مكارمو فضائل اخلاق ده چيز است:1 ـ راستگويى، 2 ـ راستگويى در وقت سختى و گرفتارى، 3 ـ بخشش به سائل، 4 ـ خوش خُلقى، 5 ـ پاداش در مقابل كارها و ابتكارات، 6 ـ پيوند با خويشان، 7 ـ حمايت از همسايه، 8 ـ حق شناسى درباره دوست و رفيق، 9 ـ ميهمان نوازى، 10 ـ و در رأس همه اينها شرم و حياست. 23- پرهيز از تملّق و بدگويى «قالَ(عليه السلام) لِرّجُل : إِيّاكَ أَنْ تَمْدَحَنِى فَأَنـَا أَعْلَمُ بِنَفْسِى مِنْكَ أَوْتُكَذِّبَنِى فَإِنَّهُ لا رَأْىَ لِمَكْذُوب أَوْتَغْتابَ عِنْدِى أَحَدًا.» امام به شخصى فرمود : مبادا مرا ستايش كنى، زيرا من خود را بهتر مىشناسم، يا مرا دروغگو شمارى، زيرا دروغگو انديشه و عقيده [ثابتى] ندارد، يا كسى را نزد من بدگويى نمايى. 24- عوامل هلاكت آدمى هَلاكُ النّاسِ فى ثَلاث: أَلْكِبْرُ، أَلْحِرْصُ، أَلْحَسَدُ. أَلْكِبْرُ بِهِ هَلاكُالدّينِ وَ بِهِ لُعِنَ إِبْليسُ. أَلْحِرْصُ عَدُوُّ النَّفْسِ وَ بِهِ أُخْرِجَ آدَمُ مِنَ الْجَنَّةِ. أَلْحَسَدُ رائِدُ السُّوءِ وَ بِهِ قَتَلَ قابيلُ هابيلَ. هلاكت و نابودى مردم در سه چيز است:كبر، حرص، حسد. تكبّر كه به سبب آن دين از بين مىرود و به واسطه آن، ابليس، مورد لعنت قرار گرفت. حرص كه دشمن جان آدمى است وبه واسطه آن آدم از بهشت خارج شد. حسد كه سررشته بدى است و به واسطه آن قابيل، هابيل را كشت. 25- تقوا و تفكّر «أُوصيكُمْ بِتَقْوَى اللّهِ وَ إِدامَةُ التَّفَكُّرِ فَإِنَّ التَّفَكُّرَ أَبُو كُلِّ خَيْر وَ أُمُّهُ.» شما را به پرهيزگارى و ترس از خدا و ادامه تفكّر و انديشه سفارش مىكنم، زيرا كه تفكّر و انديشه، پدر و مادر تمام خيرات است. 26- شستشوى دستها قبل و بعد از غذا «غَسْلُ الْيَدَيْنِ قَبْلَ الطَّعامِ يُنْفِى الْفَقْرَ وَ بَعْدَهُ يُنْفِى الْهَمَّ.» شستن دستها پيش از غذا، فقر را از بين مىبرد و بعد از غذا، غم و اندوه را مىزدايد. 27- دنيا، سراى عمل «أَلنّاسُ في دارِ سَهْو وَغَفْلَة يَعْمَلُونَ وَ لا يَعْلَمُون فَإِذا صارُوا إِلى دارِ الاْخِرَةِ صارُوا إِلى دارِ يَقين يَعْلَمُونَ وَ لا يَعْمَلُونَ.» مردم در اين دنيا در سراى بىخبرى و غفلت به سر مىبرند، كار مىكنند و نمىدانند. وقتى كه به سراى آخرت رفتند، به خانه يقين مىرسند، آن گاه است كه مىدانند، ولى ديگر كار نمىكنند. 