💠همسران و فرزندان حضرت اولاد امام حسن (ع) شرح حال حسن مثنّى امّا حسن بن الحسن عليه السّلام كه او را (حسن مثنّى ) گويند؛ پس او مردى جليل و رئيس و صاحب فضل و ورع بوده و در زمان خود متولّى صدقات جدّ خويش اميرالمؤ منين عليه السّلام بود و حجّاج هنگامى كه از جانب عبدالملك مروان امير مدينه بود خواست تا عمر بن على عليه السّلام را در صدقات پدر با حسن شريك سازد حسن قبول نفرمود و گفت : اين خلاف شرط وقف است ؛ حجّاج گفت : خواه قبول كنى يا نكنى من او را در توليت صدقات با تو شريك مى كنم . حسن ناچار ساكت شد و در وقتى كه حجّاج از او غفلت داشت بى آگهى او از مدينه به جانب شام كوچ كرد و بر عبدالملك وارد شد، عبدالملك مقدم او را مبارك شمرد و او را ترحيب كرد و بعد از سؤ الات مجلسى سبب قدوم او را پرسيد، حسن حكايت حجّاج را به شرح باز گفت ، عبد الملك گفت : اين حكومت از براى حجّاج نيست و او را تصرّف در اين كار نرسيده و من كاغذى براى او مى نويسم كه از شرط وقف تجاوز نكند. پس كاغذى در اين باب براى حجّاج نوشت و حسن را صله نيكو داد و رخصت مراجعت داد و حسن با عطاى فراوان مُكرّماً از نزد او بيرون شد.(67) بدان كه حسن مثنّى در كربلا در ملازمت ركاب عمّ خود حضرت امام حسين عليه السّلام حاضر بود و چون آن حضرت شهيد شد و اهل بيت آن حضرت را اسير كردند، حسن نيز دستگير شد. اسماء بن خارجه فزارى كه خويش مادرى حسن بود او از ميان اسيران اهل بيت بيرون آورد و گفت : به خدا قسم ! نمى گذارم كه به فرزند خَوْله بدى و سختى برسد، عمر سعد نيز امر كرد كه حسن فرزند خواهر ابى حسّان را با او گذاريد و اين سخن از بهر آن گفت كه مادر حسن مثنّى خَوْله از قبيله فزاره بود چنانچه ابوحسّان كه اسماء بن خارجه است نيز فزارى است و از قبيله خوله بود.(1 موافق بعضى اقوال ، حسن جراحت بسيار نيز در بدن داشت اسماء او را در كوفه با خود داشت و زخمهاى او را مداوا كرد تا صحّت يافت و از آن جا روانه مدينه شد. و حسن داماد حضرت سيّد الشهداء عليه السّلام بود و فاطمه دختر عمّ خود را داشت . روايت شده كه چون حسن خواست يكى از دو دختران امام حسين عليه السّلام را تزويج كند، حضرت سيّد الشهداء عليه السّلام او را فرمود اينك فاطمه و سكينه دختران من اند هريك را كه خواهى اختيار كن اى فرزند من . حسن را شرم مانع آمد و جواب نگفت ، امام حسين عليه السّلام فرمود كه من اختيار كردم براى تو فاطمه را كه بامادرم فاطمه دختر پيغمبر صلوات اللّه عليها شباهتش بيشتر است . پس حسن ، فاطمه را كابين بست و از وى چند فرزند آورد و كه بعد از اين به شرح خواهد رفت . و حسن فاطمه را بسيار دوست مى داشت و فاطمه نيز بسى با او مهربان بود و حسن سى و پنج سال داشت كه در مدينه وفات كرد و برادر مادرى خود ابراهيم بن محمّد بن طلحه را وصى خويش نمود و او را در بقيع به خاك سپردند و فاطمه بر قبر او خيمه افراخت و يك سال به سوگوارى نشست و روزها روزه و شبها به عبادت قيام نمود و چون مدّت يك سال منقضى شد موالى خود را فرمان كرد كه چون شب تاريك شود خيمه را از قبر حسن باز گيرند و چون شب تاريك شد گوينده اى را شنيدند كه مى گفت : هَلْ وَجَدوُا ما فَقَدوا! و ديگرى در پاسخ او گفت : بَلْ يَئِسُوا فَانْقَلِبُوا و بعضى گفته اند كه بدين شعر لَبيد تمثّل جست :