🖋 یادداشتی در باب شدن آسیب‌های اجتماعی در ایران با نگاهی به پرونده سحر تبر1️⃣ 📍حکم دادگاه سحر تبر اعلام شد... در این نوشته بنا ندارم به دلایل سحر برای اعتراض به حکم‌ش، عدم اعلامِ ردیف‌های جرمی و اتهامی‌ش و آثار حقوقی ناشی از آن بپردازم. و نیز بنا ندارم به زمینه‌های حقوقی منتج به انشای حکمی این‌چنین برای یک دختر 19 ساله بپردازم. و باز نمی خواهم به آثار روانی بار شده بر این حکم میان نوجوانانِ فعال در فضای مجازی و بازتاب گسترده‌ی آن میان دختران و پسران به اصطلاح اینفلوئنسری! بپردازم. حتی نمی‌خواهم از موج‌سواری رسانه‌ای این طرفی و آن طرفی در پی نشر این خبر و امثال آن بگویم. که صحبت از هرکدام این مباحث، خود دریایی سخن در نهان داشته و دارد. می‌خواهم از منظر یک که اتفاقا هم می‌خواند و هم ! به یک موضوعِ کاملا زنانه بپردازم. مفهومی که سحر و امثال او را به کنش‌هایی این‌چنین بی‌پروا در فضای حقیقی و مجازی اجتماع می‌کشاند. نیازی طبیعی و البته پاسخی در خور و به‌هنگام، بنام: نیاز به و . که اگر در زمان مناسب و از طریق طبیعی و مشروع، پاسخ شایسته به آن داده نشود، اغلب به‌صورت دیده‌شدن افراطی، به هر طریقی و با هر بها و بهانه‌ای، نمود خواهد یافت. از آرایش‌های عجیب و غریب تا عمل‌های زیباییِ ناهمگون و بی‌دلیل تا رفتارهای اروتیک و دون شان انسانی. در زمانه‌ای زیست می‌کنیم که آسیب‌های اجتماعی جلوه‌ای از پیش میدا کرده‌اند. آسیب‌هایی که زمینه در سه‌گانه‌ی فرد، خانواده و اجتماع دارد. و ریشه‌اش را بایستی در پدیده‌ی و ! دختران توسط خود، خانواده و اجتماع پیدا کرد. 👈 دیده‌نشدنِ دختران را می‌توان در میدان ندادن برای بروز اندیشه‌ها، رأی‌ها و نظرهای دخترجوان در دوره‌ی جوانی جستجو کرد. 👈 دیده‌نشدن را می‌توان در درک نشدن دختر نوجوان توسط خانواده در دوره ی حساس بلوغ و نوجوانی دید. 👈 دیده نشدن را می‌توان در جدی گرفته نشدن احساس‌ها در دوره‌ی کودکی یافت. 👈 دیده‌نشدن را حتی می‌توان در به موقع پاسخ نگرفتن به هنگام گریه‌های نوزادی پیدا کرد. با این حساب فرقی در سوگیری‌های مذهبی، اخلاقی، اقتصادی، علمی و اجتماعیِ خانواده‌ها در چنین دیده‌نشدن‌هایی وجود ندارد. یعنی این دیده‌نشدن را هم در و هم در اوج مادی می‌توان یافت. نیازی طبیعی برای هر دختر که بیش از آن‌که با سطح اقناع و اغنای مادیِ والدین هم‌تراز باشد، نیازمند عنایت و توجهی عمیق و عاطفی از سوی ایشان به ویژه در دوران طلایی کودکی و بعدتر هم در دوره‌ی بحرانیِ نوجوانی است. که به هنگام و بی‌قید و شرط از سوی یک پدر و مادر نثار دخترشان می‌شود و نیاز طبیعی او را به موقع و به کفایت، پاسخی در خور می‌دهد تا استحکامِ روان او را سیراب کند و عزت نفس درونی‌اش را تقویت نماید. عبارتی که اغلب با اعتماد به نفس اشتباه گرفته می‌شود و در باوری نابه‌هنجار به میزانِ توجه افراطیِ والدین به کودک در تامین نیازهای مادی‌اش ربط داده می‌شود و گاه در رفتاری به مراتب خطرناک‌تر، با میدان‌دهی جهت‌ِ برآورده‌سازیِ تمام و کمال خواسته‌های روبناییِ کودک بروز پیدا می‌کند. نوعی باج‌دهی برای دور ماندن از عنایتِ حقیقی و همراهی با نیازهای واقعی فرزند. ادامه دارد... ✍️ الهام غفاری دانشجوی دکتری مطالعات زنان(عضو تحریریه بانونگار ) @Banounegar .•°°•.🌺.•°°•. 🌸 🌸 https://eitaa.com/joinchat/2018574369C2399355813 °•¸.•°