28- همراهى با مردم «صاحِبِ النّاسَ بِمِثْلِ ما تُحِبُّ أَنْ يُصاحِبُوكَ.» چنان با مردم مصاحبت داشته باش كه خود دوست دارى به همان گونه با تو مصاحبت كنند. 29- عقاب و ثواب مضاعف «وَ اللّهِ إِنّى لاََخافُ أَنْ يُضاعَفَ لِلْعاصى مِنَّا الْعَذابُ ضِعْفَيْنِ وَ أَرْجُوا أَنْ يُؤْتِىَ الُْمحْسِنَ مِنّا أَجْرَهُ مَرَّتَيْنِ.» به خدا قسم من ترس از آن دارم كه عذاب گناهكاران از ما اهل بيت دو چندان گردد، و اميد آن را دارم كه نيكوكار از ما اهل بيت نيز پاداشش دو برابر باشد. 30- نقش عقل، همّت و دين «لا أَدَبَ لِمَنْ لا عَقْلَ لَهُ، وَ لا مُرُوَّةَ لِمَنْ لاهِمَّةَ لَهُ، وَ لا حَياءَ لِمَنْ لا دينَ لَهُ.» كسى كه عقل ندارد، ادب ندارد و كسى كه همّت ندارد، جوانمردى ندارد و كسى كه دين ندارد، حيا ندارد. 31- تعليم و تعلّم «عَلِّمِ النّاسَ عِلْمَكَ وَ تَعَلَّمْ عِلْمَ غَيْرِكَ.» مردم را با دانشت، دانش بياموز و خود نيز دانش ديگران را فراگير. 32- روى آوردن به چه كسى؟ «لا تَأْتِ رَجُلاً إِلاّ أَنْ تَرْجُوَ نَوالَهُ أَوْ تَخافَ بَأْسَهُ أَوْ تَسْتَفيدَ مِنْ عِلْمِهِ أَوْ تَرْجُوَ بَرَكَتَهُ وَ دُعائَهُ أَوْ تَصِلَ رَحِمًا بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ.» نزد كسى مرو، مگر آن كه به بخشش او اميدوار، يا از قدرتش بيمناك، يا از دانشش بهره مند، يا به بركت و دعايش اميدوار باشى، يا آن كه بين تو و او پيوند خويشاوندىاى باشد. 33- عقل و جهل «لا غِنى أَكْبَرُ مِنَ الْعَقْلِ وَ لا فَقْرَ مِثْلُ الْجَهْلِ وَ لا وَحْشَةَ أَشَدُّ مِنَ الْعُجْبِ، وَ لا عَيْشَ أَلَذُّ مِنْ حُسْنِ الْخُلْقِ.» هيچ بىنيازىاى بزرگتر از عقل و هيچ فقرى مانند جهل و هيچ وحشتى سختتر از خودپسندى و هيچ عيشى لذّت بخشتر از خوش اخلاقى نيست. 34- على(عليه السلام)، دروازه ايمان «إِنَّ عَلِيًّا بابٌ مَنْ دَخَلَهُ كانَ مُؤْمِنًا وَ مَنْ خَرَجَ مِنْهُ كانَ كافِرًا.» على(عليه السلام) دروازه ايمان است، هر كه داخل آن شد مؤمن و هر كه خارج از آن شد كافر است. 35- حقّ اهل بيت «وَ الَّذى بَعَثَ مُحَمَّدًا بِالْحَقِّ لا يَنْتَقِصُ أَحَدٌ مِنْ حَقِّنا إِلاّ نَقَصَهُ اللّهُ مِنْ عَمَلِهِ.» قسم به خدايى كه محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم) را به حقّ برانگيخت، هيچ كس از حقّ ما اهل بيت چيزى را كم نكند، مگر آن كه خداوند از عملش چيزى را كم گرداند. 36- اوّل سلام، آن گاه كلام «مَنْ بَدَأَ بِالْكَلامِ قَبْلَ السَّلامِ فَلا تُجيبُوهُ.» كسى كه پيش از سلام كردن، آغاز به سخن گفتن نمايد، جوابش را ندهيد! 37- نيكى و پرسش؟