نيكى ياد نكنند. ماده چهارم: بايد آنچه در بيت المال كوفه قرار دارد, يعنى پنج ميليون درهم يا دينار, استثنا بشـود و تابع خلافت و حكـومت نباشـد, و برعهده معاويه است كه هر سال دوميليون درهم براى حسيـن بفرستد و در عطا و صلات, بنى هاشـم را بر بنى عبدشمـس برترى دهد و ميان فرزندان كسانى كه در ركاب اميرالمومنيـن در جنگ جمل جنگيدند و فرزندان كسانى كه در صفيـن در خدمت امام على (ع ) مجاهدت كردند, يك ميليون درهـم تقسيـم شـود و اين مبلغ را از خراج ولايت ((دارابگرد)) كه يكى از شهرهـاى فـارس در حـدود اهـواز است بپـردازد. ماده پنجم: مردم هر جا بر روى زمين خدا باشند,چه در شام و عراق چه در حجاز و يمـن, بايد ايمـن باشنـد و سياه و سـرخ بايد در امان بماننـد, معاويه بايـد خطاهاى آنان را تحمل كند و ببخشايد وهيچ كـس را به جرم گذشته كيفر نـدهد و با اهل عراق با كينه و دشمنى رفتار نكند. و ياران علـى (ع) را در هر كـجا باشنـد امان دهد و به هيچ يك از شيعيان على (ع) آسيبى نرساند, ياران و شيعيان على(ع) از حيث جان و مال و زن و فرزند در امان و از هر گزندى محفـوظ باشند. و هيچ كس معترض هيچ يك از آنان نشـود, و هر صاحب حقـى به حقـش برسد و هر چه ياران علـى در هر كجا به دست آورده اند براى آنان محفـوظ بمـاند , و بـراى حسـن بـن على و برادرش حسين(ع) و هيـچ يـك از اهـل بـيت رسـول الله در نهان و آشكار هيچ بـدى نخـواهنـد و در امنيت آنان , در هيچ منطقه اى , اخلال نكنند. برنامه وصلح امام حسن(ع) چهره واقعى معاويه راآشكار ساخت و ماهيت او را به مردم نشان داد. به طـورى كه معاويه بعد از قبضه نمـودن حكـومت در يك سخنرانـى گـفـت : ((به خـدا سـوگنـد مـن با شما براى ايـن نجنگيدم كه نماز بگزاريد و روزه بـداريد و حج به جا آوريد و زكات بپردازيد بلكه به ايـن منظور با شما جنگيـدم كه به شما فرمان دهم, و همانا اين مقام را خدا به مـن عطا كرده در حاليكه شما ناخشنود بـوديد. هان مـن حسـن را اميدوار كردم, چيزهايى را به او دادم و كنون همه آنها زير پاى مـن است و به هيچ شرطى وفا نمى كنـم.))