کجاست آن که وجودش مطاف هر دل بود و با شکوه‌‌تر از آفتابِ ساحل بود کجاست آن که دلش عطر و بوی راز گرفت شبش طراوت تسبیح و جانماز گرفت کجاست آن که وجودش حلاوت قم بود حضور سادۀ او افتخار مردم بود کجاست جانِ از این تنگنایِ تن خسته ز خود رها شده اما به یار دلبسته کجاست باغ دلی که گل نجابت داشت و عطر صبحِ دل‌انگیز استجابت داشت همان که رفتنش آورد ابر و باران را همان که برد به همراه خود بهاران را همان که در شب طلاب ماه تابان بود همان که نور دل و دیدۀ فقیهان بود چه عشق‌ها به مناجات در دقایق داشت چه مشق‌ها که ز درسِ امام صادق داشت در استواری فقهش قیام را دیدیم و حالِ محفلِ درسِ امام را دیدیم چقدر شور حسینی که در شبش گل کرد چقدر عشقِ خمینی که بر لبش گل کرد چه شکوه‌های عجیبی ز حمله بر دین داشت چقدر دغدغۀ مردم فلسطین داشت به پاس آن دل شیداست این همه تجلیل برای عاشقِ زهراست این همه تجلیل مدینه جلوۀ تجلیل، تازیانه شده‌ست و آتشی که شرارش روان به خانه شده‌ست مدینه هجر بهاران ز باغ را می‌دید شکوفه‌های فراوان داغ را می‌دید مدینه شمس علی را ز خانه می‌بردند «چه شد که هفت نفر مخفیانه می‌بردند؟» 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4914@ShereHeyat