وضوی امام حسن (ع) بدنش مى لرزيد و رنگ مباركش زرد مى گشت در (مناقب ) ابن شهر آشوب و (روضة الواعظين ) روايت شده كه امام حسن عليه السّلام هرگاه وضو مى ساخت بندهاى بدنش مى لرزيد و رنگ مباركش زرد مى گشت ! سبب اين حال را از آن حضرت پرسيدند، فرمود: سزاوار است بر كسى كه مى خواهد نزد ربّالعرش به بندگى بايستد آنكه رنگش زرد گردد و رعشه در مفاصلش افتد. چون به مسجد مى رفت وقتى كه نزد در مى رسيد سر را به سوى آسمان بلند مى كرد و مى گفت : اِلهى ضَيْفُكَ بِبابِكَ يا مُحْسِنُ قَدْ اَتيكَ الْمُسى ء فَتَجاوَزْ عَنْ قَبيح ماعِنْدى بِجَميلِ ما عِنْدَكِ يا كَريمُ؛ يعنى اى خداى من ! اين ميهمان تو است كه به درگاه تو ايستاده ، اى خداوند نيكو كار! به نزد تو آمده بنده تبهكار، پس در گذر از كارهاى زشت و ناستوده من به نيكى هاى خودت ، اى كريم . - (مناقب ) ابن شهر آشوب 4/17. حج امام حسن (ع) بيست و پنج مرتبه پياده به حجّ رفت و نيز ابن شهر آشوب از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده است كه جناب امام حسن عليه السّلام بيست و پنج مرتبه پياده به حجّ رفت ، و دو مرتبه و به روايتى سه مرتبه مالش را با خدا قسمت كرد كه نصف آن را خود برداشت و نصف ديگر را به فقراء داد. (مناقب ) ابن شهر آشوب 4/18. امام حسن (ع) و قضای الهی تسليم گشته ام قضاى الهى را علاّمه مجلسى رحمه اللّه در (جلاء) فرموده كه شيخ طوسى به سند معتبر از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده است كه دخترى از حضرت امام حسن عليه السّلام وفات كرد گروهى از اصحاب آن حضرت تعزيت براى او نوشتند پس حضرت در جواب ايشان نوشت : پاسخ امام حسن عليه السّلام به نامه تسليّت اصحاب اما بعد؛ رسيد نامه شما به من كه مرا تسلّى داده بوديد در مرگ فلان دختر من ، اجر مصيبت او را از خدا مى طلبم و تسليم گشته ام قضاى الهى را و صابرم بر بلاى او، به درستى كه به درد آورده است مرا مصائب زمان و آزرده كرده است نوائب دوران و مفارقت دوستانى كه اُلفت با ايشان داشتم و برادرانى كه ايشان را دوست خود مى انگاشتم و از ديدنشان شاد مى شدم و ديده هاى ايشان به ما روشن بود؛ پس مصائب ايّام ايشان را به ناگاه فرو گرفت و مرگ ، ايشان را ربود و به لشكرهاى مردگان بردند؛ پس ايشان با يكديگر مجاورند بى آنكه آشنائى در ميان ايشان باشد و بى آنكه يكديگر را ملاقات نمايند و بى آنكه از يكديگر بهره مند گردند و به زيارت يكديگر روند با آنكه خانه هاى ايشان بسيار به يكديگر نزديك است ، خانه هاى ابدان ايشان از صاحبانش خالى گرديده و دوستان و ياران از ايشان دورى كرده اند، و نديدم مثل خانه ايشان خانه اى و مثل قرارگاه ايشان كاشانه اى در خانه هاى وحشت انگيز ساكن گرديده اند و از خانه هاى ماءلوف خود دورى گزيده اند، دوستان از ايشان بى دشمنى مفارقت كرده اند وايشان را براى پوسيدن و كهنه شدن در گودالها افكنده اند، اين دختر من كنيزى بود مملوك و رفت به راهى مسلوك كه پيشينيان به آن راه رفته اند و آيندگان به آن راه خواهند رفت والسّلام . - (جلاء العيون ) ص 405، (امالى شيخ طوسى )ص 202، مجلس 7، حديث 345.